کد خبر: ۵۱۰۵
۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۰
مجبوریم اختراعاتمان را به عنوان ضایعات بفروشیم!

مجبوریم اختراعاتمان را به عنوان ضایعات بفروشیم!

تاکنون چندین دستگاه تولید کرده‌ایم که می‌تواند کمک بزرگی به بخش صنعت بکند، اما متاسفانه هیچ حمایتی از کارمان نمی‌شود و آنچه می‌سازیم، درنهایت به ضایعات آهن‌فروشی‌ها می‌فروشیم.

یک وجه مشترک بینشان وجود دارد و آن، این است که رشته تحصیلی هیچ‌کدامشان، آن‌ها را به آرزو‌ها و خواسته‌هایی که در سر داشته‌اند، نرسانده است. با آنکه هرکدام تحصیلات دانشگاهی غیرمرتبطی با اهداف و خواسته هایشان داشتند، این امر سبب نشده است که از خواسته‌شان دلسرد و ناامید شوند یا آن را به فراموشی بسپارند، بلکه همواره به‌دنبال فرصتی بوده‌اند تا به خواسته‌شان رنگ تحقق ببخشند.

با این مقدمه می‌خواهیم دو مخترع جوان محله خیام‌شمالی را که این روز‌ها سخت مشغول به سرانجام رساندن کارهایشان هستند، به شما معرفی کنیم؛ سیدمهدی حسینی و سیدمرتضی حسینی. ابتدا که برای مصاحبه آمدند، ما هم مثل شما خوانندگان محترم، تصورمی کردیم که مصاحبه‌مان با دو برادر یا دو پسرعموست، اما آن‌ها گفتند که هیچ نسبت فامیلی با یکدیگر ندارند و تنها به‌دلیل هدف مشترکی که داشته‌اند، با یکدیگر آشنا شده‌اند.

بعد از آشنایی با هم، آن‌ها یک تیم موفق را درزمینه طراحی و ساخت دستگاه‌های صنعتی تشکیل داده‌اند که تاکنون چندین دستگاه را اختراع و ثبت کرده‌اند؛ ازجمله دستگاه خردکن لیوان یک‌بارمصرف، دستگاهی برای از بین بردن مشکل کم‌آبی، دستگاه بسته‌بندی مواد غذایی و... پای صحبت‌های این دو مخترع جوان محله‌مان نشستیم تا از راهی که طی کرده‌اند، بشنویم.

 

پول‌های توجیبی‌ام را کیت می‌خریدم

سیدمهدی حسینی متولد ۱۳۶۶ است و تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته کامپیوتر به پایان رسانده است. او هنگامی که کودکی‌اش را مرور می‌کند، این‌گونه می‌گوید: «از همان دوران کودکی‌ام به‌دنبال خرید کیت بودم. ساعت‌ها با هویه و کیت سرگرم بودم. گاهی خراب می‌شدند و به نتیجه نمی‌رسیدند، اما ناامید نمی‌شدم و آن را دور نمی‌انداختم، بلکه سعی می‌کردم بفهمم مشکل کار از کجاست و سپس قطعه یدکی‌اش را تهیه می‌کردم.»


رادیو را از بین بردم

آن زمان‌ها هر وسیله‌ای را که باز می‌کردم، دیگر نمی‌توانستم آن را مثل روز اولش ببندم و همیشه چند پیچ و مهره اضافه می‌آوردم و گاهی دستگاه، دیگر کار نمی‌کرد. یکی از همین دستگاه‌هایی که به این بلا دچار شد، رادیوی قدیمی خانه مادربزرگم بود.‌

می‌خواستم ببینم چه کسی درون رادیو نشسته است و صحبت می‌کند. ابزار لازم را برای باز کردنش نداشتم، بنابراین با چاقو به جانش افتادم. آن را باز کردم، اما دیگر نمی‌توانستم ببندمش. مادر و پدرم متوجه دسته‌گلی که به آب داده بودم، شدند، اما مادربزرگم مانع شد که تنبیهم کنند.


