کوچهپسکوچههای منطقه ما پر از آدمهای بزرگ، اما بیادعاست. آدمهای بزرگی که با ایده و فکرشان راه تازهای را در فرهنگ و ادب منطقهمان باز کردهاند. یکی از این افراد سیدعلیرضا حسینیموسوی است که در محله جانبازان و یا همان کارخانه قند به دنیا آمده و بزرگ شده است، اما این روزها ساکن کرج است.
نام علیرضا حسینیموسوی را ادبدوستان زیاد شنیدهاند. فیلمساز، عکاس، شاعر و داستاننویس بنام کشور که در کارنامه او نام فیلمهایی، چون اثر، اسطوره سرخ، بوی باران، قابهای خالی و حاجیفیروز دیده میشود.
حسینیموسوی تاکنون سه نمایشگاه انفرادی عکس با عنوان گام اول در سال٧٣، ضیافت چشمها در سال٧٥ و کوچههای بیتاک را در سال ۹۴ دایر کرده است.
آثار هنری این فیلمساز مشهدی در جشنوارههای بزرگی، چون سائوپائولوی برزیل، تورنتوی کانادا و ویلادوکند پرتغال، ویسینگ سایلنس هند و سالونیکای یونان دارای عناوین برتر شده است. آنچه در ادامه میخوانید، گوشههایی از صحبتهای حسینیموسوی است در روزهایی که کمتر فیلم میسازد و بیشتر فیلم میبیند.
«دایی من سعید فروردین خبرنگار صدا و سیما بود و هر وقت ایشان را در تلویزیون میدیدم، حس خوبی به من دست میداد. امروز هم مردممشهد با صدای ایشان خاطره دارند. شاید اگر داییام خبرنگار نبود، من هم به این سمتوسو نمیرفتم و امروز با یک عنوان دیگر با من مصاحبه میکردید. این مثال که میگویند حلالزاده به داییاش میرود، درمورد من صدق میکند.»
این اولین سخنانی است که حسینیموسوی درباره آغاز به کارش میگوید و در ادامه صحبتش، خود را اینگونه معرفی میکند: «متولد شهریور ۱۳۵۵ هستم. سال ۱۳۷۱ دوره یکساله فیلمسازی را در انجمن سینمای جوان مشهد گذراندم و تاکنون ۳۷ عنوان فیلم کوتاه و سه فیلم بلند ساختهام.»
حسینیموسویِ نوجوان که سودای دوربین و سینما را در سر میگذراند، در دوران دبیرستان و طرح کاد در آموزش و پرورش ناحیه ۴ بامرحوم استاد رضا رضاپور همراه شد و فرصت کسب تجربههای تازه را یافت.
با مشورت ایشان راه خود را انتخاب و از عکاسی شروع کرد. عشق گرفتن عکس از محلههای قدیمی شهر، باعث پدید آمدن چندین مجموعه عکس از معماری اطراف حرم مطهر شد.بناهایی که امروزه اثری از آنها نیست.
عکسهایی که بهگفته حسینی، هنوز هم حرفهای تازهای دارند و مجموعههایی ناب هستند. سه نمایشگاه انفرادی عکس و جوایز ارزنده بسیاری که او از جشنوارههای کوچک و بزرگ خارجی کسب کرده است، ثمره عکاسی او در سالهای نوجوانی و جوانی است.
روایت او درباره جایگاه خانواده اش در محله پدری و روزهای اول هنرمندیاش هم جالب است: «خانواده ما از معتمدان محل بودند و پدربزرگم میرزا رسول، عموی بزرگم و پدر خدا بیامرزم حاج مجتبی مورد اعتماد و احترام مردم محل بودند.
مردم محله آنقدر به خانواده ما احترام میگذاشتند که وقتی در روزهای نوجوانی، خبر یا عکسی از من و فیلمهای کوتاهم در مطبوعات منتشر میشد، هرچند من، چون خجالت میکشیدم، معمولا روزنامه را در کیفم پنهان میکردم، بچههای محل آن روز نشریه را دست به دست میکردند و من با اطلاع از این امر تشویق میشدم.»
روزهای نوجوانی و جوانی من به حضور در جلسات شعر و نقد داستان و خانه فیلم که نقد فیلم در آنجا صورت میگرفت و تولید فیلم و عکاسی گذشت. تجربیاتی که در روزهای اولیه جوانی، ثمراتی داشت و فیلمهای من در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی مطرح میشد و عکسهای هنریام نیز در جشنوارهها مورد توجه قرار میگرفت.
