حدود 2سال قبل رمانش را در ویترین «تازههای کتاب» کتابخانه محلهمان دیدم. از قبل تعریفش را شنیده بودم و این امر منرا ترغیب کرد تا هر چه زودتر رمانش را بخوانم. «شهربانو» را قبل از اینکه شماره بخورد و وارد سیستم کتابخانه شود امانت گرفتم و از «بای بسمالله» آن شروع کردم به خواندن. ساده و روان و جذاب بودنش باعث شد کمتر از 48 ساعت به «تای تمّت» آن برسم و لذت ببرم. مریم قربان زاده نویسنده این اثر جذاب و البته پرمخاطب ساکن محله فاطمیه در منطقه3 است.
نوشتن یکی از علایق من است، نتیجه احترام به علاقه، تداوم نوشتن شد و وابستگی به کتاب. خواندن و نوشتن به نویسندگی حرفهای در قالب نگارش چندین اثر منتهی شد. عاشق نوشتن هستم و اگر هفتهای بر من بگذرد و چیزی ننویسم، انگار گمگشتهای دارم.
در موارد علمی مطالعاتم در دو حوزه «مسائل زنان» و «تاریخ» است و در حوزه ادبی بیشتر «رمان» میخوانم و داستانهای جاندار و صاحب سبک. با هر کتابی وقتم را پر نمیکنم و فقط برای گذر زمان رمان نمیخوانم، بلکه میخوانم تا یاد بگیرم و لذت ببرم. اما به طور خاص رمانهایی که زنان نوشتهاند یا درباره زنان نوشته شده باشد، چه نویسندهاش ایرانی باشد و چه خارجی مطالعه میکنم. اگر بخواهم اسم ببرم تازگی آثار جرج اورول و میچ آلبوم و از میان نویسندگان ایرانی محمدرضا شرفی خبوشان را مطالعه کردم.
نام اولین اثر مکتوب مستقلم «گیرنده پدرم» بود. این کتاب مجموعه نامههای داستانی از زبان دختران نوجوان برای پدرانشان است که در هر نامه یک مسئله از مسائل دوران نوجوانی دختران در ارتباط با پدران مطرح شده است. مستندنگاری زندگی شهید عبدالحمید دیالمه در کتاب «دیالمه»، رمان «شهربانو» با محوریت زندگی مادر یک جانباز، «دریادل» که مستندنگاری زندگی مرحومه فاطمه دهقانی همسر سردار شهید ابوالفضل رفیعی است و در زمره تاریخ شفاهی قرار میگیرد، «روپوشهای سفید» که مجموعه خاطرات 5 شهید از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد است از دیگر آثارم هستند. آخرین کتابی که نوشتهام «خاتون و قوماندان» نام دارد، این کتاب اولین و تنها اثر مکتوب درباره شهید علیرضا توسلی یا «ابوحامد»، فرمانده لشکر فاطمیون است که به تازگی منتشر شده است.
«گیرنده پدرم» بسیار مورد علاقه و نیاز و مطالعه خانوادههاست و به چاپ سوم هم رسید اما ناشر دیگر آن را چاپ نکرد که باید برای چاپهای بعدی آن دوباره فکری برداریم. ایدهام این است که با افزودن نامههایی کتاب را بهروز کنم و در برهوت کتابهای ارتباطی دختران و پدران، به خانوادهها تقدیم کنم. اما تا به حال رمان «شهربانو» با ده چاپ با استقبال بیشتری مواجه شده است. «دریادل» هم که چند ماهی از رونمایی آن میگذرد به چاپ دوم رسیده است. درباره «خاتون و قوماندان» نمیتوانم اظهارنظر کنم، چون رونمایی رسمی آن به دلایلی به تعویق افتاده است، هرچند در فروشگاهها و بازار کتاب ارائه شده است و در دسترس مخاطبان قرار دارد.
همه کتابهایی که نوشتهام را دوست دارم، چون برای یکایک آنها نهایت عشق و انگیزه را به کار گرفتهام. سعی کردهام در نگارش این کتابها سستی نکنم و سربار کسی نشوم. برای همین هرکدام را به نوعی دوست دارم و تعهدم را درباره همهشان یک اندازه اعمال کردهام.
