کارشناسیارشد پرستاری خوانده است و 26سال از عمر خود را غمخوار و پرستار بیماران بوده است. در تمام حوزههای کاری پرستاری از بهداشت و درمان گرفته تا آموزشی سابقه کار دارد و در همین زمینه نیز توانسته است کتابی را باعنوان «اصول و فنون مراقبتهای پایه بیمار» به چاپ برساند.
«هدایت حسینی شهیدی» سوپروایزر بالینی بیمارستان امام رضا(ع) مردی پنجاهساله است که سال گذشته به عنوان پرستار نمونه کشوری انتخاب شد. پرستاری که عشق و علاقه به کارش باعث شده است تا معنای زندگی برای او تغییر کند، خدمت کردن او در مناطق محروم و همچنین عرق و علاقهاش به کاری که انجام میدهد بهانهای شد تا همزمان با روز پرستار گپ و گفتی با او داشته باشیم که در ادامه میخوانید.
بهدلیل علاقهای که به رشتههای پزشکی و زیرشاخه آن داشته است در مقطع متوسطه، رشته تجربی را انتخاب میکند و با شرکت در آزمون کنکور در دانشگاه علوم پزشکی سمنان کارشناسی پرستاری قبول میشود و با وجودی که در مشهد میتوانست در رشتههای مهندسی شیمی و... تحصیل کند اما با چند نفر از دوستان و آشنایانی که در رشته پرستاری مشغول به کار بودند، مشورت میکند و سپس تصمیم میگیرد تا برحسب علاقهای که به رشته پرستاری دارد تحصیلات خود را در این زمینه ادامه دهد.
بعد از پایان دوره کارشناسی، طرح خود را در اورژانس بیمارستان قائم مشهد میگذراند با این تفاوت که سالهای پایانی جنگ تحمیلی بوده و مجروحان زیادی را از منطقه به بیمارستان میآوردند. برای پرستار جوانی که تازه وارد این حرفه شده دیدن چنین صحنههایی سخت بوده است.
در کنار این مجروحان جنگی پذیرش بیماران عادی نیز وجود داشت و تنها علاقه و پشتکار بچهها باعث شده بود تا این حجم از کار را متقبل شوند
او میگوید: «به خاطر دارم تعداد زیادی مجروح جنگی به بیمارستان میآوردند. آن زمان بیشتر بچههایی که پرستار بودند دانشجو بودند یا دوره طرح خود را در اورژانس میگذراندند اما همه با دل و جان به مسئولان کمک میکردند تا درمان آنها انجام شود ضمن اینکه در کنار این مجروحان جنگی پذیرش بیماران عادی نیز وجود داشت و تنها علاقه و پشتکار بچهها باعث شده بود تا این حجم از کار را متقبل شوند.»
بعد از گذراندن طرح در بیمارستانی در شهرستان بیرجند استخدام میشود و چون روستاهای محروم زیادی در اطراف این شهر وجود داشت بیماران زیادی را از این روستاها میآوردند. او میافزاید:« همان زمان بود که طرح انطباق مطرح شد. در این طرح گفته شده بود که پرستار و پزشک مرد باید بیمار مرد و پرستار زن بیمار زن را تا حد امکان مداوا کند تا اصول اخلاقی و موازین شرعی رعایت شود و چون تازه این طرح اجرا میشد و از طرفی بیشتر پرستارهای آنزمان زن بودند با مشکل کمبود پرستار مرد روبهرو بودیم، به طوری که دو پرستار مرد در اورژانس باید به تعداد زیادی از بیماران مرد رسیدگی میکردیم و این موضوع حجم کار را سختتر میکرد.»
دو سالی از استخدام او میگذرد که کارشناسیارشد مدیریت روان پرستاری در دانشگاه تهران قبول میشود. در گذشته با گرفتن مأموریت آموزشی فرد برای تحصیل به دانشگاه میرفت و پس از تحصیل دوباره به کار بازمیگشت اما زمانی که شهیدی در دانشگاه قبول میشود مأموریت آموزشی لغو شده بود و او باید همزمان با تحصیل، شیفت کاری موظفی خود را در بیمارستان حضور مییافت: «بهدلیل اینکه دو روز در هفته برای حضور در کلاسهای دانشگاه به تهران میرفتم ناچار بودم بهطور فشرده شیفتهای کاری را بمانم همین موضوع و فشار کاری باعث شد تا کارهای انتقالی خود را انجام دهم و به بیمارستانی در تربتحیدریه که نزدیکتر بود منتقل شوم.»
26سال پیش به نسبت امروز پرستاران مرد بسیار کم بودند و همین موضوع باعث شده بود تا برخی مواقع با این جمله روبهرو شویم که مگر مرد هم پرستار میشود؟!