در این میان، فرصت همنشینی با بزرگان عرصه هنر و تجربهآموزی در محضر هر یک از بزرگان، باعث شد که مسیر زندگیام تغییر کند و همچنین همکاری با مطبوعات استان بهعنوان خبرنگار و دبیر سرویس سینمایی با توس و خاوران و جاده ابریشم و مسافران تا سردبیری روزنامه کاینات.
اسمش را نمیدانم تقدیر بگذارم یا اتفاق، اما هر چه بود، در سالهای ۷۴ -۷۵ که داریوش ارجمند سر صحنه سریال امامعلی (ع) دچار سانحه شده بود و در مشهد مراحل معالجه را میگذراند، من چندبار به عیادتش رفتم.
همین رفتوآمدها باعث دوستی عمیقی بین ما شد و من از تجربیات این بزرگوار بسیار استفاده کردم. همین رفتوآمدها بود که باعث حضور ایشان در فیلم اثر شد و بزرگان سینما با من به اعتبار ایشان همکاری کردند.
در همان ایام بود که با بزرگانی همچون شمس آلاحمد، برادر جلال آلاحمد، نیز آشنا شدم. حضور در منزل این استاد و گفتوشنودها با وی، موقعیتی عالی بود برای درک دیدگاههای این اندیشمند بزرگ. موقعیتی که درواقع برای من مثل یک معجزه بود.
آشنایی با اصغر بیچاره، تهیه کننده و عکاس بنام فیلمهای قدیمی ایرانی، نیز از دیگر فرصتهای خاص زندگی من بود. او که تا آخرین روزهای عمرش دست از فعالیت هنری نکشید، کوهی از تجربههای گرانقیمت بود. درکنار اصفر بیچاره، من پی به معجزه بزرگ عکاسی بردم و دیدم به عکاسی عوض شد.
همنشینی و همصحبتی با شادروان محمد نوری، پدر موسیقی پاپ، مرد شریف و مهربانی که روزهای بسیاری برای استفاده از حضور وی به آموزشگاه موسیقی میرفتم، نیز بر شخصیت من تاثیرگذار بود. نوری وقتی شور و شوقم را میدید، بی ادعا تجربیاتش را در اختیارم قرار میداد.
یکی دیگر از استادانی که نزدش تجربیات گرانمایهای کسب کردم، نادر ابراهیمی بود؛ داستاننویسی که تجربههای خوبی به من آموخت. در عرصه شعر هم غلامرضا شکوهی برمن تاثیر زیادی گذاشت.
وی معلم ادبیات دبیرستانم بود و ساعتها با هم در باغهای اطراف محل که امروز محله ساجدی و فرامرز شده اند، پیاده روی و شعرخوانی میکردیم. او مرا به شب شعرها برد و باعث شد که من کولهباری از آگاهی و شناخت از شعر کسب کنم.
حسینیموسوی از آثاری که داشته است، بسیار راضی است و بهگفته خودش، هر یک از این آثار، شناسنامه هنری او محسوب میشود و اگرچه اعتقاد دارد که نوجوانی و جوانی پرشروشوری را بهلحاظ هنری تجربه کرده، اما معتقد است که از اندوختههای این سالها استفاده کافی نکرده است.
او میگوید: «این روزها با حضور در مراکز آموزشی، فرصت انتقال تجربیاتم فراهم میشود، ولی در عمل اندوختههای هنریام بینتیجه مانده و با وجود لطف بسیاری از دوستان و اصرار آنها برای ادامه فعالیت سینمایی، من فقط میتوانم سکوت کنم و منتظر فرصتی برای تولید فیلم باشم؛ چراکه بهعقیده من، باید برای فیلم ساختن حرفی داشت و من احساس میکنم که این روزها حرفی برای گفتن و پیام دادن به مردم ندارم؛ چون این روزها مردم همهچیز را میدانند و میبینند.»