ارتباط رادیویی

عمویی دارم که تحصیل‌کرده طب فیزیک است. دورانی که نوجوان بودم، به کمک هم یک رادیو درست کرده بودیم و ازطریق آن با هم صحبت می‌کردیم. شاید بتوان گفت این اولین وسیله‌ای بود که ساخته بودم و از آن استفاده می‌کردم. نمی‌دانید چه ذوقی داشتم زمانی که رادیو را امتحان کردیم و از آن‌طرف، صدای عمویم را شنیدم.


حرفه‌وفن، درس مورد علاقه‌ام بود

در تمام طول تحصیلاتم به ورزش علاقه‌ای نداشتم و سر کلاس حرفه‌وفن، بهترین حال را داشتم. در آن کلاس، بهترین و پویاترین دانش‌آموز بودم. کلی طرح در ذهنم داشتم که آن‌ها را اجرا کنم، اما وسایل مدنظر را نداشتم یا راهکارش را نمی‌دانستم.

دایم به این فکر می‌کردم که چطور می‌توانم وسیله‌ای بسازم که با آن راحت‌تر بشود کار‌های صنعتی را انجام داد. هنگامی که برای دانشگاه انتخاب رشته می‌کردم، گفتند رشته مکانیک را انتخاب کن، اما به‌دلیل اینکه بازار کار کامپیوتر بهتر بود، من رشته کامپیوتر را انتخاب کردم، درحالی‌که هیچ علاقه‌ای به این رشته نداشتم و به‌دنبال کسی بودم که بتواند راهنمایی‌ام کند تا آنچه در ذهن دارم، به اجرا درآورم.

 

اختراعاتی که سهم نمکی‌ها می‌شود

 

یک راهنمایی، زندگی‌ام را عوض کرد

استادی در دانشگاه داشتیم که با او تیم روباتیکی را تشکیل داده بودیم. او هنگامی که اشتیاقم را دید، گفت: «طراحی صنعتی، راهی است که می‌تواند تو را به خواسته‌ات نزدیک کند.» همین راهنمایی کافی بود تا راه زندگی‌ام را پیدا کنم. قبل از آن با برنامه اتوکد و داس کار کرده بودم و کمی با طراحی آشنا بودم و با آموزش‌هایی که برای طراحی صنعتی دیدم، توانستم به آنچه در ذهنم بود، نزدیک شوم.

 

به مادرم بدهکارم

یک روز که در خیابان راه می‌رفتم، چشمم به کارگران ساختمانی افتاد که با مشقت، دیواری را سیمان می‌کردند. چند لحظه همان‌جا ایستادم و پرسیدم که چند کارگر با چه مدت زمان، یک دیوار را سیمان می‌کنند. بعد با خودم فکر کردم که چطور می‌شود این هزینه را کاهش داد و به کار سرعت بخشید.

یک ایده ناقص در ذهنم شکل گرفت. آن را یادداشت کردم و به خانه آمدم و ایده‌ام را کامل کردم. برای اینکه آنچه کشیده بودم، بسازم، نیاز به سرمایه داشتم؛ به همین علت از مادرم کمک خواستم و او گردن‌بندش را که یک‌میلیون‌و ۵۰۰ هزار تومان قیمت داشت، فروخت و سرمایه کارم کرد.

آن زمان کارگاه نداشتم و کارهایم را در یک مغازه کوچک انجام می‌دادم. خیلی از وسایل را نداشتم و ابزار کارم پیشرفته نبود. با تمام این سختی‌ها یک نمونه کوچک از دستگاه «سیمان‌پاش» را ساختم. این دستگاه، کاری را که دو کارگر در یک هفته انجام می‌دهند، با یک اپراتور در نصف روز انجام می‌دهد.

