
مسجد فاطمهالزهرا (س) در محله خاتمالانبیا (ص)، از مساجد فعال منطقه ۱۰ بهحساب میآید که هر ساله همزمان با روز ازدواج، میزبان برگزاری مراسم پیوند یک زوج میشود. امسال برای ششمین سال بود که این مراسم برگزار شد و خبر شاد و مسرتبخش آن به گوش اهالی رسید.
میهمانان این مراسم ساده و مسرتبخش، فامیل عروس و داماد و اهالی محله بودند که جمعیتی بیش از ۵۰۰ نفر را شامل میشدند.
کسانی که تصمیم به ازدواج میگیرند، تلاش میکنند شیرینترین لحظههای زندگیشان را در آغاز زندگی مشترک، برای خود بسازند و این شیرینی از نگاه افراد، متفاوت است. عدهای این لذت و ساختن لحظههای شیرین را در برگزاری یک مراسم پرتجمل میدانند و بعضی از این تبوتاب، فاصله میگیرند تا آرامشِ سادگی را برای خود به ارمغان بیاورند و نقطه آغاز زندگی مشترکشان کنند.
امیر سموزاد و فاطمه دراجی، زوج جوانی هستند که ۱۳ شهریور امسال همزمان با سالگرد پیوند آسمانی حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع)، مراسم ازدواج خود را در مسجد فاطمهالزهرا (س) برگزار کردند.
شنیدن قصه زندگی این زوج که با فرسنگها فاصله و از دو کشور ایران و عراق با یکدیگر پیوند خورده، در جای خود شنیدنی است و علاوهبر این به جوانان گوشزد میکند که مسجد، فقط جای برگزاری مراسم حزن و اندوه و ترحیم نیست، بلکه میتواند میزبان مراسم شادی و عروسی نیز باشد که بهصورت شرعی و حلال برگزار میشود و معنویت آن میتواند یک عمر در زندگی زوجها باقی بماند.
معصومه نیکزاد، مسئول فرهنگی بانوان در مسجد فاطمهالزهرا (س)، کار هماهنگی و اجرای مراسم نیکوی ازدواج در مسجد را برعهده داشته است. او با بیان اینکه امسال برای ششمین سال بود که اقدام به برگزاری این مراسم کردیم، میگوید: «هدف ما از اجرای برنامه هرساله، این است که فرهنگ برپایی مراسم ازدواج را در مسجد، بین مردم جابیندازیم و جوانها بدانند که میتوان با هزینهای بسیار کم، مراسم عروسی سادهای برگزار کرد.»
بهگفته او، این مراسم شادِ معنوی، هرسال با کمک هیئتامنای مسجد و بانوان خادمان فرهنگی برگزار میشود؛ «ما برای برپایی این جشن و حفظ حرمت مسجد، با حجتالاسلام، ولی ا... محمدی که پیشنماز مسجد هستند، مشورت میکنیم.»
نیکزاد ادامه میدهد: «اگر در طول سال، زوجی مراجعه کنند و بخواهند مراسم خود را در مسجد بگیرند، ما از این پیشنهاد استقبال میکنیم، اما تابهحال بهجز در روز ازدواج، فقط یک مراسم دیگر در طول سال، در مسجد برگزار شده است. این نشان میدهد که هنوز برای جاافتادن این فرهنگ، باید تلاش کنیم تا جوانها به این سمت حرکت کنند.»
مسئول فرهنگی بانوان در مسجد فاطمهالزهرا (س)، به مراسم عروسی دختر خادم مسجد اشاره کرده و میگوید: «تابهحال بهجز روز ازدواج، تنها همین یک مراسم را در طول سال داشتهایم و استقبال خوبی هم از این برنامه شد.»
امامجماعت مسجد که خودش دفتر ثبت ازدواج و طلاق دارد، برای ایجاد انگیزه بیشتر در بین خانوادهها، اعلام کرده چنانچه مراسم عقد در مسجد برگزار شود، بابت خواندن خطبه و ثبت آن در دفتر، هزینهای دریافت نمیکند و این حرکت ارزنده دیگری بوده که دستاندرکاران این برنامه اجرا کردهاند.
