کد خبر: ۳۴۳۹
۱۵ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

«مهرآوران» اولین داروفروش محله سیدی

اهالی محله او را به نام«رضا دارویی» می‌شناسند. اولین‌بار که اسمش را شنیدیم تصور کردیم باید از آن عطاری‌های قدیمی باشد که وقتی وارد مغازه‌اش می‌شویم بوی انواع و اقسام داروهای گیاهی به مشاممان می‌رسد. اما وقتی بیشتر تحقیق کردیم، متوجه شدیم او یکی از قدیمی‌ترین داروفروش‌های محله سیدی است که به‌طور تجربی کارش را شروع کرده است و اکنون نیز در خیابان خلج مغازه‌ دارد. با او هم‌کلام شدیم تا علت شهرتش به نام «رضا دارویی» را بدانیم.

 اهالی محله او را به نام«رضا دارویی» می‌شناسند. اولین‌بار که اسمش را شنیدیم تصور کردیم باید از آن عطاری‌های قدیمی باشد که وقتی وارد مغازه‌اش می‌شویم بوی انواع و اقسام داروهای گیاهی به مشاممان می‌رسد. اما وقتی بیشتر تحقیق کردیم، متوجه شدیم او یکی از قدیمی‌ترین داروفروش‌های محله سیدی است که به‌طور تجربی کارش را شروع کرده است و اکنون نیز در خیابان خلج مغازه‌ دارد. با او هم‌کلام شدیم تا علت شهرتش به نام «رضا دارویی» را بدانیم.

 

بعد از جنگ کارم را شروع کردم

غلامرضا مهرآوران که اهالی محله او را به نام «رضا دارویی» می‌شناسند متولد1341است. پدرش دامدار و کشاورز بوده و تا دوره دبیرستان در تربت حیدریه درس خوانده است. خاطره‌هایش را که از آن دوران مرور می‌کند به انقلاب می‌رسد. روزهایی که در مدرسه همراه سایر دانش‌آموزان فعالیت‌های انقلابی داشته است.

در زمان جنگ اتحاد و همدلی مردم بیشتر از حالا بود. مردم داروهایی را که اضافه در منزل داشتند به داروخانه می‌آوردند

 بعد از پیروزی انقلاب به مشهد می‌آیند و ساکن محله سیدی می‌شوند. با آغاز جنگ او هم به جبهه می‌رود. مهرآوران از آن روزها این‌چنین می‌گوید: «ابتدا به منطقه جنگی کردستان رفتم؛ چون سطح سوادم دیپلم بود گفتند برای سوادآموزی سایر سربازان اقدام کنم. من و سایر افرادی که سواد بیشتری داشتیم بعد از دیدن آموزش‌های لازم به سوادآموزی سربازان پرداختیم. برای درس‌دادن به سربازها به کاشمر رفته و سه ماه آنجا بودم. درس‌دادنم آن‌قدر خوب بود که از طرف نهضت سوادآموزی مرا خواستند، اما چون سرباز بودم باید برمی‌گشتم به منطقه جنگی.»

 

جنگ و دارو

مهرآوران در جبهه احتیاج رزمندگان بعد از هر عملیات را به خوبی درک می‌کند. او به اهالی این وضعیت را توضیح داده و آن‌ها هم برای جمع‌آوری دارو با او همکاری می‌کردند. این داروفروش قدیمی محله می‌گوید: «در زمان جنگ اتحاد و همدلی مردم بیشتر از حالا بود. مردم داروهایی را که اضافه در منزل داشتند به داروخانه می‌آوردند. تاریخ آن‌ها را نگاه می‌کردم اگر تاریخ انقضایشان نگذشته بود به جبهه می‌فرستادم. حتی ملحفه‌های تمیزی که در منزل داشتند برای کمک به جبهه می‌آوردند و از طریق داروخانه به دست رزمنده‌ها می‌رساندند. اگر در داروخانه داروی مازادی داشتم روانه جبهه می‌کردم.»

 

محله سیدی و یک داروخانه

بعد از اینکه از سربازی برمی‌گردد، شوهرخواهرش که مدت‌ها قبل در زمینه فروش دارو به‌طور تجربی فعالیت می‌کرد، پیشنهاد می‌دهد او هم در این زمینه فعالیت کند. به همراه شوهرخواهرش مغازه‌ کنونی‌اش در محله سیدی را اجاره می‌کند و با 40هزار تومانی که در دوران سربازی پس‌انداز کرده بود، مقداری از داروها، آمپول، شربت، لوازم اولیه، باند، گاز، سرنگ، سرم، انواع پماد و... را می‌خرد.

