وقتی اروند از خون جوانان ایرانی سرخ شده بود، تنهای خسته غواصان انگار سرما را حس نمیکرد. زمستان سرد جنوب با آن سرمای استخوانسوزش گویی تأثیری بر آنها نداشت. غم سرتاپایشان را فراگرفته بود. غصه ازدستدادن دوستانی که تا یک ساعت پیش با طناب به هم وصل بودند و یکییکی در آب اروند جان دادند، رهایشان نمیکرد. عملیات کربلای4 لو رفته بود.
عراقیها در همه مواضعی که بنا بود رزمندهها از آب بیرون بیایند، نیرو مستقر کرده بود. غواصها رفتند و هرگز برنگشتند و چه غوغایی بود وقتی بازماندهها به ساحل رسیدند. لحظاتی پیشاز عملیات، دستور عقبنشینی بسیاری از نیروها صادر شد، اما از غواصانی که به دریا زده بودند، تنها برخی جان سالم به در بردند و بسیاری نه. دو هفته بعد از آن، یعنی 19دی65 عملیات کربلای5 با رمز «یازهرا(س)» آغاز شد. عراقیها غافلگیر شدند.
در کربلای4 تلفات زیادی دادهبودیم و عراقیها فکرش را هم نمیکردند که تا ششماه آینده، اتفاقی جدی در خطوط ایران بیفتد. ازسوی دیگر معمولا بین دو عملیات چندماهی فاصله میافتاد؛ بنابراین عراقیها آماده نبودند.
این موضوع باعث شد رزمندگان دلیر ایرانی در اقتدار کامل بتوانند سرنوشت عملیات کربلای5 را به نفع ایران رقم بزنند. در آستانه سالگرد این عملیات، سه نفر از شاهدان این واقعه اثرگذار تاریخ جنگ که ساکن محله ابوطالب هستند، از خاطراتشان برایمان میگویند.
عباس پورایران متولد 1343 است. او از سال60 تا پایان جنگ را در جبهه بوده است. زمان عملیات 22سال داشت. پورایران میگوید: در کربلای4 همهچیز باید در سکوت اتفاق میافتاد و بنا بود دشمن را غافلگیر کنیم. خبر نداشتیم که دشمن از عملیات مطلع است؛ بههمیندلیل باید در تاریکی و سکوت، وارد آب میشدیم. اما در کربلای5 کاملا خلاف این بود. باید سروصدا راه میانداختیم و از لحظه اول، دستور آتش داشتیم؛ چون ماجرا کلا فرق میکرد.
آنطورکه این جانباز دفاع مقدس میگوید، بنا بود رزمندگان روی نهر خیّن در اروندرود، پلی چهلمتری نصب کنند. آن پل را چهلغواص حمل میکردند. 25آرپیجیزن که خودش یکی از آنها بود، مأمور شده بودند نگذارند دشمن، نگاه چپ به این غواصها و پلی که حمل میکنند، بیندازند؛ «به ما گفته بودند از هرطرفی که تیر میآید به همان طرف شلیک کنیم و امان به دشمن ندهیم. مشخص بود که اگر یکی از آن چهلنفر زخمی یا شهید میشد، حمل پل ناممکن یا دشوار بود؛ بههمیندلیل همه تلاشمان را به کار بردیم تا دشمن متوجه حضور غواصها در آب نشود.»
طبق گفته پورایران، عراقیها در کربلای4 آنقدر روی نیروهای ایرانی آتش گشوده بودند که مهماتشان ته کشید؛ «چون فکرش را نمیکردند ایران ظرف دوهفته، توان اجرای عملیاتی دیگر را پیدا کند، تجهیزاتشان را تکمیل نکرده بودند. آتشگشودن ما باعث شد عراقیها بهسرعت کوتاه بیایند و فرار را بر قرار ترجیح دهند. یادم است در سنگرم گلولههای آرپیجی آماده گذاشته بودم. فقط در یک ربع اول عملیات، بیستموشک آرپیجی شلیک کردم. طوری شد که قنداق چوبی اسلحه داغ شده بود و وقتی آن را روی شانهام میگذاشتم، میسوختم.»
یادم است در سنگرم گلولههای آرپیجی آماده گذاشته بودم. فقط در یک ربع اول عملیات، بیستموشک آرپیجی شلیک کردم. طوری شد که قنداق چوبی اسلحه داغ شده بود
زیر آتش حمله رزمندگان ایرانی، غواصها به سلامت، پل را روی نهر خیّن گذاشتند؛ حالا دیگر میشد از روی پل وارد جزیره بوارین شد؛ «وارد جزیره که شدیم، سردار اسماعیل قاآنی، فرمانده لشکر21امامرضا(ع)، گفت یک آرپیجی بیهدف به وسط جزیره شلیک کنم. او میخواست عراقیها از حضورمان آگاه شوند و روحیهشان را از دست بدهند. سپس دستور پاکسازی سنگرهای عراقیها را صادر کرد.»
او از سنگرهای بتنآرمهای میگوید که مانند اتاق اداری همه نوع امکانات لازم از مبلمان تا میز اداری را داشته و در پاکسازی به دست آمده است؛ «در بعضی سنگرها مهمات بسیاری به چشم میخورد و در بعضی سنگرها کلی پرونده و نامه موجود بود که همه را به بچهها رساندم تا ترجمه کنند.»
همان روز اولی که وارد جزیره بوارین شدند، پورایران مجروح و به پشت جبهه منتقل شد. وقتی به هوش آمد، مناطقی که ایران آزاد کرده بود، تثبیت شده و شرایط به نفع کشورمان پایدار بود.
