نه معلم تأثیرگذاری سر راهش قرار گرفته بود و نه خودش دل به درس میداد. اغلب با چندین تجدیدی و تکماده به مقاطع بالاتر تحصیلی میرفت. آن زمان همه همسایهها این پسربچه کوچهپسکوچههای چهارراه شهیدستاری را به شیطنتهایش میشناختند و کسی فکر نمیکرد روزی برسد که همین آقامصطفی کارآفرین محله شود و بهواسطه اختراعاتش، بچههای محل، سر کار بروند و درآمد کسب کنند. حالا مصطفی سیونهساله شده است و چند اختراع ثبتشده دارد.
آخرین خلاقیتش ساخت یک دستگاه سیانسی است که نمونه اروپایی آن حدود ۲۰۰ میلیونتومان قیمت دارد، اما او و دوستانش این دستگاه را بومیسازی کردهاند و با قیمت کمتر از نصف این مبلغ تولید میکنند و به فروش میرسانند. مصطفی پاشایی فوقلیسانس رشته مخابرات دارد و سرپرست گروه هسته فنآور شهید صدرزاده است، اما تا رسیدن به این جایگاه، شکستهای متعددی را تجربه کرده و روزهای پرفرازونشیبی را پشت سر گذاشته است.
وارد کارگاه اشتغالزایی شهیدسید مصطفی صدرزاده (شهید مدافع حرم که فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون بوده است.) که میشویم، بوی چوب همهجا را پر کرده است. چندینمیز در این کارگاه صدودهمتری قرار دارد که روی هرکدام، قطعاتی گذاشته شده است و سرجمع همه اینها منجر به ساخت یک دستگاه سیانسی میشود که آن را در هر ابعادی مشتری بخواهد، میسازند و تحویلش میدهند. یکی از همین دستگاهها هم در کارگاه هست و چندنمونه از سینی و پیالههای چوبی که با آن ساخته شده است، درکنارش قرار دارد. یک دستگاه برش با لیزر هم هست که ساخته مصطفی پاشایی و همکارانش است.
در حال حاضر هفتنفر از جوانان محله با مشارکت در روند ساخت و فروش این دستگاه، درآمد کسب میکنند. حداقل هفتنفر دیگر هم بهطورغیرمستقیم مشغول کار هستند. این دستگاه از روی یک نمونه اروپایی ایدهبرداری و بومیسازی شده است، نسبتبه نمونههای مشابه داخلی، دقت خوبی دارد و بهراحتی و با مبلغ بسیار اندکی، میتوان تعمیرش کرد.
با ساخت این دستگاه، واحدی به نام «هسته فنآور شهید سید مصطفی صدرزاده» در پایگاه بسیج حضرت قائم (عج) محله تربیت شکل گرفته که مصطفی پاشایی سرپرست آن است. ایده ساخت دستگاه هم ازسوی پاشایی مطرح شد، اما تا بهثمررسیدن این ایده، راه سخت و پرمانعی را پشت سر گذاشته است.
او از دوران کودکی و شیطنتهایش یاد میکند و از زمانی میگوید که دل به درس نمیداد؛ «مدرسه خوبی درس نمیخواندم و معلمهای دلسوزی نداشتم. من هم اصلا به درس علاقه نشان نمیدادم. شر بودم و با شیطنتهایم گاهی دیگران را عاصی میکردم. سال سوم راهنمایی آنقدر نمرههایم کم بود که هیچ مدرسهای ثبت نامم نمیکرد. چون از ششهفتسالگی با بسیج و مسجد محل ارتباط داشتم، یکی از بسیجیها به خانوادهام گفت من را برای ادامه تحصیل در رشتههای فنی ثبت نام کنند. این شد که به یکی از مراکز کارودانش رفتیم و از بین رشتههایش تعمیرات لوازم خانگی را انتخاب کردم.»
مصطفی بعد از ورود به این مرکز، زندگیاش عوض میشود. بهواسطه معلمان و تجهیزات خوبی که در این مدرسه بوده است، آنقدر به درس و مدرسه علاقهمند میشود که تا ساعتها پساز تعطیلشدن، در مدرسه حضور داشته است و به تمرین دروس عملی میپردازد.
او یادی از معلمش، آقای دهخدا، میکند و میگوید: هرجا هست، خدا حفظش کند. با اینکه شصتسال سن داشت، خیلی باانرژی سر کلاس درس حاضر میشد و خیلی به بچهها انرژی و انگیزه میداد. جرقه بسیاری از علایق و استعدادهای امروز من، از آن زمان زده شد.