نیکزاد درباره شوروحالی که هرساله با نزدیک شدن به روز ازدواج در محله ایجاد میشود، اینطور میگوید: «اهالی محله خاتمالانبیا (ص)، دیگر به برپایی این مراسم عادت کردهاند، بهطوریکه هرسال خودشان سراغ این برنامه را میگیرند و اگر برگزار نشود، برایشان جای تعجب دارد و توقع برپایی آن را دارند. برای دعوت مردم به این جشن هم، خودم در محله و بین همسایهها و دوستان و آشنایان اعلام میکنم که فلان شب عروسی داریم، تشریف بیاورید. حاجآقای محمدی هم از چند روز قبل از برپایی مراسم، بعد از اقامه نماز، این برنامه را اعلام میکنند.»
او درباره برنامه امسال و زوجی که پای سفره عقد نشستند، میگوید: «خاله داماد در محله ما زندگی میکند و وقتی اعلام کرد که خواهرزادهاش، در نجف و حرم حضرت علی (ع)، خطبه عقدش جاری شده و هنوز مراسمی نگرفته، خیلی مشتاق شدم تا مراسم این زوج در مسجد برگزار شود.»
نیکزاد درباره بخشهای مختلف جشن ازدواج در مسجد اینطور میگوید: «مراسم بعد از نماز مغربوعشا برگزار شد. ما فضای مسجد را آذینبندی کرده و سفره عقد سادهای چیده بودیم. بعد از قرائت قرآن، عروس و داماد با ذکر صلوات وارد محفل شدند و حاجآقای محمدی دفترشان را آوردند و خطبه عقد خوانده شد. برای همه حاضران جای تعجب داشت که مهریه عروسخانم، فقط ۱۴ سکه بود. بعد حاجآقا در همینباره که مهریه زیاد، ضامن خوشبختی نیست، صحبت کردند. ما برای اینکه فضای جشن، شاد باشد، یک بخش آن را به اجرای برنامه طنز اختصاص دادیم و بعد از آن کارشناسی که دعوت کرده بودیم، درباره ثمره ازدواجهای سالم و ناسالم و تاثیر چشموهمچشمیها صحبت کردند. درواقع میخواستیم در برنامه، یک بحث آموزشی هم برای جوانانی که به این مراسم میآیند، داشته باشیم.»
یکی از ابتکارهای درخورتوجه بانیان برگزاری مراسم ازدواج، دعوت از یک خانواده نمونه در مراسم بوده است. نیکزاد درباره این بخش از برنامه میگوید: «خانواده آقای پرسشی، یکی از خانوادههای قدیمی، موفق و معتمد محله هستند که همه، آنها را به این ویژگیهای مثبت میشناسند. آقای پرسشی از نمازگزاران و همسرش از خادمان فرهنگی مسجد هستند.
آنها یک دختر و پنج پسر دارند که همه سالم و صالح و موفقند و حتی یکی از پسرهایشان، جزو مداحان نمونه محله ماست؛ بهخاطر همین ویژگیها، از خانم و آقای پرسشی دعوت کردیم تا بهعنوان یک زوج موفق قدیمی، در برنامه ما و درکنار این زوج جوان حضور داشته باشند. بعد، از آنها خواستیم که درباره رسمورسوم زمان ازدواج خود و اینکه چطور مراسم ازدواجشان را برگزار کردند، صحبت کنند و خانم پرسشی هم گفتند که مهریه کمی داشتند و بعد از گذشت سالها، از زندگی مشترک خود راضی هستند.»
همزمانی این برنامه با روز ازدواج که درواقع همان مناسبت ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) با یکدیگر است، سبب شده تا دستاندرکاران برنامه، براساس روایت رسیده از چگونگی جهیزیه حضرت فاطمه (س)، بخشی از آن را به نمایش بگذارند. نیکزاد در اینباره میگوید: «همانطور که میدانید، جهیزیه حضرت فاطمه (س)، چند قلم جنس ساده بیشتر نبود.
ما برای اینکه جهیزیه ساده ایشان را به تصویر بکشیم، تعدادی از آنها را شامل دستاس، کوزه، کاسه و گلیم تهیه کردیم و برای نمایش در مسجد و در کنار سفر عقد عروس و دامادمان گذاشتیم تا یادی هم از شیوه زندگی بانوی دوعالم کرده باشیم و ایشان را الگوی خودمان قرار بدهیم.»