بعد از پایان دوره کارشناسیارشد به تدریس در دانشگاه تربت حیدریه میپردازد و مربی کارآموزان بهیاری میشود. همچنین در زمینه آموزش بهورزان و کارشناس بهداشت با مرکز بهداشت این شهرستان همکاری میکند و همزمان سوپروایزر بیمارستان نهم دی تربت حیدریه میشود: «چند سالی را که در تربتحیدریه خدمت میکردم برایم تجربه بسیار خوب و لذتبخشی بود. همکاری با چندین حوزه بهداشت، دانشگاه و... انرژی بیشتری به من بخشیده بود تا هدف اصلی خود را که همان خدمت به مردم درراستای ارتقای سلامت آنها بود تحقق بخشم.»
همسرش را همراه خود در تمام مسیر زندگی میداند و میگوید: « از سال78 که ازدواج کردم و همسرم یار و همراه من است. حاضر شد تا در شهرستان کنار من زندگی کند و هیچ وقت بهدلیل شیفتهای کاری زیاد یا اینکه شبها باید در بیمارستان میماندم، گلایه و شکایتی نکرد و این در صورتی بود که بسیاری از همکارانم را میدیدم که همسرانشان در مشهد بودند و آنها ناچار بودند تا این مسیر را در طول هفته در رفت و آمد باشند اما همین همراهی همسرم باعث شد تا زندگی ما از آرامش بیشتری برخوردار باشد هرچند دوری از خانواده برای او سخت بود.»
اول که وارد این شغل شده بود اختلاف زیادی بین سطح درآمدی و پرستیژ کاری شغل پرستاری و پزشک وجود داشت. شهیدی یادآور میشود:« 26سال پیش به نسبت امروز پرستاران مرد بسیار کم بودند و همین موضوع باعث شده بود تا برخی مواقع با این جمله روبهرو شویم که مگر مرد هم پرستار میشود؟! اما کمکم با کارهایی که انجام شد و خدماتی که پرستاران مرد داشتند این موضوع در جامعه جای خود را پیدا کرد و شناخته شد.»
سال82 به مشهد منتقل میشود و در بیمارستان امام رضا(ع) کار خود را ادامه میدهد. ابتدا به عنوان پرستار ICU و سپس سرپرستار ICU و بعد با دفتر مدیریت پرستاری بهعنوان سوپروایزر همکاری میکند.
تأکیدش بر این است که در تمام این سالها همواره سعی داشته است با همان علاقهای که روز اول وارد این حرفه شده کار خود را دنبال کند. با خنده حرفش را اینگونه ادامه میدهد: «همسرم همیشه میگفت:« به بیمارستان بهویژه به بیمارستان امام رضا(ع) عِرق خاصی داری!» حرف او کاملا درست است به نظرم خانه اصلی ما این بیمارستان است بهطوری که حتی روزهای تعطیل بهدلیل مسئولیتی که دارم دغدغهام این است که مشکلی برای بخش تحت نظرم یا کارکنان پیش نیاید و بهدلیل علاقهای که دارم با جان و دل کارم را دنبال میکنم.»
این پرستار نمونه کشوری میافزاید: « شاید به این دلیل که بیشتر وقت خود را در اینجا میگذرانم و همکارانم را بیشتر از خانواده و دوست و فامیل میبینم، هیچگاه بیمارستان امام رضا(ع) را فقط به چشم بیمارستان نگاه نکردهام. ضمن اینکه ما کارکنان این بیمارستان به خاطر نام حضرت رضا(ع) که روی آن گذاشته شده است، این مکان را شفاخانه حضرت میدانیم و حاضریم برای خدمت در این بیمارستان خواستههای خود را نادیده بگیریم.»
وی بیان میکند:« برخی نیروهای جوانی که وارد این حرفه میشوند حاضر نیستند شیفت شب کار کنند اما من از تجربیات خودم به آنها میگویم و اینکه تاکنون شهرستان نرفتهاند و سختیهای آن و دوری از خانواده را نچشیدهاند، پس ناشکری است زمانی که یک شیفت شب برای شما گذاشته میشود اینقدر بهانهتراشی کنید. همواره به آنها گوشزد میکنم که باید تا جایی که کاری از دستمان برمیآید برای سیستمی که در آن کار میکنیم فعالیت کنیم.»
شاید امروز بهدلیل مشکلات مالی و دغدغههایی که پرستاران در این حوزه دارند انگیزه آنها کمی کمرنگتر شده باشد اما باز هم وقتی وارد این حوزه میشوند وجدان کاری را در اولویت قرار میدهند و از هیچگونه خدمتی در قبال بیمار و همراهان او مضایقه نمیکنند. کسانی را که در این حرفه مشغول به خدمت هستند میتوان صبورترین افراد دانست چون علاوهبر رسیدگی به بیمار باید نوع رفتار و برخورد با همراهان بیمار را بدانند چراکه استرس زیادی متحمل میشوند و نگران هستند و گاهی در برابر برخورد نامناسب آنها باید صبوری کرد.
او که در تمام گروههای پرستاری مانند مباحث آموزشی و بهداشت و اجرای طرحهای کشوری مثل ریشهکنی مالاریا، فلج اطفال و بهداشت روان کار کرده است و برای اجرای این طرحها به بسیاری از روستاهای محروم رفته است، بهخوبی از این رشته آگاهی دارد و درباره سختترین قسمت کار پرستاری این چنین برایمان توضیح میدهد: «کار کردن با بیمار، دغدغه بیمار و همراهان او و همچنین کار کردن در شیفتهای غیرمتعارف مانند شب یا ایام خاص مثل نوروز که پرستار ناچار است سرکار حاضر شود، سختترین قسمت کار است.»
