بوستان کودک برای اهالی کوچۀ حسینباشی بسیار شناخته شده است. بهطورحتم بارها اهالی از آن استفاده کردهاند. محیطی سرسبز و زیبا که هم بزرگترها میتوانند برای ساعتی زیر سایۀ درختان قدیمیاش استراحت کنند و از استرس روزانۀ کاری فارغ شوند و هم کوچکترها در زمین بازی سرگرم تفریح شوند.
بیشتر افرادی که از این پارک استفاده میکنند، بهویژه نسل جدید ساکن در محله نمیدانند که روزی این بوستان سرسبز، آرامستان بوده و در آن میت دفن میکردند. کم نیست مکانهایی که امروزه از آن استفاده میکنیم و در قدیم کاربری دیگری داشته که با گستردهشدن شهر و افزایش جمعیت شهرنشین تغییر کاربری دادهاند.
بوستان کودک واقع در سهراه کاشانی نیز یکی از همین اماکن است که در گذشته آرامستانی فعال بوده، اما در حال حاضر همه آن را به بوستان کودک میشناسند. برای پیداکردن تاریخچۀ این آرامستان و بوستان فعلی، به میان اهالی رفتیم تا از زبان آنها این مکان را بشناسیم.
وارد بوستان کودک میشویم. ابتدای ورودی نماد یادبوی برای شهدای قیام گوهرشاد نصب شده است. در این یادبود درج شده که شهدای قیام گوهرشاد نیمهشب با کامیون به قبرستانهای مختلف برای دفن برده و در گورهای دستهجمعی دفن شدهاند که احتمالا یکی از این مکانها همین آرامستان بوده است.
کمی آن طرفتر از بنای یادبود و زیر سایۀ درختهای سر به آسمان کشیدۀ پارک، چند تن از موسپیدهکردههای محله نشستهاند و گرم صحبت از روزهای جوانیشان هستند. علت حضورم را در بوستان میگویم.
یکی از آنها که غلامرضایی خود را معرفی میکند، میگوید: «کسی بهدرستی تاریخ احداث آرامستان را نمیداند یا حداقل افرادی که از آن زمان اطلاعی دارند، خودشان سالهاست که در خاک آرام گرفتهاند. اما آنچه قدیمیها تعریف کردهاند، شاید حدود ۵۰ سال است که اینجا تبدیل به بوستان شده است.»
در میان گفتگوی ما هر کدام از افراد حاضر نظری درخصوص قدمت آرامستان داشتهاند و برخی قدمت آن را ۱۰۰ سال تخمین میزدند. هیچ منبع مکتوبی در این زمینه وجود ندارد که به تاریخ احداث این آرامستان اشاره داشته باشد.
خزرآبادی یکی دیگر از افراد نشسته در بوستان است. با او همکلام میشویم و درخصوص بنای یادبودی که در ابتدای بوستان نصب شده، میپرسیم. او میگوید: «این آرامستان بسیار قدیمی است، امکان دارد شهدای قیام گوهرشاد را به این مکان آورده باشند.
اما از بزرگترهایمان چیزی در این زمینه نشنیدهایم. اولینباری است که آن را از زبان شما میشنویم.». سایر اهالی هم در این زمینه اطلاعاتی ندارند و در منابع مکتوب هم در این زمینه به مورد مشابهی برنخوردیم.
یکی دیگر از افرادی که با او همکلام میشویم غلامرضا پورترشیزی است که ۴۸ سال ساکن کوچۀ حسینباشی و ساکن یکی از منازل مشرف به بوستان کودک است. او میگوید: «این محله بیشتر زابلینشین بود، آنطور که شنیدهام بیشتر زابلیها میتهای خود را در اینجا دفن میکردند، اما از زمانی که ساکن این کوچه شدم، دیگر ندیدم میتی دفن کنند، مگر شبانه و به طور قاچاقی.».
اما در بررسیهای بیشتر، گفتۀ پورترشیزی ثابت نشد، زیرا سایر اهالی اعتقاد داشتند این آرامستانی عمومی بوده که از اقشار مختلف میتهای خود را برای دفن به این مکان میآوردهاند. زابلیها نیز به علت همجواری با آرامستان یکی از اقشاری بودهاند که میتهای خود را به این مکان میآوردهاند.
آنچه پیداست ابعاد آرامستان بزرگتر از بوستان فعلی بوده و در این زمینه پورترشیزی میگوید: «آنطور که یادم میآید آرامستان تا داروخانۀ صادق فعلی ادامه داشت و از اطراف هم برخی از منازلی که ساخته شدهاند، جزئی از آرامستان بوده که در طی این سالها تبدیل به منازل مسکونی شده است. زیرا حدود ۵۰ سال است که آرامستان تبدیل به پارک شده است.».
با هر کدام از افراد داخل پارک که سنوسالی داشتند، درخصوص تاریخچۀ آرامستان که پرسیدم، اظهار بیاطلاعی کردند و برخی هم گفتند از زمانی که به یاد دارند، اینجا بوستان و کتابخانه بوده و قسمتی هم در این چند سال آخر به فرهنگسرای کودک اختصاص پیدا کرده است.
به همین خاطر از پارک بیرون آمدیم و وارد کوچۀ حسینیباشی شدیم، تا با قدیمیهای این کوچه همکلام شویم شاید آنها اطلاعات بیشتری در این زمینه داشته باشند.
هنگامی که با کسبه در این خصوص به گفتگو میپردازیم، آنها میگویند حاجی حافظی که بیش از ۶۰ سال است در این کوچه مغازۀ حلبیسازی دارد، میتواند اطلاعات خوبی در این زمینه ارائه دهد. بهسراغش میرویم و در مغازهاش مهمان میشویم، او میگوید: «آنزمان که به این محله رفتوآمد میکردم و مغازه گرفته بودم، هنوز در این آرامستان میت دفن میکردند.