«شهربانو» حاصل مدتها اندیشه و پرسوجو درباره ناگفتههای مادران شهدا بود. چیزهایی که به ظاهر در جامعه و بین مردم فراموششده است اما در زندگی خانوادههای شهدا پررنگ و پراهمیت باقی مانده است. این رمان روایتی ساده و ازدلبرآمده است که اول خودم و دوم دیگر نویسندگان را به چالش میکشد. چالشی عمیق اما ساده. چرا روایتهای زنانه جنگ را در قالب زنانی چریکگونه خلاصه میکنیم و آنها برای ما اصل شدهاند؟ در حالی که زندگی ساده مادران و همسران شهدا که شاید به چشم هم نیاید، خیلی مهم است. «شهربانو» زوایای فراموش شده زندگی مادران شهداست که صحنههایش بارها و بارها در بطن زندگی مادرانه و عاشقانه آنها تکرار شده و میشود اما در روایتهای رسمی آنها را سانسور میکنند.
به لحاظ انگیزه برای همه یکسان وقت گذاشتهام، اما به لحاظ حساب و کتاب مادی، برای کتاب «دریادل» 3 سال زمان گذاشتم. کتاب «خاتون و قوماندان» هم 3ماه بعد از شهادت ابوحامد (یعنی 5سال پیش) کلید خورد ولی با ورود نشر روایت فتح، کار را از دست من درآوردند و فرصت را سوزاندند و در آن مقطع کار من متوقف شد، اما دوباره 2سال پیش همسر شهید توسلی موافقت کردند که کار را من به اتمام برسانم و خدا را شکر با نظر خود شهید در اواخر زمستان سال 98 کتاب «خاتون و قوماندان» آماده چاپ شد. جالب است بدانید نشری که به نوعی جلوی کار من را گرفت، هنوز نتوانسته است کتابی برای این شهید عزیز به چاپ برساند.
روال خاص و ویژهای ندارد. به نظر من نویسنده باید با سوژه و موضوع ارتباط قلبی و انگیزشی پیدا کند. من از دلم سفارش میگیرم و کارهای سفارشی را قبول نمیکنم، کلا نویسندهای سفارشی نیستم هرچند سفارشها بسیار بالاست. ترجیح میدهم خودم جاهای خالی ادبیات اجتماعی و زنانه و مادرانه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را پیدا کنم و آن را پر کنم و کارم را پیش ببرم. همین الان کار دیگری را کلید زدهام و خیلی آرام و بیحاشیه آن را ادامه میدهم.
همه کارهایم از سوی یکی دو نفر از دوستان معتمد ویراستاری فنی میشوند اما تا به حال ویرایش خاصی به معنای سانسور نداشتم. به نظرم نویسنده خودش باید کارش را ویرایش محتوایی بکند. در کل ویراستاری لازمه هر اثر مکتوبی است اما من به ویراستار جوازی برای ویرایش محتوایی نمیدهم، هرچند مشورت با اهل نظر (که در میان ویراستاران هم آدمهای صاحب نظر زیادی داریم) اصل مهمی برای من است.
اولین خواننده آثارم همسرم است. ایشان روزنامهنگاری فرهنگی، اجتماعی است و بسیار موشکافانه، دقیق و باانصاف نظر میدهد. به جرئت میتوانم بگویم بهترین منتقدی است که دارم. طوری به همسرم اعتماد دارم که اگر بقیه نظر متفاوتی داشته باشند، تحتالشعاع نظر ایشان قرار میدهم. از نظر و مشورت ایشان در فصلبندی و تبویب کتابها، عنوان و تیترگذاری فصول و دیگر موارد محتوایی بسیار استفاده میکنم.
ناشر آثار اخیرم به دنبال ترجمه کتابهایم بهویژه آخرین اثرم «خاتون و قوماندان» است. چون موضوع این کتاب یعنی ابوحامد، فرمانده لشکر فاطمیون و از شهدای افغانستانی مدافع حرم و چهرهای بینالمللی و بدون مرز است که در نبرد با داعش به شهادت رسیده است، به احتمال زیاد از ترجمه بهویژه ترجمه عربی کتاب در کشورهای عراق و لبنان استقبال شود. البته ابتدا باید اثر در فضای بومی و ملی خودمان بیشتر دیده شود و به اصطلاح گُل کند.
از آنجایی که تم اصلی کارهایم مادرانه و حول و حوش زندگی زن ایرانی است، خانوادهها علاقهمند هستند آثارم را بخوانند. البته استادان و نویسندگان بزرگوار و صاحب نامی چون استاد سعید تشکری با تعابیری انگیزهبخش بنده را مورد لطف قرار دادهاند. جا دارد همینجا از همه استادان و خوانندگان عزیز آثارم تشکر کنم. امیدوارم نوشتههایم همچنان باعث مسرت خاطرشان باشد.