یکی از خاطرات او به زمانی بازمیگردد که برای رسیدگی به وضعیت بهداشت مناطق محروم همراه با پزشک از بیمارستان شهرستان بیرجند اعزام میشده است: «برای شناسایی بیماران و رصد میزان بهداشت مناطق محروم همراه با پزشک به نقاط کوهستانی و صعبالعبور میرفتیم. برخی از این مناطق روستاهای کوچکی بودند که در گردنه کوه واقع شده بود و زمستانها بهدلیل بارش برف رفتن به این روستاها بسیار سخت و طاقتفرسا میشد اما ما موظف بودیم کار خود را انجام دهیم و دارو به آنها برسانیم.»
وی ادامه میدهد:« اینکه بسیاری از روستاییان بیماریهای مزمن مانند فشار یا قند خون داشتند و خودشان از این موضوع بیاطلاع بودند کاملا طبیعی بود اما برخی از جوانان روستا که دختران دمبخت یا پسرانی بودند که باید به سربازی میرفتند در کودکی از کوه به پایین پرتاب شده بودند و دست و پای آنها شکسته بود و به دلیل مراجعه نکردن به پزشک دچار عارضه جدی شده بودند به طوری که شکل بدن آنها دفرمه شده بود.
موضوع بیماریهای ژنتیکی جدی در فرزندان روستا به وجود آورده بود که نیاز بود تا برخی از آنها تحت نظر پزشک متخصص قرار گیرند
ما برای اصلاح وضعیت جسمانیشان آنها را به بیمارستان شهر و دکتر ارتوپد ارجاع میدادیم. همچنین به خاطر دارم به یکی از روستاهای کوچک مراجعه کرده بودیم تا پزشک معاینه بالینی انجام دهد که متوجه شدیم جمعیت کم روستا باعث شده است تا ازدواجهای فامیلی متعددی در آن شکل بگیرد و همین موضوع بیماریهای ژنتیکی جدی در فرزندان روستا به وجود آورده بود که نیاز بود تا برخی از آنها تحت نظر پزشک متخصص قرار گیرند. »
او یادآور میشود:«حتی برخی از روستاییان از بیماری اعصاب و روان رنج میبردند و چون کسی متوجه این موضوع نمیشد بیماری در آنها شدت پیدا کرده بود و این ضرورت احساس میشد تا با بستری شدن تحت مراقبت قرار گیرند. هرچند رفتن به این روستاها و دیدن شرایط مردم ساکن در آن بسیار سخت بود اما زمانی که میدیدم همین مراجعه ما و ارجاع آنها برای درمان بیشتر و سپس اینکه تعداد زیادی از آنها سلامتی خود را به دست میآوردند، حس خوشایندی را به من منتقل میکرد که انگیزهام را برای ادامه کار دوچندان میکرد.»
همه بهخوبی میدانیم که پرستاران بیشتر از دیگر افراد جامعه در معرض بیماریها قرار دارند که برخی از این بیماریها واگیردار و حتی کشنده است.
شهیدی در این رابطه اظهار میکند: «در بخشهای اورژانس و ویژه، همراهان بیمار انتظارهای خاصی دارند و میخواهند خبر خوش بشنوند اما بهدلیل شرایط و وضعیت بیماران گاهی ناچاریم خبر ناگواری را به خانواده بیمار بدهیم که این موضوع برای خود ما هم بهعنوان یک انسان بسیار سخت است و روحیه بالایی میطلبد چون فقط برای یک روز و یک ماه و یا یکسال نیست و در تمام دوران خدمت چنین شرایطی برای پرستاران این بخشها پیش میآید.»
با وجودی که شغلش بهگونهای است که خاطرات زیادی دارد اما خاطرهای را برایمان بازگو میکند که برای همیشه در ذهن او حک شده است: «زمانی که دوره طرح خود را میگذراندم یک بیمار روانی را اشتباهی به بیمارستان قائم آورده بودند. او که در حالت پرخاشگری به سر میبرد از حال خود خارج شده بود.
با همکاری چند نفر از پرستاران و خانوادهاش توانستیم به سختی کنترلش کرده و آمپول آرامشبخشی را به او تزریق کنیم تا به بیمارستان ابنسینا منتقل شود. به ظاهر این بیمار روانی آرام شده بود که به یکباره از روی تخت بلند شد و شیشه شربتی را که روی میز قرار داشت شکست و با صدای بلند فریاد میزد که یک نفر با روپوش سفید و عینک به من سوزن زده است و میخواست به او حمله کند. این در صورتی بود که بسیاری از پرستاران روپوش سفید و عینک داشتند و ما کمی از محل متواری شدیم تا اینکه دارو اثر کرد و آرام شد و با کمک همراهان او توانستیم آمادهاش کنیم تا با آمبولانس به بیمارستان ابنسینا منتقل شود.»