او بعد از این کارهای عملی که در مدرسه یاد میگیرد، در بسیج با مهدی قدرتی آشنا میشود که حدود ۱۰سال از خودش کوچکتر بوده است، اما او هم در کارهای فنی دست داشته است و این آشنایی باعث خیر میشود.
مصطفی به دوستش مهدی پیشنهاد ساخت آیفون هوشمند را میدهد و با کمک یکدیگر آیفونی میسازند که قابلیتهای مختلفی ازجمله ثبت تصویر، انتقال زنگ به موبایل و... را داشته است.
آنها این آیفون را برای منزل خودشان نصب میکنند و بعد دنبال ثبت آن بهعنوان اختراعشان میروند. مصطفی میگوید: اول امیدی نداشتیم که این اختراع ثبت شود. بعد با شرکتی آشنا شدیم که هزینه زیادی برای ثبت اختراع میگرفت. با ناامیدی به تهران رفتیم، ولی در آنجا با هزینه خیلی کم، اختراعمان به نام خودمان در دفتر ثبت اختراعات وزارت صمت ثبت شد.
او با این اتفاق خیلی انرژی و انگیزه میگیرد و از مهدی میخواهد مسیرشان را ادامه دهند. آنها در ادامه راه، یک نوآوری در سنسور اکسیژن سیستم تماماتوماتیک دستگاههای گلخانهای و جوجهکشی ارائه میکنند و باز اختراع دیگری به نامشان ثبت میشود.
بعد از این، مصطفی با خودش میگوید مکانی اجاره کند و در آن با فروش قطعات الکترونیکی و فروش اختراعات خودشان، درآمد کسب کنند، اما اوضاع اینطور پیش نمیرود و پس از شکستهای متعدد، به قول خودش با کلی ضرر، بساطشان را جمع میکنند.
چندسال بعداز این موضوع، او میبیند که نوجوانان و جوانان مرتبط با بسیج به کار و درآمد نیاز دارند. اینبار ایده ساخت دستگاه سیانسی را مطرح میکند. اولش از ایدهاش چندان استقبال نمیکنند و خودش و امین روحپرور بیشتر کارهای ساخت دستگاه را انجام میدهند. کمی که کار پیش میرود و دستگاه اولیه با موفقیت ساخته میشود، بقیه انگیزه پیدا میکنند و در ادامه راه، همکاری بیشتری نشان میدهند.
آنها ابتدا در یک فضای خیلی کوچک کارشان را شروع میکنند. مدتی در هوای سرد زمستان در چادر کار میکردند و دو بار چادرشان را باد برد. بعد که دستگاه ساخته میشود، مسئولان شرکتی ازطرف معاونت علمی پژوهشی سپاه امامرضا (ع) از اختراعشان بازدید میکنند و آنقدر به نظرشان خوب و مفید میآید که فضا و وام، دراختیارشان میگذارند تا کارشان را توسعه دهند.
از سال گذشته تاکنون، آنها در این مکان که در خیابان معلم۷۰ قرار دارد، هفتدستگاه سیانسی ساخته و به فروش رساندهاند. در روند ساخت این دستگاهها هم هفتنفر از محلیها و اعضای بسیج مشارکت دارند و از این طریق برایشان کارآفرینی و درآمدزایی شده است.
امین روحپرور میگوید: دستگاهی که ما ساختیم، در ایران تک است و تاکنون هیچ شرکتی نمونه آن را تولید نکرده است. از طرفی هم قیمتش نسبتبه نمونههای مشابه خارجی بسیار کمتر است؛ بههمیندلیل وقتی در فضای مجازی برای فروش آن تبلیغ میکنیم، از شهرهای مختلف مشتری دارد.
او امیدوار است بتوانند این کارگاه را توسعه دهند و با افزایش سفارشات دریافتی و ارائه طرحها و ایدههای جدید، هر روز برای جوانان بیشتری اشتغالزایی کنند.
روحپرور توسعه فضای فعلی کارگاه را در اشتغالزایی تعداد بیشتری از جوانان محله تربیت تأثیرگذار میداند و میگوید: اگر ما فضای بیشتری در اختیار داشته باشیم و حامیان مالی هم در کنار ما قرار بگیرند میتوانیم کارهایی انجام دهیم که باعث توسعه اقتصادی محله شود.
او ادامه میدهد: مجموعههای خصوصی به راحتی قبول نمیکنند که روی کار ما ریسک کنند، ولی توقع ما از نهادهای دولتی و شبهاقتصادی دولتی این است که برای توسعه کار ما تلاش و همکاری بیشتری کنند تا به بهبود تولید داخلی کمک شود.