او توضیح می‌دهد: «در آن‌زمان محدویتی نبود افرادی مانند من که تجربی کار دارو و نسخه‌خوانی را یاد گرفته بودند، داروخانه باز می‌کردند. هنگامی که مغازه‌ام را باز کردم فقط یک پزشک عمومی به نام دکتر «کاشمری» در خلج12 مطب و خانمی معروف به «زری»‌ هم تزریقات داشت. با دکتر آشنا بودم او به بیمارهایش می‌گفت که داروها را از من بگیرند و بعد از اینکه بیماران نسخه را می‌گرفتند به دکتر هم نشان می‌دادند.»

رضا دارویی» خودش هم با این نوع صداکردن اسمش مشکل ندارد و آن را می‌پسندد. او خاطره‌های زیادی از روزهایی دارد که تنها داروفروش محله‌شان بوده است

از همان روزی که مغازه‌اش را باز می‌کند، اهالی او را به نام شغلش صدا می‌زنند. «رضا دارویی» خودش هم با این نوع صداکردن اسمش مشکل ندارد و آن را می‌پسندد. او خاطره‌های زیادی از روزهایی دارد که تنها داروفروش محله‌شان بوده است. 

تعریف می‌کند: «آن‌زمان شیرخشک سهمیه‌ای بود و من هم عامل توزیعش در محله بودم. بانویی در محله‌مان بود که فرزند دوقلو داشت و همسرش هم در جبهه بود. می‌دانستم که نمی‌تواند به موقع برای گرفتن شیرخشک‌ها بیاید. برای همین همیشه دو قوطی شیرخشک برایش کنار می‌گذاشتم تا هر زمان که توانست بیاید و آن را بگیرد. حالا آن بچه‌ها بزرگ شده‌اند و خودشان صاحب فرزند، هنوز هم هر زمان که دم مغازه‌ام می‌آیند مادرشان برای آن روزها تشکر می‌کند.»

مهرآوران بارها نیمه‌های شب‌ از خواب بیدار شده تا به دست بیماران دارو بدهد. همان‌طور که صحبت می‌کند، یاد یکی از خاطره‌هایش می‌افتد و می‌گوید: «بعد از اینکه ازدواج کردم، مغازه‌ای را که اجاره کرده بودم تخلیه و مغازه و خانه فعلی‌ام را خریدم. اهالی چون می‌دانستند که خانه‌ام سرمغازه است، اگر نیمه شب مشکلی داشتند می‌آمدند و در خانه‌ام را می‌زدند. نصف شب یکی از اهالی که سرشیر بچه‌اش را گم کرده بود به در خانه‌‌ام آمد. با روی خوش در مغازه را باز کردم، زیرا می‌دانم کسی که آن موقع شب آمده است راه چاره‌ای ندارد.»

 

چرا دیگر رضادارویی نیستم

در دهه 50و 60افرادی مانند مهرآوران به طور تجربی کار نسخه‌پیچی و تجویز را انجام می‌دادند. اما آن‌ها به دلیل اینکه درس نخوانده بودند از نظر مراجع پزشکی صلاحیت تجویز دارو را نداشتند. به همین دلیل کم‌کم به حق فنی این افراد ایراد وارد شد و در آخر تصویب شد که آن‌ها اجازه ندارند دارو به دست بیمار بدهند. 

مهرآوران در این زمینه می‌گوید: «با تصویب این قانون، داروهای مغازه‌ام را جمع کردم و از آنجا که در کنار دارو لوازم بهداشتی می‌فروختم همان را گسترش دادم. در کنارش نوشت‌افزار هم آوردم. بازرس‌های اداره بهداشت هم به‌طور دائم بازرسی و در صورت تخلف جریمه می‌کردند. از همان سال‌ها دیگر دارو نیاوردم، زیرا اعتبارم را در محله از دست می‌دادم اگر به‌خاطر دارو دادن غیرمجاز مغازه‌ام را پلمب می‌کردند، برایم پسندیده نبود. دوست داشتم به مردم محله خدمت کنم، نه اینکه برای خودم و دیگران دردسر ایجاد کنم. پس ترجیحم این بود همان ابتدایی که این قانون را مصوب کردند، من هم شغلم را تغییر دادم.»

 

مردم او را به نام نیک می‌‌شناسند

مهتاب علی‌نژاد، کارشناس اجتماعی دفتر توسعه و پژوهشگری محله خلج، درباره این ساکن قدیمی محله سیدی می‌گوید: «مهرآوران از جمله قدیمی‌ترین افراد ساکن محله است که اشراف خوبی به اطراف خود دارد. او حدود 40سال است که در این محله کسب و کارش را راه انداخته و با وجود اینکه مغازه‌اش را تغییر کاربری داده هنوز هم مردم محله با او در ارتباط هستند. مردم او را به نام نیک می‌‌شناسند. یعنی این فرد یک فرد اثرگذار اجتماعی است. افرادی مانند مهرآوران که اولین‌ها را در محله تشکیل داده‌اند پایه‌گذار اولین خدمات در محله هستند.»

 

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44