نگاه کنجکاو و جستوجوگرش باعث شده است که از کنار هیچچیز ساده نگذرد. سعی میکند ورای هر چیز را ببیند و اتفاقها را موشکافی کند. اگر مشکلی برای همسایهها پیش بیاید، احساس مسئولیت کرده و برای رفع آن تلاش میکند. آسفالتهای کندهشده وسط خیابانها را میبیند، وضعیت روشنایی معابر را بررسی میکند و هر مشکلی را که به چشمش بخورد، با واسطه و بیواسطه به مسئولان ذیربط گزارش میکند.
رضا آبروان یک فعال فرهنگی و اجتماعی تیزبین، دلسوز و مهربان است در لباس یک پاکبان.
همه اینها باعث شده است که امسال بهعنوان مشاور رسانهای رئیس شورای اسلامی خراسانرضوی انتخاب شود؛ موضوعی که با واکنشهای تشکلها و جامعه رسانهای روبهرو شد. البته علاقه او به حوزه اطلاعرسانی و فعالیتهای فرهنگی، به سالهای دور برمیگردد، سالهای کودکی که با مطالعه کتابها و روزنامههای مختلف گذشته است.
مشغول جمعکردن نخالهها و ضایعات ساختمانی یکی از کوچههای خیابان محمدآباد است. آنقدر غرق کار شده است که بهسختی متوجه حضورم میشود. عرق از سر و رویش سرازیر شده است. روی زمین خم میشود، همه توانش را جمع میکند، وزن کیسهها را روی شانههایش میاندازد و بعد با یک حرکت به داخل کامیون پرتاب میکند. بعد بیل آهنیاش را برمیدارد تا اضافهها را جمع کند. حین انجام این مراحل چندثانیه هم میایستد، گوشیاش را از جیبش بیرون میآورد و از نخالهها عکس میگیرد و بعد ادامه کارش را از سر میگیرد.
لابد میخواهد این عکسها را برای یکی از مسئولان شهری ارسال کند. با او که حرف میزنم، نگاه نقادانهاش را بیشتر میشناسم، اینکه حین کار هم سرسری از کنار مسائل نمیگذرد؛ مشکلات هر محله را میشناسد و بازگو میکند.
ریختن نخالههای ساختمانی در کوچهها و خیابانها را یکی از مشکلات مشترک محلههای این اطراف میداند؛ «مردم نخالهها و ضایعات ساختمانی را کنار هر کوچهای رها میکنند و میروند، بعد بقیه میآیند یقه پاکبانها را میگیرند، درصورتیکه باید فرهنگسازی صورت بگیرد تا زبالهها را هرجایی رها نکنند. هر زمین بایر و بدونصاحبی را که میبینی، محل تجمع زباله شده است.»
از همکارانش خداحافظی میکند و دعوت میکند که برای ادامه گفتگو به خانهاش برویم. در میانه راه هم چشم از کوچه و خیابانها برنمیدارد. به شاخههای هرسشدهای که کنار جوی افتاده است، اشاره میکند و میگوید: همکاران ما در اداره فضای سبز، این شاخه را به امان خدا رها میکنند تا پاکبانها جمعشان کنند. باید قانونی باشد که طبق آن هر سازمانی بعد از کار، ضایعات بهجاگذاشتهاش در معابر را خودش جمع کند.
خانه کوچکش در انتهای معبری باریک در محله انصار قرار گرفته است. زهراخانم، همسر او، به استقبالمان میآید؛ کسی که آقارضا آبروان او را حامی و مشوق اصلیاش معرفی میکند؛ هرچند روزهایی هم بوده که زهراخانم شاکی شده و روزنامهها و کتابهای همسرش را دور انداخته است.
زهراخانم میخندد و تعریف میکند: شبهایی بود که نان نداشتیم بخوریم، اما آقارضا باز هم دست از این روزنامهها نمیکشید. بهجای اینکه پی کار خودش باشد، در ادارههای مختلف میچرخید تا مشکلات محله را رفع کند.
علاقه او به روزنامه برمیگردد به سالهای کودکیاش؛ «دانشآموز خوبی نبودم و مشقهایم را نمینوشتم، اما خواندن و نوشتن را دوست داشتم. زنگ انشا نفر اول انشایم را میخواندم. همیشه خدا در کتابخانه مدرسه بودم. روزنامهها را هم یواشکی از روی میز مدیر مدرسه برمیداشتم و میخواندم.»
تا کلاس سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده است، اما چیزی از علاقهاش به مطبوعات کم نشده. تعریف میکند: دوازدهسیزدهسالم بیشتر نبود. بهخاطر چند ورق روزنامه، سوار دوچرخهام میشدم و از ساختمان تا بولوار سازمان آب را رکاب میزدم تا از دکه روزنامه بگیرم. این روزنامهها را جمع میکردم و نگه میداشتم. اما خیلی وقتها تبدیل به ورقپارههایی میشد که پدر و مادرم با آن، شیشه پاک کرده و خانه را تمیز میکردند.
طی این سالها شغلهای بسیاری را امتحان کرده است؛ کار بر سر ساختمان، تعمیرکاری و... مدتی هم پیک موتوری بوده و روزنامهها را از این سوی شهر به آن سو میبرده است. پایان روز کاریاش هم با خواندن صفحات مختلف روزنامه به پایان میرسد. به نظر او پاکبانی از جنبههایی به خبرنگاری شبیه است؛ «یک پاکبان خواسته و ناخواسته از همه کوچهپسکوچههای شهر بازدید میکند. در جامعه حضور دارد و میتواند همه مسائل و مشکلات را رصد کند.»
او در سالهایی که پاکبان بوده، فعالتر هم شده است. اولین فعالیت اجتماعیاش برمیگردد به سال۹۰، وقتی ساکن یکی از کوچههای محله امیرآباد بود. خندق امیرآباد وضعیت نامناسبی داشت، کفسازی نشده بود، پر از حشره و جانور بود و.... او بههمراه چند همسایه دیگر با مسئولان شهرداری مکاتبه کردند و شهردار وقت را به امیرآباد کشاندند.
از همان سال، اوضاع خندق امیرآباد رو به بهبودی گذاشت. تعداد فعالیتهای رضا آبروان و همکاریاش با فعالان فرهنگی منطقه و اعضای شورای اجتماعی محلات کم نیست، از پیگیری برای لکهگیری یک خیابان فرعی گرفته تا تعیین تکلیف زمینهای خالی منطقه، تأسیس بوستان اردیبهشت و.... حالا شماره هر مسئولی را که فکرش را بکنید، در گوشی همراهش ذخیره کرده است و حضوری و غیرحضوری سعی میکند گله و شکایت مردم را به گوششان برساند.
حالا خیلی از مسئولان شهرداری، حداقل یک بار نام او را شنیدهاند. هفته گذشته هم او را بهعنوان مشاور رسانهای رئیس شورای اسلامی خراسانرضوی انتخاب کردند، اتفاقی که واکنشهایی بهدنبال داشت. او خودش از همه این واکنشها باخبر است و همه این نظرات را در شبکههای اجتماعی خوانده.
نظرش درباره این واکنشها چنین است: به نظر من، رسانهای بودن و پیگیری کار مردم، به تحصیلات و شغل و جایگاه ربطی ندارد. باید از جنس مردم باشی، دردشان را بفهمی و از کنار هیچ مشکلی ساده نگذری. میخواهم تحصیلاتم را ادامه بدهم، لیسانس حقوق بگیرم تا دیگر حرف و حدیثی نباشد. هدف نهاییام این است که عضو شورای شهر شوم.
* این گزارش دوشنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۰ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.