تنها راه ورودی به این مکان هم کوچۀ نور بود، زیرا تمام این اطراف باغ انگوری بود و زمینهای زراعی. اینجا غسالخانهای نداشت، میتها را در اول خیابان طبرسی که آرامستانی بود و غسالخانهای داشت، میشستند و سپس به اینجا میآوردند.
در وسط آرامستان یک اتاق کوچک بود که در و پنجرهای نداشت و حالت مخروبه به خود گرفته بود، نمیدانم شاید در گذشته از آن بهعنوان غسالخانه استفاده میکردند، اما فکر میکنم که غسالخانهای نبود.
راستش را بخواهید سواد ندارم به همین خاطر نمیدانم قدیمیترین قبر به چه سالی بر میگردد، اما یادم میآید که برخی از این قبرها اسم و تاریخ نداشت تنها آجری بالای سنگ قبر بود که ابعادش ۲۰ در ۳۰ سانت بیشتر نبود. البته برخی دیگر که تازهتر دفن شده بودند از سنگ هرکاره (سنگی که دیزیسنگی از آن درست میشود.) سنگ قبری درست کرده بودند.».
از این کاسب قدیمی درخصوص غیرفعالشدن این آرامستان میپرسیم: «دقیقاً به یاد ندارم که چه سالی بود، اما هنگامی که جمعیت این محله زیادتر شد، دیگر اجازۀ دفن ندادند و اینجا تبدیل به بوستان و کتابخانه شد. تنها نشانهای که از آن زمان مانده است، همین درختهای چناری است که برخی از آنها هنوز پا برجا هستند.».
درخصوص اینکه چه زمانی اجازۀ دفن دیگر داده نشده و این آرامستان تبدیل به بوستان شده است از اهالی و آنهایی که مویی سپید کرده بودند، پرسیدیم. بیشتر آنها چیزی به خاطر ندارند و اظهار داشتند: «از زمانی که ما یادمان میآید یا ساکن این محله شدیم، اینجا پارک و کتابخانه بوده است.»
اما در این میان فاطمی که یکی دیگر از کسبۀ محلۀ حسینباشی است و اینروزها دوران بازنشستگی را سپری میکند، در زمینۀ تبدیلشدن آرامستان به پارک میگوید: «اگر درست به خاطرم مانده باشد سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۷ بود که دیگر اجازۀ دفن در این آرامستان را ندادند، اما تا چندین سال بهطور مخفیانه و شبانه در اینجا مردم میتها را دفن میکردند و بعد از اینکه بوستان شد، دیگر این قضیه هم منتفی شد.».
در حال گفتگو با یکی از کسبۀ قدیمی بودیم که بانویی برای خرید وارد مغازه میشود، هنگامی که صحبتهای ما را میشنود، او که خودش را فرحی معرفی میکند، خاطرۀ جالبی در خصوص پارک دارد: «سال ۶۵ یا ۶۶ بود که دانشآموز دبیرستان بودم. آن سالها کوچههای این محله را برای اتصال به گاز شهری بسیار عمیق کنده بودند.
هر روز برای رسیدن به دبیرستانم از کنار پارک عبور میکردم، ظهر که از مدرسه با دوستانم برمیگشتم، دیدیم که کنار پیادهرو استخوانهای دست و پای اموات را روی هم گذاشتند. بعد شنیدیم که این استخوانها را به آرامستان دیگری بردهاند و دفن کردهاند.». بیرونآمدن استخوانهای پا و دست اموات را چندین تن دیگر از اهالی هم اشاره میکنند که در زمان گودبرداری برای گاز دیدهاند.
اینکه نام آرامستان در گذشته چه بوده، یکی دیگر از پرسشهایی است که با اهالی در میان گذاشتیم. نعیمی که از کودکی در همین محله بزرگ شده است، در خصوص نام این آرامستان به ما میگوید: «آنطور که یادم میآید اسمش هاشمآباد بود که اهالی بهطور مخفف به آن هشآباد هم میگفتند.».
اما در بررسیهایی انجامشده دربارۀ این آرامستان قدیمی به کتاب «گورستانهای شهر مشهد و نامداران مدفون در آنها» رسیدیم. در این کتاب آمده است: «بهجز گورستان عمومی گلشور، بعضی از محلات هم در سدۀ حاضر برای خود گورستانی داشتهاند، که از آن جمله گورستانی در شمال محلۀ بالاخیابان بوده، که تا نیمههای قرن حاضر خورشیدی نیز دایر و بعد تبدیل به بوستان کودک شده است.».
درخصوص مختصات این آرامستان نیز در این کتاب آمده: «این گورستان قدیمی که از محل فعلی سهراهکاشانی تا کوچۀ حسینباشی امتداد داشته، ابتدا بهظاهر گورستان علیآباد و در جوار مزرعۀ علیآباد بوده که از حدود سهراه کاشانی (شاه عباس سابق) تا چهارراه خواجهربیع و حدود راهآهن گسترش داشته است.
در وقفنامۀ میرزا ابراهیم رضوی (مورخ ۱۰۳۸. ق) که مربوط به وقف اولاد واقف و عامه سادات رضوی ساکن شهر مشهد است، حدود مزرعۀ نکاح بهعنوان یکی از رقبات چنین توصیف شده است: «غربا به طول بابا و سرده و شمالا به مزرعه خایقان، شرقا به مزرعه سمزقند و جنوبا به مزرعه علیآباد.».
* این گزارش شنبه، ۲۱ مرداد ۹۶ در شماره ۲۵۷ شهرآرامحله منطقه دو چاپ شده است.