کد خبر: ۵۰۲۰
۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۶

روایت‌های عجیب اهالی از مسجد چندصدساله آبکوه‌

دیوارهای برج که به‌مرور زمان خراب می‌شود، در برج را هم برمی‌دارند. پدر آقای فتحی که نجار است، از این در چوبی بزرگ، برای مسجد در می‌سازد.

آن‌ها می‌گویند از پدران خود و پدرانشان از پدرانشان این ماجرا‌ها را شنیده‌اند. قدیمی‌های محله آبکوه وقتی می‌خواهند از ماجرای شکل‌گیری و ساخت قدیمی‌ترین مسجد محله‌شان، مسجد حسینی، صحبت کنند این را می‌گویند.

آن‌ها ماجرا‌های جالب و بعضا عجیبی درباره مسجد تعریف می‌کنند که بیان‌کننده باور‌ها و اعتقادات قوی اهالی آبکوه بوده است. مسجد حسینی در حاشیه خیابان دستغیب و حد فاصل دستغیب ۲۹ و ۳۱ قرار گرفته است.

قدیم‌تر‌ها نیز در محدوده‌ای به نام چهاربرجی قرار داشت که بین اهالی به قلعه‌کهنه شناخته می‌شد. تخمین قدیمی‌های محله از سال ساخت آن به حدود ۴۰۰ سال پیش برمی‌گردد؛ تقریبا برابر با زمان شکل‌گیری محله آبکوه. این مسجد دو بار بازسازی می‌شود؛ یک‌بار در ابتدای قرن حاضر و بار دوم در سال ۱۳۶۱.

آقای دشتبان یکی از جوان‌تر‌های محله که تاریخچه محله آبکوه را در کتاب «روزی روزگاری آبکوه» گرد آورده، اهالی قدیمی را که هر کدام به‌واسطه‌ای اطلاعاتی درباره مسجد دارند دور هم در مسجد جمع کرده است.

پس از اقامه نماز ظهر به طبقه دوم مسجد حسینی می‌رویم و پای حرف‌های اهالی قدیمی محله می‌نشینیم. در مسجد حسینی، هیچ اثری از بازمانده‌های  مسجد قدیم نیست. اما چند عکس و سند قدیمی را آقای دشتبان به دستمان می‌رساند. اهالی صبر و حوصله زیادی از خود به خرج می‌دهند و یک به یک ماجرا‌هایی را که از مسجد می‌دانند، تعریف می‌کنند.

 

نوری روی تپه

صحبت اول درباره قدمت مسجد است. کسی تاریخ ساخت مسجد را نمی‌داند، اما تخمین آن‌ها بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ سال است. درباره ماجرای ساخته شدن مسجد هم، حاضران این‌گونه نقل می‌کنند که از پدران خود و پدرانشان از پدران خود این ماجرا را شنیده‌اند.

در سال‌های بسیار دور آن‌ زمانی که هنوز چندین خانوار در آبکوه بیشتر زندگی نمی‌کردند، روزی از روزها هنگام غروب که مردهای روستا در گوشه‌ای نشسته و از هر دری سخن می‌گفتند،  ناگهان یکی از مردهای محل می‌گوید که «چند شب پیش نوری از یکی از بلندی‌های روستا به چشم می‌آمد که درخشندگی خاصی داشت و هنگامی که به‌سمت نور رفتم و به آنجا رسیدم دیگر از نور خبری نبود.

چندی بعد و بازهم هنگامی که چند نفری دور هم مشغول گفت‌وگو بودند دوباره سخن از نور به میان آمد و یکی دیگر از اهالی می‌گوید که من هم چند شب پیش نور مورد نظر را در همان نقطه مشاهده کردم و هنگامی که به طرف نور رفتم هر چقدر نزدیک‌تر می‌شدم نور نیز کم‌سوتر می‌شد.

 زمانی که به نقطه مورد نظر رسیدم، دیگر از نور خبری نبود. بدین ترتیب تا چند وقت در بین مردم روستا صحبت از نوری بود که چند نفری از مردم آبکوه در همان نقطه مشاهده  کرده بودند.

بعد از مدت‌ها مردم این را معجزه تلقی می‌کنند و بنابر اعتقاداتشان در همان محل به عزاداری و رازو نیاز می‌پردازند و کم کم در همان بلندی اتاقکی ساخته شد که بعدها به مسجد تبدیل می‌شود.»

 

روایت‌های عجیب اهالی از مسجد چندصدساله محله آبکوه‌سعدآباد

 

چوب‌های سقف‌ مسجد با آب رودخانه به آبکوه رسید

کسی چیزی درباره شکل اولیه مسجد نمی‌داند، اما حدود ۱۰۰ سال پیش، عملیات بازسازی مسجد حسینی شروع می‌شود. قرار است تغییر کند و بزرگ‌تر شود.