امیر سموزاد که او را نوید صدا میکنند، بیستوچهار ساله است و فاطمه دراجی شانزدهساله. این دو، زوج جوانی هستند که مراسم عقد رسمی خود را در کمتر از یک ماهِ پیش، در مسجد فاطمهالزهرا (س) برگزار کردند. فاطمه، دخترعمه نوید است و، چون پدرش عراقی است، از کودکی همانجا بزرگ شده. او شانس این را داشته که هم زبان عربی و هم فارسی را یاد بگیرد؛ چون مادرش با او فارسی صحبت میکرده است.
نوید با اینکه سنوسالی ندارد، گذشتهای پرماجرا داشته که خودش دوستش ندارد. میگوید: «سربهراه نبودم و بیشتر وقتم را با دوستانم سرمیکردم، اما وقتی ازدواج کردم، زندگیام عوض شد.»
نوید و فاطمه هر دو تا کلاس پنجم تحصیل کردهاند. آقای داماد وقتی دوران تحصیلش را بهیاد میآورد، میگوید: «من جزو بچههای شیطان و سربههوای کلاس بودم که بعضی روزها به مدرسه نمیرفتم و دوستانم را هم تحریک میکردم که نروند. میرفتیم کیفهایمان را داخل یک زمین خاکی، زیر خارها پنهان میکردیم و تا حرم پیاده میرفتیم و برمیگشتیم. آخرش هم درسم را ول کردم، اما الان پشیمانم.»
فاطمه، دخترعمه نوید است و، چون پدرش عراقی است، از کودکی همانجا بزرگ شده
نوید ماجرای رها کردن مدرسهاش را تعریف میکند تا برسد به اینجا که: «بعد از ترک تحصیل و از همان سن کودکی، رفتم دنبال کاشیکاری که شغل پدرم بود. همه سالهایی که کار کردم، پولم را خرج تفریح با دوستانم میکردم و برای خودم هیچ پساندازی نداشتم.»
آوازه رفاقتها و دوستیهای او را همه فامیل و همسایه میدانستند و بعضی از وی، رضایت نداشتند، اما حالا همه میدانند که آقانوید، دیگر آن آدم گذشته نیست و سرش، گرم زندگیاش شده است.
خودش این حرفها را درباره گذشتهاش صادقانه بهزبان میآورد و ادامه میدهد: «چهار سال پیش، همراه شوهرخواهرم به کربلا و زیارت امامحسین (ع) رفتیم. آنجا از بعضی کارها و خطاهای زندگیام، توبه کردم و وقتی برگشتم، دیگر آن آدم سابق نبودم، اما همچنان با دوستانی میگشتم که رفتارهای درستی نداشتند.»
رفیقبازیهای بیهوده نوید با باز شدن پای فاطمه به زندگیاش پایان مییابد. خودش میگوید: «فاطمه با خانوادهاش در بغداد زندگی میکرد و ما در مشهد. آنها در طول این سالها چندباری به مشهد آمده بودند، اما من اصلا از فاطمه چیزی یادم نمیآید؛ چون در دنیای خودم بودم و به اطرافم اصلا توجه نداشتم، حتی وقتی چهارسال پیش به کربلا رفتیم، اصلا به فکرم نرسید به خانه عمهام که مادر فاطمه است، بروم.»
اسفند سال گذشته، خانواده فاطمه به ایران سفر میکنند. آن زمان نوید در خانه نبوده و چند ماهی میشده که همراه دوستانش، جای دیگری زندگی میکرده. خانوادهاش، فاطمه را برای پسرشان خواستگاری میکنند و فاطمه هم قبول میکند.
آقای داماد یک هفته بعد به خانه برمیگردد. آن زمان خانواده عمه به کشور عراق برگشته بودند. وقتی عکس فاطمه را به داماد نشان میدهند، مهر عروسخانم به دل او میافتد و با وجود اینکه تا آن زمان به ازدواج فکر نمیکرده، تصمیم به تشکیل زندگی مشترک میگیرد.