هنردوستان سالهاست که منتظر نمایش اثرهای مختلف حسینیموسوی هستند. فیلمساز پرکار دهههای ۷۰، ۸۰، اما این روزها علاقهای برای ساخت فیلم از خود نشان نمیدهد و دلیل این بیانگیزگی را در یک سوال خلاصه میکند: «هنرمند قرار است چه تاثیری روی جامعه بگذارد؟»
حسینیموسوی در ادامه صحبتهایش در پاسخ به سوالم که چرا کمکار شده است، میگوید: «در جامعه اگر به یک سیگاری بگویید مضرات سیگار چیست، او چون مستقیم با مضرات سیگار زندگی میکند، بهتر از هر کسی میتواند ضررهای سیگار را بگوید یا بهطورمثال رعایت قوانین رانندگی که اگر با هر رانندهای در اینباره صحبت کنید، میتواند ساعتها درباره آن صحبت کند، اما نه آن فرد سیگاری میتواند سیگار را ترک کند و نه آن راننده، قوانین را در رانندگی بهطورکامل رعایت میکند.
حال تصور کنید که مردم زیانهای اعتیاد و بزهکاری اجتماعی یا اهمیت مطالعه و... را خوب میدانند، ولی به آن توجه نمیکنند. هنر هم قرار است به مردم آگاهی و شناخت بدهد که کار خوب، خوب است و کار بد، بد، اما وقتی عموم مردم در جامعه میدانند، پس هنرمند درباره چه چیزی میخواهد آگاهی بدهد؟
مدتی است بیشتر بودجه و وقت مردم هزینه میشود برای تکرار آنچه میدانند، البته ممکن است مردم تا مدتی بهدلیل تاثیر لحظهای و حسوحال دریافتشده از اثر هنری متاثر شوند، اما پس از مدتی باز فراموش میشود.
عیب بزرگتر آن است که تکرار آموختنیها و مضامین اخلاقی باعث بیتاثیری آن مضامین مهم در جامعه میشود؛ مانند تاثیر داروهای مختلف که پس از مدتی مصرف مداوم آن، دیگر تاثیر خود را در بدن ندارد، حتی در زمان نیاز نیز این تکرار محتواهای باارزش باعث موضع گرفتن منفی مخاطب میشود و احساس میکند که دانستههایش را دارند برایش تکرار میکنند و دیگر از اثر هنری فاصله میگیرد؛ معضلی که این روزها ما با آن مواجه هستیم و سینماها را از مخاطب تهی کرده است. کاش همان ۱۵ سال پیش صحبت مرا جدی میگرفتند تا شاهد قهر مخاطب با سینما نبودیم.
بهعقیده این فیلمساز مشهدی، دوره فیلمسازیِ فیلمهای ۸میلیمتری دیگر گذشته است. فیلمهایی که همنسلهای او کارهای ارزنده و ارزشمندی را با آنها تهیه و تولید کردند.
خودش در اینباره میگوید: «نسل من نسل فیلمهای ۸ میلیمتری، ۱۶ میلیمتری، ۳۵ میلیمتری و بتاکم هستند. سیستمهایی که امروز در موزهها نگهداری میشود.
امروز آن نوع تولیدات منسوخ شدهاند. من فیلمهای ۸ میلیمتری و ۱۶ میلیمتری و یک فیلم ۳۵ میلیمتری ساختهام، آن هم زمانی که در مشهد محدودیت تجهیزات بود و بهدلیل سن و سال کمم مسئولان آن زمان، مرا جدی نمیگرفتند تا یکی از این دوربینها را برای تولید فیلم به من بدهند، اما امروز سیستمهای دیجیتالی و دسترسی راحت به آنها برای همه، باعث سهلانگاری در تولید و محتوای آثار شده است.»
آقای داریوش ارجمند به گردن من حق پدری دارد. در زمانی که مراسم ازدواجم بود، وی در حال بازی در فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» بود، ولی محبت کرد و مانند یک پدر از ابتدای مراسم تا انتهای آن حضور یافت و این خاطره را هرگز فراموش نمیکنم و همیشه به خود میبالم که یک مصاحبه و یک عیادت ساده باعث چنین رفاقت و صمیمیتی شد.
ایشان بی شک باسوادترین هنرمند سینماست و به گردن خیلیها حق دارند. وقتی پدرم فوت کردند، ایشان جزو اولین افرادی بود که زنگ زد و تسلی داد. ایشان را پدر معنوی و هنری خود میدانم و امیدوارم سایهشان برسر هنر ایران باقی بماند و از تواناییهای خاص ایشان بهره ببریم.
* این گزارش شنبه ۲۵ آذر ۹۶ در شمـاره ۲۷۲ شهرارا محله منطقه دو چاپ شده است.