این اولین دستگاهی است که در این زمینه ساخته شده است و چنین قابلیتی را دارد. برای ثبت اختراعم به تهران رفتم و توانستم آن را ثبت کنم. بعد از مدتی دعوت‌نامه‌ای از جشنواره خوارزمی دریافت کردم که دستگاه سیمان‌پاش را به‌عنوان یکی از اختراعات برتر پذیرفته بودند، اما به‌دلایلی از شرکت در این جشنواره منصرف شدم.

 

اغلب شیوه سنتی را ترجیح می‌دهند

عکسی از دستگاه تهیه کردم و آن را به شرکت‌های مختلف بردم، اما هیچ‌کدام‌شان حاضر نشدند از این دستگاه استفاده کنند یا حتی آن را امتحان کنند. یکی از مشکلاتی که در کار ما وجود دارد، این است که اغلب به ما اعتماد نمی‌کنند. برخی هم تصور می‌کنند جایگزین شدن یک دستگاه با نیروی انسانی، می‌تواند چند نفر را از نان خوردن بیندازد و به همین علت معمولا از همان شیوه‌های سنتی استفاده می‌کنند.

 

یک راه مشترک

صحبتمان که به اینجا می‌رسد، سیدمهدی حسینی رو به سیدمرتضی حسینی می‌کند و می‌گوید: از اینجای داستان را باید از زبان دوست و همکارم بشنوید، زیرا از این به بعد بود که توانستم با تشکیل یک تیم، کار‌های زیادی را انجام دهم.

سیدمرتضی حسینی هم راه پرپیچ‌وخمی را برای رسیدن به این نقطه گذرانده است. او هم مانند هم‌تیمی‌اش از همان دوران کودکی به کار‌های صنعتی علاقه زیادی داشته، اما به‌قول خودش، سیستم ضعیف آموزشی ما، او را به سمت دبیرستان و رشته ریاضی کشانده و در رشته عمران، مدرک دانشگاهی‌اش را گرفته است.

او می‌گوید: «پدرم کارمند اداره راه بود و برادرهایم هم مانند پدرم، کارمند اداره راه شدند، اما من دلم نمی‌خواست مانند آن‌ها کارمند شوم، زیرا تصور می‌کردم کارمند شدن، مانع خلاقیت در کارم می‌شود و به‌دنبال آن بودم که بتوانم کار‌های صنعتی انجام بدهم.

بعد از اتمام تحصیلاتم، پیمانکار اداره راه شدم. درآمدم خوب بود، اما از آنچه بودم، لذت نمی‌بردم و تصور می‌کردم که موفقیتم در راه صنعت است. تا سال ۹۰ پیمانکاری را ادامه دادم و بعد به‌دلایلی آن را رها کردم. بعد از مدتی هم با شرکت نِت‌وُرک مارکتینگ آشنا شدم. در این کار هم بسیار موفق بودم، اما روحم با آن نیز اغنا نمی‌شد.»

 

تشکیل تیم با هدفی مشترک

سال ۹۳ ازطریق پسرعموی سیدمهدی با او آشنا شدم و دیدم حرف‌هایی که می‌زند و ایده‌هایی که در سر دارد، همان چیز‌هایی است که سال‌ها به‌دنبالش بوده‌ام. هسته اولیه تیم ما با دو نفر تشکیل شد، اما بازهم یک گوشه از کارمان لنگ بود؛ یعنی کسی را می‌خواستیم که طرح‌هایمان را بسازد و بعد با عضو سوم این تیم، «رضا لبکی»، آشنا شدیم که فعالیتش در بخش ساختن طرح‌هاست.

به این شکل اعضای تیم کامل شدند و شرکت دانش‌بنیادی را تاسیس کردیم. برای اینکه بتوانیم این شرکت را اداره کنیم، از ماشین، خانه، ویلا و حتی کوچک‌ترین وسایل رفاهی‌مان گذشتیم تا بتوانیم ایده‌هایمان را به طرح تبدیل کنیم و آن‌ها را بسازیم.