ساختمان مسجد از گِل وَرز داده و خشت خام ساخته شده و سقف آن از چوب پوشیده می‌شود. چوبی قطور در وسط سقف قرار می‌گیرد که ستون‌های چوبی دیگر را روی این چوب استوار می‌کنند.

اما ماجرایی جالب درباره همان چوب قطور وجود دارد. به گفته حاضران در این جمع، چوب وسط سقف را که بسیار قطور و سنگین است، از طریق انداختن به آب و از روستای پاچنار تهیه می‌کنند.

آقای دشتبان در این باره تعریف می‌کند: حمل تنه بزرگ درخت که چوب سپیدار است، به محله آبکوه  به‌آسانی امکان‌پذیر نبود؛ بنابراین چوب را داخل رودی می‌اندازند که از سمت وکیل‌آباد به مشهد می‌آمده است. چوب درخت احتمالا تا کال چهل‌بازه امروزی می‌رسد و از آنجا به گاری می‌بندند و به محله می‌رسانند و مسجد «چوب‌پوش» می‌شود. این اصطلاحی است که آقای دشتبان به‌کار می‌برد.

 

شُوخوانیهای حاج حبیب

علی دشتبان در ادامه این صحبت‌ها، یادی می‌کند از حاج حبیب اسعدی؛ یکی از بزرگ‌ترهای محله آبکوه که در شب‌های ماه رمضان شوخوانی(شب خوانی) می‌کرده است و خاطراتی درباره مسجد حسینی از او به یادگار مانده است.

او می‌گوید: حاج حبیب، صدایی بلند و رسا داشت و یک ساعت قبل از اذان صبح، مردم را برای سحری بیدار می‌کرد. دشتبان می‌گوید که او سواد نداشته، اما رباعی‌های زیبایی را می‌خوانده و یکی از رباعی‌هایش را برایمان می‌خواند:

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند

گِردِ در بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بُود به شب می‌بندند

الا در دوست را که به شب باز کنند

این‌ها را می‌گوید تا حرف را برساند به توصیفی که حاج حبیب از بنای قدیمی مسجد حسینی داشته است؛ یعنی بنای مسجد در اوایل قرن۱۳۰۰هجری ‌شمسی.

بعد از ورود به قلعه چهاربرجی و با طی مسیری حدود پنجاه متر، با گذر از یک پیچ کوتاه و سربالایی مختصر، به در مسجد می‌رسیدی.

صحن مسجد حدود یک‌متری از ساختمان مسجد پایین‌تر بود و سه طرف صحن مسجد، سکوهایی قرار داشت که مردم و مستمعان تابستان‌ها آنجا می‌نشستند و در وسط حیاط عزاداران، سینه‌زنان و شبیه‌خوانان به عزاداری می‌پرداختند. همیشه چند حصیر از برگ خرمای به هم ‌بافته نیز در صحن مسجد پهن بود.

 

روایت‌های عجیب اهالی از مسجد چندصدساله محله آبکوه‌سعدآباد

 

قربانی پای ستون سوم

 به این بخش‌ صحبت که می‌رسیم، حاضران از خاطره‌های خاصی تعریف می‌کنند که درباره مسجد دارند. حاج آقای حسین فتحی آبکوهی معمار ساختمان است و پدرش در محله آبکوه کشاورزی داشته است.

او از ماجرایی قدیمی تعریف می‌کند که شبیه رؤیایی صادقانه است: یک روز که وارد مسجد شدم، دو پسربچه ۱۲ یا ۱۳ساله عباپوش را پای ستون سوم مسجد دیدم که رو به قبله نشسته‌‌اند.

من به آن‌ها نگاه کردم و آن‌ها به من. ترسیدم و پا به فرار گذاشتم. یکی از همسایه‌ها مرا در آن حالت دید و از دلیل ماجرا پرسید.

بعد هم خودش به مسجد رفت، اما او کسی را ندیده بود. چند سال بعد یکی از اهالی محله خواب می‌بیند که پای همان ستون یک نفر گفته بود که گوسفندی را برای مسجد قربانی کنند و این گوسفند قربانی شد.

 

 درِ چوبی قلعه آبکوه، درِ مسجد شد

آقای دشتبان به آقای فتحی اشاره می‌کند که درباره درِ چوبی مسجد هم صحبت کند. آقای فتحی هم صحبت را به خود آقای دشتبان می‌سپارد و نویسنده کتاب روزی روزگاری آبکوه، تعریف می‌کند: دیوار‌های قلعه چهاربرجی، ۵ متر بلندی داشت و احتمالا بلندی در آن هم، ۴ متر بوده است.