این تصمیم سبب میشود آقاداماد با خانوادهاش راهی شود و فرسنگها فاصله را تا رسیدن به شهر بغداد طی کند. آنجا وقتی با فاطمه صحبت میکند، همهچیز را صادقانه درباره گذشتهاش اعتراف میکند و میگوید که تصمیم گرفته از این به بعد، رویه زندگیاش را تغییر دهد. فاطمه هم شرط خاصی برای ازدواج نداشته و همهچیز ساده گرفته میشود، بهجز اینکه قرار میشود مطابق رسمِ مکان زندگی فاطمه، تمام جهیزیه را خانواده داماد تهیه کنند.
به پیشنهاد مادر داماد، عقد فاطمه و نوید، با مهریه ۱۴ سکه در نجف اشرف و در پای ضریح حضرت علی (ع) خوانده میشود و بعد از آن، عروس همراه با داماد به ایران سفر میکند و تا به امروز اینجا میماند.
فاطمهخانم با اینکه خوب بلد است فارسی حرف بزند، در گفتگو با ما سکوت میکند و چیز زیادی نمیگوید. او در جواب این پرسش ما که چطور شد بدون اینکه پسرعمهاش در مراسم خواستگاریاش حضور داشته باشد و او را ببیند، به این ازدواج راضی میشود، میگوید: «از بچگی چندبار به ایران آمده بودیم، اما چیز زیادی از نوید یادم نمانده بود تااینکه چهار سال پیش که آمدیم، نوید از همان موقع در ذهنم ماند و وقتی خانوادهاش در مراسم خواستگاری درباره او و گذشتهاش حرف زدند، با وجود مخالفت پدرم در روزهای اول، من راضی به این ازدواج بودم.»
فاطمه، زندگی را ساده میبیند و درباره آیندهاش، دیدگاه پیچیدهای ندارد. مهریهاش را فقط ۱۴ سکه تعیین کرده و برای تهیه جهیزیه هم که تمامش برعهده نوید است، به او سخت نمیگیرد و میگوید: «من زندگی ساده را دوست دارم.»
با وجود گذشت شش ماه از مراسم عقد غیررسمی فاطمه و نوید، آنها هنور برای ثبت رسمی آن اقدام نکرده بودند. انگار قسمت بود عقد آنها از نجف به مسجد کشیده شود تا درست در روز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)، در مراسمی ساده در مسجد فاطمهالزهرا (س) پای سفره عقد بنشینند. این پیشنهادی بوده که خاله نوید، به او میدهد و آقاداماد هم قبول میکند. مراسم جشن این عروس و داماد با حضور فامیل و اهالی محله خاتمالانبیا (ص) در محیط معنوی مسجد برگزار میشود و امامجماعت مسجد، حجتالاسلام محمدی، آن را در دفتر ثبت میکند.
نوید سموزاد حالا وقتی به گذشته و تغییراتی که در زندگی فعلیاش روی داده است، نگاه میکند، میگوید: «قبلا نمازم را دستوپاشکسته میخواندم، اما هیچوقت آن را ترک نکردم و فکر میکنم همین باعث شد با وجود اینکه با دوستان ناباب نشستوبرخاست میکردم، خدا من را حفظ کند. حالا هم به نماز خواندن منظم، مقید شدهام و حتی دعای توسل و زیارت عاشورا را حفظ کردهام و گاهی که با فاطمه به خیابان میرویم، روی موتور آنها را بلندبلند میخوانم.»
آقانوید با این وجود که بهخاطر سختیهای شغلش، علاقه چندانی به کاشیکاری ندارد، به سر کار میرود و حالا دستمزدش را برای خرید جهیزیه و تشکیل زندگی آیندهاش خرج میکند. او هم مثل بسیاری از جوانان، سر تامین هزینههای زندگی آیندهاش، مشکل داشته است و دغدغه دارد که چطور مشکلات مالیاش را حل کند، با این وجود امیدوار است همانطور که تابهحالا خدا کمکش کرده است، بتواند زندگی سالم و سادهای را با همسرش فاطمه آغاز کند.
* این گزارش چهارشنبه، ۷ مهر ۹۵ در شماره ۲۱۴ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.