با تشکیل گروههای مردمی و خانوادگی خیلی راحت و ساده میتوان کتاب را به جمع خانوادهها برد. به آدمهای انگیزهبخش نیاز داریم که این امر مهم را ترویج کنند و خدا را شکر گروههای مردمی و خانوادگی در این کار موفق بودهاند. به نظر من مادران باید یک جایگاه جدی برای کتاب در خانواده باز کنند چراکه همهچیز در خانه از مادر شروع میشود.
یک مادر نویسنده با 3فرزند! ترجیح خودم هم این است. اول مادری، بعد نویسندگی و دیگر فعالیتهای اجتماعی.
روز «قلم» نام بامسمایی است، حرمت قلم و اینکه معجزه آخرین پیامبر، مکتوب باشد ارزش بسیار بالایی دارد، امید دارم ما اهالی قلم این حرمت را پاس بداریم.
کتاب خواندن را جدی بگیرند و خودشان را به لذت مطالعه عادت دهند و کتابهای خوب را بخوانند. یادشان باشد هر چیزی ارزش خواندن ندارد. به مفاد مطالعاتی خودشان اهمیت بدهند تا هر نویسندهای با هر نوشتهای نتواند راضیشان کند. خوانندگان بهترین معیار ارزشگذاریاند. با نخواندن کتابهای به اصطلاح زرد، چه از نوع غیرمذهبی و چه از نوع مذهبی، آنها را از دور ادبیات فارسی خارج کنند.
ما برای ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی گروههای مجازی «کتاب خاتون» را تشکیل دادیم. چند سال است که مادران و خانمهای خانهدار دور هم جمع شدهایم و به ترویج و پایش کتابهای خوب میپردازیم و از همه جای کشور هم عضو داریم. شعارمان هم این است: «هر خاتون ایرانی باید یک طاقچه کتاب در خانهاش داشته باشد». نیاز داریم خانمهای خانهدار خودشان را بهعنوان فردی اثرگذار پیدا کنند و با کتاب خواندن و قرار دادن کتاب در دسترس اعضای فامیل، خانواده و محله، آنها را هم به لذت دانایی برسانند و دنیایشان را تازه و با طراوت نگهدارند.
در وصف رمان «شهربانو» چهرههای ادبی زیادی از جمله علیرضا مهرداد، علیمحمد مؤدب، محمد جهانپا و سعید تشکری یادداشتهای در خورتأملی به رشته تحریر درآوردهاند. سعید تشکری، نویسنده خوشنام و پرکار شهرمان که حداقل هرسال 2 عنوان کتاب به انتشار میرساند تمامقد از رمان مریم قربانزاده، نویسنده منطقه ما، دفاع میکند و چاپ این رمان را اتفاق بزرگی میداند. او در مراسم رونمایی رمان شهربانو میگوید:
ما در طول این چهار دهه احتیاج داشتیم از چنین رمانهایی پشتیبانی شود. رمان «شهربانو» اتفاق بزرگی را رقم زده است. من «شهربانو» را دوبار خواندم؛ یکبار به عنوان ارزیاب کتاب که به شدت شیفته آن شدم، و بار دوم برای مراسم رونمایی آن. با اینکه اصلا آدم جشن کتاب و این برنامهها نیستم، اما در این محفل خوب شرکت کردم. در این محفل انگار در دوران جوانی خودم قرار دارم و فکر میکنم این اتفاق برای خودم افتاده است. برای همین معتقدم به این رخداد باید به گونه دیگری نگاه کرد. ما همه اهل کتاب هستیم و رمان میخوانیم، پس باید از هم حمایت کنیم.
نویسندگان ما مداوم سعی میکنند دو کار را به صورت جدی انجام دهند و آن را ادعا کنند؛ یکی اینکه بگویند این چیزی که من نوشتهام «داستان» است که میخوانید و دوم اینکه تأکید دارند که اثرشان «واقعی» است. ولی وقتی با کتابشان مواجه میشویم میبینیم داستانها یا غیرواقعیاند، یا اگر خیلی واقعیاند؛ داستان نیستند. در حوزه ادبیات این دو ضعف به شدت ما را آزار میدهد. اما در رمان «شهربانو» ما توافق داریم که هر دوی این ادعاها صادق است.
«شهربانو» داستانی است که محصول همین نویسنده است. یعنی یک نویسنده جدید ظهور پیدا کرده و یک رمان شهری نوشته که در آن ادبیات شهری مشهد به واسطه کوچههای آن، لهجه و شکل حرف زدن و زندگی شخصیتهای آن، ورودی ملی پیدا کرده است. پس این حرف که میگویند ادبیات بومی محکوم به فراموشی است، از سوی رمان «شهربانو» نقض شده است. اگر این رمان را «هوشنگ مرادیکرمانی» مینوشت، تمامی روشنفکران به آن تعظیم میکردند، ولی چون مریم قربانزاده آن را نوشته، هنوز که هنوز است ما مشهدیها برای تکریم این اثر کاری نکردیم.