حسن تجعفری متولد1345 است. او در زمان این دو عملیات بیستساله بود. تجعفری نیز مانند پورایران معتقد است شاید اگر کربلای4 انجام نمیشد، عملیات دو هفته بعدشان، یعنی کربلای5، به نتیجه دلخواه نمیرسید؛ «وقتی مافوقها برایمان از نقشه عملیات کربلای4 توضیح میدادند، میدیدیم غواصها فقط برای رفت نقشه دارند و برگشتی در کار نیست.
وقتی میپرسیدیم چطور برگردیم، میگفتند برگشتی در کار نیست. این یعنی حتی اگر عملیات لو نمیرفت، باز هم شهادت درانتظار غواصها بود. آنها خطشکنان این دو عملیات بودند و با اشتیاق و علم به شهادت به آب میزدند.»
او در کربلای4 یکی از غواصهایی بود که به آب زد. بسیاری از همرزمانش به شهادت رسیدند و تجعفری وقتی از آب بیرون آمد، در مسیر برگشت مجروح شد. اما خودش را به عملیات بعدی یعنی کربلای5 رساند؛ «وقتی کربلای4 تمام شد، اجازه مرخصی به کسی داده نشد.
ما خبر نداشتیم بناست عملیات دیگری صورت بگیرد و هر شب در آبهای کارون تمرین غواصی میکردیم.»وقتی از سرمای آب در دیماه میپرسم، این جانباز جنگ میگوید: جنوب در زمستان، شبهای سردی دارد. شبهنگام با لباس غواصی در موجهای پرتلاطم کارون دل به دریا میزدیم. سرما تا مغز استخوانمان نفوذ میکرد، اما باید تحمل میکردیم و برای شرایط جنگی آماده میشدیم.
آنها در این عملیات، جزایر بوارین، ماهی و امالرصاص را آزاد کرده بودند. چون ماشین جنگی عراق همیشه رزمندگان ایرانی را زیرنظر داشت و زیر آتش خود قرار میداد، رزمندهها باید خط دشمن را میشکستند تا عراقیها را عقب بزنند و با این اقدام، بنیه نظامی دشمن را ضعیف کنند. همینطور هم شد؛ کربلای5 جنگ را به نفع کشور عزیزمان برگرداند و عراق مجبور شد قطعنامه598 را با شرایطی به نفع ایران بپذیرد.
تجعفری همان شب اول عملیات از ناحیه دست و پا مجروح شد. خودش را لنگلنگان به آمبولانس رساند و به پشت جبهه برگشت اما آنهایی که ماندند، کار را تمام کردند.
علی طلوعی متولد1345 است. وقتی تجعفری، خاطراتش را مرور میکند، طلوعی لحظاتی را به یاد میآورد که زیر آتش دشمن، دوستان غواصش تکهتکه شدند؛ همانهایی که تا چند ساعت قبل، با هم خوشوبش میکردند. او میگوید: بین غواصها بچههای شوخ کم نداشتیم؛ جوانهایی که با شیطنتهایشان باعث میشدند در سرمای هوا و در آب از خنده ریسه برویم. طلوعی میگوید: من و تجعفری در یک گردان بودیم.
در عملیات کربلای5، ۱۵۰کیلومتر از خاک ایران آزاد شد و رزمندگان برای تنبیه صدام به دروازههای شرقی بصره رسیدند و توانستند فاو و جزیره امالرصاص را آزاد کنند
او سرگروه غواصهای دسته ما بود؛ یعنی وقتی در آب بودیم، طناب همه ما به او وصل بود. تجعفری باید سرش را از آب بیرون میآورد تا ببیند کجا دارد میرود، بعد با طناب بقیه را هدایت میکرد. شبها بعد از تمرین پادرد میگرفت. یکی از بچهها که او را ماساژ میداد، یک بار حین پمادزدن به او گفت «حق داری پادرد بگیری؛ دلم برایت میسوزد.» تجعفری هم مدام میگفت طوری نیست و فقط ماهیچههایش گرفته است.
آن رزمنده با خنده گفت «از این بابت دلم برایت میسوزد که تو چون درشتهیکلی، وقتی سرت را از آب بیرون میآوری تا مسیر را پیدا کنی، بقیه آنهایی که با طناب به تو وصل هستند، دیگر پا نمیزنند و تو همه را از جایشان بلند میکنی و با خودت میکشی؛ به خاطر همین پادرد میشوی!»
او بین خندههایش میگوید: تجعفری را غواصها بهخاطر جثه درشتش بهشوخی «کوچولو» صدا میزدند. یکی از بچهها میگفت شب عملیات، تجعفری را با همین اسم صدا بزنیم و او که از آب بیرون آمد، عراقیها میبینند کوچولوی ما چنین جثهای دارد، میترسند و با خودشان فکر میکنند وقتی کوچکشان این هیبت را دارد، بقیهشان چه قدری هستند! (دوباره میخندد)
در عملیات کربلای5، ۱۵۰کیلومتر از خاک ایران آزاد شد و رزمندگان برای تنبیه صدام به دروازههای شرقی بصره رسیدند و توانستند فاو و جزیره امالرصاص را آزاد کنند. آنها توانستند ۱۴کیلومتر از جاده شلمچه به بصره را تصرف و ۱۰روستا را در عراق آزاد کنند و بصره را در خطر جدی سقوط قرار دهند. صدام برای آزادی این مناطق دستبهدامن سران کشورهای اسلامی، عربی و غربی شد تا با قبول قطعنامه ازسوی ایران به جنگ پایان دهند.