آنقدر که درختها قصه برای گفتن دارند، هیچ شهرزاد قصهگویی نداشته است. برای شنیدن روایتهایشان باید نگاهی به تنههاشان کرد. تنههای بههمپیچیده، سوخته یا شکستهشان، داستان روزگاری را نشان میدهد که پشت سر گذاشتهاند.
بولوار شاهنامه درخت قدیمی و باریشه، کم ندارد، ولی داستان درختان توت در کوچهپسکوچههای اینجا متفاوت است؛ درختانی که به رسم دیرینه در مشهد وقف میشدند تا سایهساری برای رهگذران و زائران باشند. میوهشان تشنگی و گرسنگی را برطرف میکرده و برای زندگی اهالی آن خطه برکت و همنشینی بهدنبال داشته است.
اینبار به گذرگاه توت در محدوده حاجیآباد در محله کلاتهبرفی آمدهایم تا از زبان ساکنان درباره این درختان بشنویم؛ درختانی که به گفته اهالی، بیش از سیصد سال عمر دارند و تقریبا همسن روستایی هستند که حالا به منطقه شهری اضافه شده است. روزگار خوش و ناخوش این درختان را ساکنان قدیمی اینجا میدانند که روزگاری در قلعههای اینجا و درکنار همین درختان خانه داشتهاند.
بیستدرخت تناور توت با فاصلهای اندک در همان ابتدای راه و نزدیک به تابلو حاجیآباد دیده میشود. این درختان تا بعداز قبرستان قدیمی روستا ادامه دارند و تا قبل از اینکه تعداد زیادی از آنها خشک شود یا آنها را قطع کنند، نزدیک به دویستاصله بودهاند؛ درختانی که علاوهبر سایه، باعث برکت و همنشینی اهالی روستا کنار هم میشدند. درختان را پدربزرگ هایشان کاشتهاند که دیگر در قید حیات نیستند و آنها را وقف کردهاند.
محمدهاشم حسنزاده از ساکنان قدیمی حاجیآباد است، خاطرات قدیمیها را به یاد دارد و تعریف میکند که درختان را اربابان قدیمی روستا کاشتند که هیچکس الان اسم و رسم دقیقشان را به یاد ندارد. قدیمیترها هم به رحمت خدا رفتند و کسی به یاد ندارد که این درختان دقیقا توسط چه کسانی کاشته شدهاند. آن زمان روستا به چند قلعه تقسیم میشده است. به گفته او، قلعه بالا همین ابتدای راه و اطراف همین درختان توت بوده است.
قلعه بیوهزنها سمت راست، قلعه جهودیها (یهودیها) سمت چپ، قلعه گاوی کمی پایینتر از آن و قلعه عباسآباد نزدیک قبرستان بوده است. هر قلعه حدود ده تا دوازدهخانوار داشته و همگی به خانههای هم مشرف بودهاند. اکثر اهالی آن زمان کشاورزی میکردند و فقط در قلعه گاویها، گاو داشتند و به همیندلیل این نام را برایشان انتخاب کرده بودند.
به گفته اهالی، جوی آبی از کنار روستا رد میشده است که از قناتهای سمت شاندیز سرچشمه میگرفته است و بههمین دلیل هم بوده است که درختان را در مسیر آن کاشتهاند. درختان هم ریشه دوانده بودند و دیگر کسی مسئول آبیاری آنها نبوده است. با کمشدن آب قنات در طول سالها، تعدادی از این درختان خشک شد و همزمان با ساختوسازها درختان را قطع کردند.
حالا تا انتهای این مسیر که میروی، سی درخت بیشتر نمانده است. بهجز مسیر اصلی روستا در گوشهگوشه حاجیآباد و کنار همه قلعهها هم درخت توت بوده است. اواسط اردیبهشت وقتی که زمین جانی دوباره میگرفته و پر از عطر گل میشده است، اهالی روستا شروع به بستن تور زیر درختان میکردند. توتخوری رسم دیرینهای بوده است که اهالی اینجا همزمان با رسیدن توت، آن را زنده نگه میداشتند و هنوز هم هستند قدیمیهایی که به این رسوم پایبندند.