کتاب «شهربانو» را، بدون هیچ پیش فرضی، به یک داستاننویس جوان دادم تا بخواند. گفتم تو هم بخوان و ببین حس من را داری؟ ایشان کتاب را خواند و به شدت تحتتأثیر «شهربانو» قرار گرفت، تا جایی که گفت من دوست دارم درباره کتاب حرف بزنم. این کتاب هم «داستان» است و هم «واقعی».ما تفاهم داریم که فردی بدون ورود به گعده نویسندگان، نویسنده شده است. «انتشارات ستارهها» یک کشف ادبی کرده و آن را به ما عرضه کرده است. من معتقدم هر مسئول فرهنگی که پشت میز اداره شهر مینشیند، وظیفهاش کشف ادبیات شهری است.
کشف ادبیات شهری در شهری که نویسنده در آن زندگی میکند و جویای آن معرفتی است که به تاریخ آن شهر وصل باشد. رعایت همه اینها باعث میشود مخاطب به مطالعه ادبیات بومی علاقه پیدا کند. من به عنوان کسی که چندین کتاب نوشته، در برابر این کتاب تعظیم میکنم و عرض میکنم اگر ادبیات شهری مشهد بخواهد در آینده یک مادر داشته باشد، آن مادر به طور قطع همین رمان «شهربانو» است.
کتاب «دریادل» از مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی زنان قهرمان، روایت زندگی «فاطمه دهقانی» همسر فداکار سردار شهید «ابوالفضل رفیعی» جانشین فرمانده لشکر 5 نصر است که به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب در 2 فصل «زندگی» و «دوباره زندگی»، از سوی نشر «ستارهها» و با حمایت معاونت فرهنگی اجتماعی سپاه امام رضا (ع) امسال منتشر شده است.
مرحومه «فاطمه دهقانی» در یادداشتی در ابتدای کتاب «دریادل» آورده است: «ابوالفضل عزیزم، من تمام تلاشم را کردم تا به عهدی که با تو بستم وفادار باشم نمیدانم در این آزمون الهی، قبولشدهام یا نه، اما از تو توقع دارم تا من را تنها نگذاری.»
«شهربانو» رمانی است که سال 1396 از سوی نشر «ستارهها» منتشر شد و اکنون به چاپ دهم آن رسیده است. این رمان برشهایی است از 20 سال زندگی یک مادر 80 ساله که از همه سالهای جوانیاش، همین برشها را غنیمت نگهداشته تا برای امثال ما بگوید. همهچیز در نهایت سادگی روی کاغذ آمده است. نوشتن این رمان برای مریم قربانزاده نویسنده محله فاطمیه، اصلا کار راحتی نبوده است. برای مادر جان شخصیت داستان هم گفتنش اصلا راحت نبوده است. بارها در حین مرور خاطراتش بیحال میشد و کارش به سرم قندی، نمکی میرسید. حالا خلاصه 20سال از زندگی یک مادر در این کتاب نگاشته شده است.
مجموعه پنججلدی روپوشهای سفید سال 1396 از سوی نشر ستارهها منتشر شد. این مجموعه پنججلدی از خاطرات دانشجویان شهید دانشگاه علوم پزشکی مشهد است که در قالب یک بسته صفحهآرایی شده است. کتاب «ورودی ۶۲» خاطرات دانشجوی داروسازی شهید مهدی محراب خانی، کتاب «روضه ابوالفضل» خاطراتی از دانشجوی پزشکی شهید هاشم مرگان ازغدی، کتاب «پس از 10 سال» خاطراتی از دانشجوی رادیولوژی شهید حمید نیکاندیش، کتاب «خیامی مصلح» خاطراتی از دانشجوی پرستاری شهید محمدعلی خیامی و کتاب «بچۀ رضاشهر» خاطراتی از دانشجوی دندانپزشکی شهید محمدجواد صالحیان از سوی مریم قربانزاده به رشته تحریر درآمده است.
کتاب «خاتون و قوماندان» کتابی پر فراز و نشیب از زندگی فرمانده لشکر فاطمیون شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) به روایت همسرشان امالبنین حسینی است. نامههای رد و بدل شده بین خاتون(خانم حسینی) و قوماندان(شهید توسلی) جذابیت این کتاب را دو چندان کرده است. این کتاب از سوی نشر ستارهها سال 1398 و 1399 منتشر شده است.