هرکدام از ما سه نفر، زیرمجموعه‌ای در زمینه تخصصمان داریم که به کمک یکدیگر، آنچه طراحی می‌شود، به مرحله تولید می‌رسانیم. ما درکنار اختراع دستگاه‌های صنعتی، مجبور هستیم برای امرارمعاش، شغل دیگری هم داشته باشیم تا بتوانیم از آن طریق، کسب درآمد کرده و هزینه قطعاتی را که لازم داریم، به‌دست بیاوریم؛ به همین علت است که هنوز همه ما مستاجر هستیم.

 

اختراعاتی که سهم نمکی‌ها می‌شود

 

کار تیمی زودتر نتیجه می‌دهد

در این چند سالی که تیم‌مان را تشکیل داده‌ایم، کارهایمان با سرعت بهتری پیش می‌رود. سیدمهدی با گروهش، آنچه طراحی می‌کنند، برای ساخت به تیم رضا می‌دهند و درنهایت من برای کار‌های اداری‌اش، معرفی محصول تولیدشده و ثبتش، وارد کار می‌شوم.

تاکنون چندین دستگاه تولید کرده‌ایم که می‌تواند کمک بزرگی به بخش صنعت بکند و تحول بزرگی در آن ایجاد نماید، اما متاسفانه هیچ حمایتی از کارمان نمی‌شود و آنچه می‌سازیم، درنهایت به ضایعات آهن‌فروشی‌ها می‌فروشیم تا خرج ساخت وسیله بعدی کنیم. در این میان، ساخت دستگاه خردکن لیوان یک‌بارمصرف با حمایت‌هایی که سازمان آستان قدس رضوی انجام داده، به سرانجام رسیده است.


یک همکاری خوب

ساخت دستگاه خردکن لیوان یک‌بارمصرف هم نتیجه طرح‌های موفقی است که توانسته‌ایم به همت تیم، آن‌ها را به سرانجام برسانیم و ثبت کنیم. این دستگاه به هنگام پر شدن مخزن آب، هشدار می‌دهد و در نوع خود بسیار پیشرفته است.

حدود چند ماه روی این دستگاه کار کردیم تا توانستیم یک نمونه از آن را بسازیم. این دستگاه مدتی در حرم رضوی نصب بود و از آن استفاده می‌شد، اما باتوجه‌به اینکه نیاز به بازنگری داشت، فعلا برای راه‌اندازی مجدد در دست بررسی است. درراستای راه‌اندازی این دستگاه، آستان قدس رضوی حمایت‌های خوبی از کار‌های ما کرده و موانع پیش‌روی تولید و اجرای این کار را از جلوی پایمان برداشته است.


به دعوت‌نامه‌های اروپایی نه گفتیم

با آنکه تاکید مقام معظم رهبری بر این است که اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال است، عملا هیچ حمایتی از افرادی نمی‌شود که در بخش صنعت، مشغول فعالیت هستند. هنگامی که برای کارهایت نیاز به یک وام داری، هزار سد و مانع پیش پایت قرار می‌دهند یا اگر سر وکارت به اداره‌های دولتی بیفتد، آن‌قدر در مسیرت سنگ‌اندازی می‌کنند که از کارت پشیمان می‌شوی.

کشور ما درست برعکس کشور‌های اروپایی است؛ آنجا دغدغه‌های چنین افرادی را برطرف و حمایت صدرصدی از آن‌ها می‌کنند تا مخترعانشان بدون دغدغه کار کنند.

بسیاری از کشور‌های اروپای صنعتی مانند آلمان، سوئیس، هلند و... بار‌ها برایمان دعوت‌نامه فرستاده‌اند که دستگاه‌هایمان را در کشورشان تولید کنیم، ولی ما به‌دلیل حس وطن‌پرستی که داریم، تمام سختی‌ها را تحمل می‌کنیم و به دعوت‌نامه‌های آن‌ها پاسخ منفی می‌دهیم.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:44