از طرفی در قلعه آ‌ن‌قدر بزرگ بوده که سه چهار نفره در را باز و بسته می‌کرده‌اند. دیوار‌های برج که به‌مرور زمان خراب می‌شود، در برج را هم برمی‌دارند. پدر آقای فتحی که نجار است، از این در چوبی بزرگ که احتمالا چوب درخت گردو است، برای مسجد در می‌سازد.

یکی از حاضران از اصطلاح دو شقه‌کردن در قلعه استفاده می‌کند و می‌گوید: یک شق در را برای در مسجد حسینی استفاده می‌کنند و شق دیگر را به یکی از اهالی فروختند.

 

بچهها را داخل مسجد راه نمیدادند 

غدیر توسلی یکی دیگر از حاضران جمع است. ۷۰ سال عمر با برکت از خدا گرفته و کارمند بازنشسته فضای سبز است. او در ادامه صحبت اهالی خاطره‌ای تعریف می‌کند که خنده را به صورت همه می‌کشاند.

بچه که بودیم ما را در مراسم‌های مختلف، به مسجد راه نمی‌دادند. می‌گفتند جا کم است. ما هم سمت بانوان می‌رفتیم و از آنجا هم ما را بیرون می‌کردند؛ بنابراین گوشه‌ای قایم می‌شدیم برنامه‌های سینه‌زنی را تماشا می‌کردیم.

وقتی این خاطره را تعریف می‌کند، حاج احمد توسیان یکی از حاضران در جمع که فرزند کوچک حاج محمد توسیان، فرد تجدید بناکننده مسجد در سال ۱۳۶۱ است، می‌گوید: یکی از دلایل بازسازی مسجد در سال ۱۳۶۱، بزرگ‌ترکردن فضای مسجد بود.

پدرم می‌گفت که مسجد را طوری بسازم که همه بتوانند از فضای آن استفاده کنند و بچه‌ها را هم راه بدهند. او ادامه می‌دهد: سال ۱۳۶۱ مرحوم پدرم تصمیم گرفتند اینجا را بازسازی کنند.

با هماهنگی بزرگ‌تر‌های آبکوه شروع کردند به خراب‌کردن بنای مسجد و آن را از نو ساختند. حدود یک‌سال تجدید بنا طول کشید و تمام کارگر و بنا‌ها و اوستاکار‌ها از اهالی محله بودند.

در این بین، در آن سال بولوار دستغیب گشایش یافت و بخشی از مسجد، خیابان شد. تا زمان بازسازی مسجد، نماز‌ها و مراسم مسجد در منزل اهالی برگزار می‌شد. پایان سال ۶۲ مسجد جدید ساخته شد و تاکنون نیز به همان شکل باقی مانده است.

توسیان در پایان صحبتش می‌گوید: پدرم در زمان فوت وصیت کرد که جنازه‌اش را از مسجد حسینی آبکوه تشییع کنند.

 

دستش تاول هم نزد!

 دشتبان خاطره جالب دیگری را به یاد قدیمی‌های محله آبکوه می‌اندازد. خاطره عجیب پخت شله نذری. یکی از حاضران دوباره به آقای فتحی اشاره می‌کند و می‌گوید: پدربزرگ ایشان بود که کفچه را از داخل دیگ شله داغ بیرون کشید، بدون اینکه دستش بسوزد.

آقای دشتبان در ادامه صحبت او به توضیح کامل آن ماجرای شیرین و عجیب می‌پردازد. می‌گوید: در یکی از مراسم‌ها، در دیگ بزرگ مسجد، شله می‌پزند که کفچه یا همان کفگیر داخل دیگ می‌افتد.

از آنجایی که مسجد همان یک کفگیر را دارد و اگر آن را از داخل شله برنمی‌داشتند، غذا می‌سوخت، پدربزرگ آقای فتحی در کمال ناباوری با گفتن ذکر یا امام حسین(ع)، دستش را داخل دیگ شله می‌کند و کفچه را بیرون می‌آورد.عجیب اینجاست که دستش نمی‌سوزد و حتی یک تاول هم نمی‌زند.

 

در ایام وفات، شیر گاوهایشان را نمیفروختند!  

اهالی محله آبکوه، تعصب زیادی به مسجد قدیمی خود داشته و دارند؛ به‌طوری که یکی از قدیمی‌ها می‌گوید: این مسجد در مراسم‌های مختلف، برای خرج‌دادن حرف اول را می‌زند.

ماه رمضان و محرم، هر شب اینجا مجلس برگزار می‌شود. در این بین، مردم عِرق خاصی به ماه مبارک رمضان داشته و دارند. تا آنجا که اگر گاو داشتند، در ایام وفات شیر گاوهای خود را نمی‌فروختند و می‌گفتند فروش شیر، حرام است.

آن‌ها شیر را به مسجد می‌دادند و در مسجد با شیره‌توت یا انگور، شیربرنج درست می‌کردند و بین مردم‌تقسیم می‌شد.

 

ارسال نظر