قدونیمقد بهسرعت خودشان را به درخت توت سفید میرسانند. دو تا از نوجوانها،تر و فرز به یک چشمبرهمزدن بالای درخت جلو خانه هستند. اینجا خانه منیر قربانی، یکی دیگر از ساکنان قدیمی حاجیآباد، است که هشتادسال دارد. با اینکه سن و سالی از او گذشته است و پاهایش هم بهخوبی همراهیاش نمیکند، بازهم خودش گوشه چادر توت را میگیرد تا جوانترها را که برای توتتکانی آمدهاند، راهنمایی کند و بگوید کدام شاخهها را بتکانند.
او جزو معدود ساکنانی است که هنوز رسم توتچینی را زنده نگه داشتهاند و از خاطراتی میگوید که درختان توت اینجا برایش به یادگار گذاشتهاند؛ «حاجیآباد را به درختان توتش میشناختندکه پربار بود و در هربار جمعکردن خانهها پر از برکت میشد و رهگذران هم از سایه و میوهاش استفاده میکردند. ما در قلعه و در خانههای کاهگلی گنبدی مینشستیم و چند خانه کنار هم قرار داشت؛ کنار قلعه بیوهزنها بودیم. توتها که میرسید، بعد از تکاندن اول یک دل سیر میخوردیم، رویش هم دوغ مینوشیدیم تا گرمی توت مریضمان نکند.»
ماحصل توتتکانی در قدیم برای منیرخانم و خانوادهاش بیش از خوردن چند توت پای درخت بوده است؛ «بعداز خوردن توت نوبت درستکردن شیره و قیسی (توت خشک) میشد. برای قیسی، توتها را در سبد میریختیم تا آبش برود. بعد روی چادرهای بزرگ در آفتاب میگذاشتیم تا خشک شود. قیسی را زمستان با گردو قاطی میکردیم و آجیل شب چلهمان بود. دور هم بودیم؛ کتاب امیرارسلان میخواندیم و روزگار خوبی بود.
بعضی وقتها هم قیسی را آسیاب میکردیم و در چای میریختیم. برای شیره هم توت را در دیگهای بزرگ چندبار میجوشاندیم و از صافی رد میکردیم تا غلیظ شود. شیره هم برای زمستان بود و با ماست میخوردیم یا با سرشیر و کره. درخت توت برایمان برکت داشت و دارد. قدیمیها قدر برکت خدا را میدانند و سالماند، اما امان از این جدیدیها! نمیدانند چه نعمتی را از دست میدهند.»
هفتدرخت تنومند دیگر نزدیک قبرستان دیده میشود. اهالی تعریف میکنند که تعدادی کارتنخواب یک درخت را تبر زدند و بین تنه آن آتش روشن کردند؛ بااینحال درخت هنوز زنده است و نفس میکشد. تنه هرکدام شکل خاص خودش را دارد. این درختان روزگاری سایهسار آهنگرانی بودند که اینجا در مسیر جاده قدیم مینشستند و ابزار کشاورزی میساختند یا تیز میکردند. اینها را سیدحسین حسینی متولد۱۳۲۹ میگوید که همینجا به دنیا آمده و بزرگ شده است.
میگوید: قدیمیها این درختان را برای خدابیامرزی میکاشتند و وقف میکردند؛ صدقه جاریهشان بود. محرمهایی که در فصل تابستان بود، کنار درختان نزدیک قبرستان شبیهخوانی میکردند و اهالی روستا همگی اینجا جمع میشدند. یکبار هم درختان کنار قبرستان را هرس کردیم و چوب آن را برای گرمکردن مسجد که هنوز بخاری کندهای داشت و گاز به اینجا نیامده بود، استفاده کردیم. این درختان یادگار گذشتگاناند و با اینکه بیشتر آنها خشک شدهاند، همینها که مانده، برای اهالی باارزشاند و خاطرات خوب قدیم را به یادمان میآورند.