آسیبهای آشکار کرونا را همهمان دیده و لمس کردهایم، اما آسیبهای پنهان این ویروس را تنها تعدادی از افراد با تمام وجودشان حس کردهاند. در این مدت، کسبوکار بانوان بسیاری از نفس افتاد. آنها به چشم خود میدیدند که رود درآمد خانوادهشان روزبهروز باریکتر میشود و کاری از دستشان برنمیآمد. اگر بخواهیم کلاهمان را قاضی کنیم، متوجه میشویم که زنان به دلیل روحیات و نقشهای متعددی که در جامعه و خانوادهشان دارند، درباره کرونا در مقایسه با مردان آسیبپذیرترند.
بر اساس پژوهش جدید سازمان کمک بینالمللی و غیرانتفاعی care نیز، 62 درصد از افرادی که در جهان به دلیل همهگیری کووید 19 شغلشان را از دست دادهاند زنان هستند. ضمن اینکه 27 درصد از زنان در این دوران، با چالشهای مرتبط با بیماری روانی مواجه شدهاند، در حالی که این آمار برای مردان تنها 10 درصد است. برخی بانوان مشاغلی داشتند که باید ریسک ابتلا به بیماری را به جان میخریدند، اما باز هم خبری از کار و در نتیجه درآمد نبود. تعدادی از آنها بهناچار شغل عوض میکنند یا حتی سراغ کارهایی مردانه میروند. امروزه گاهی زندگی خانوادهها از نظر اقتصادی با 2 نیروی کار بهسختی میچرخد.
اکنون تصور کنید زنان سرپرست خانوار چگونه باید این وزنه سنگین را یکتنه به دوش بکشند. از سوی دیگر، زنان شاغل ناچار بودند مدتی در محل کار خود حاضر باشند و همین موضوع نیز بار روانی و اضطراب بسیاری به آنها تحمیل میکرد. ضمن اینکه برخی بانوان، از ابتدا تا امروز که کرونا دوساله شده است، هنوز نمیتوانند وسواس فکریعملی و اضطراب خود را کنترل کنند. رعایت نکات بهداشتی منزل، تعطیلی مهد کودک و مدارس، و یادآوری رعایت دستورهای بهداشتی به اعضای خانواده از جمله احساسمسئولیتهایی است که زنان در این دوره داشتهاند و شاید مدت زیادی است که به دلیل رسیدگی به این امور، اوقات فراغتی برای خود ندارند. همه اینها تبعاتی است که از این ویروس گریبانگیرشان شده است.
مهسا سالهای زیادی است که لحظهها و ساعتهای شادی مردم را با نگاه و صدای همان روز برایشان ماندگار میکند. او فیلمبردار مراسم عروسی است، همان عروسیهایی که در این 2 سال، برای حضور در آنها دلتنگ شدیم. شغل مهسا از مشاغلی بود که بعد از همهگیری کرونا خیلی زود به سمت تعطیلی رفت. «فیلمبرداری شغلی است که به طور مستقیم با افراد در ارتباط است. بعد از شیوع کرونا، با اینکه استرس ابتلا به بیماری را داشتم، ناچار که کار کنم، اما بعد از مدتی به دلیل اینکه امکان برگزاری مجالس عروسی نبود، بهشدت دچار فشار اقتصادی شدم. تا پیش از کرونا از 7 روز هفته، 5 روز برای فیلمبرداری مراسم میرفتم اما بعد از آن، شاید هر 2 هفته یک مراسم نصیبم میشد.»
او مادر 3 دختر است که بزرگترین آنها 20 سال و کوچکترینشان حدود 3 سال دارد. شغل همسر مهسا رانندگی تاکسی بود. او نیز به دلیل کرونا، از تعداد مسافرانش کاسته میشود و یکباره چرخ اقتصادی خانوادهشان نه پنچر، که فلج میشود. «2 تا 3 ماه درآمد مشترک من و همسرم به کمتر از 500 هزار تومان رسید و برای رتق و فتق امور خانه و بچهها از دوست و آشنا قرض میکردیم، اما باز هم کفاف نمیداد و نزدیکان به ما کمک میکردند.»
برای او که همیشه سعی میکرد روی پای خودش بایستد، پذیرش کمک از سوی نزدیکان بسیار سخت بود و چه شبها که از این فکر، بیدارخوابی به سرش نزد. «بعد از مدتی، عروسیهای پنهانی برگزار میشد. اما از آنجا که همه فیلمبرداران بیکار شده بودند، کار رقابتی شده بود و هر کسی مبلغ کمتری میگرفت سر کار میرفت. من و دوستم آتلیه داشتیم که آنجا هم از رونق افتاده بود. به همین دلیل، آن را به آتلیه کودک تغییر دادیم، اما باز هم جواب نداد.»
مهسا، به دلیل نبود کار، عروسیهای پنهانی را که در دوران همهگیری کرونا برگزاری آنها ممنوع بود قبول میکرد، اما در یکی از همین فیلمبرداریها که او باید به همراه عروس و داماد به شمال میرفت، عروس ناقل کرونا بود و او نیز گرفتار میشود. باز هم این شغل را به بیکاری ترجیح میدهد تا زمانی که یکی از دوستانش، نیکوکاری را به او معرفی میکند تا بتواند از طریق او مشغول به کاری شود. «آن فرد کارگاه فروش آهنآلات داشت. من نیز روابط عمومی خوبی داشتم. قرار شد در سایتهای فروش، تبلیغات بگذارم و هر مشتریای به مرحله خرید رسید، به من درصد بدهند. کار مردانهای بود، اما چارهای نداشتم.»
مهسا جدا از فشار اقتصادی، باید بار روانی حضور در مراسم با جمعیت بالا را نیز تحمل میکرد. 2 ماسک و حتی شیلد به صورت میزد، اما بیشتر مواقع ناچار میشد شیلد را کنار بگذارد زیرا بخار میگرفت و مزاحم دید او برای فیلمبرداری میشد. «هر موقع به خانه میآمدم، سرتاپای خودم را ضدعفونی میکردم. با اینکه دخترانم بیشتر کارهای مربوط به خانه را انجام میدادند، فشار عصبی و اضطراب زیادی تحمل میکردم که مبادا ناقل این بیماری برای خانوادهام باشم. ضمن اینکه بیشتر شبها حتی میترسیدم دختر کوچکم را بغل بگیرم و به او شیر بدهم.»
آنطور که مهسا میگوید، بعد از ماه محرم و با توجه به اینکه واکسیناسیون با سرعت بیشتری پیش میرود، مراسم عروسی از سر گرفته شده است، اما هنوز کار آهنآلات را از ترس اینکه دوباره شغلش به حالت تعلیق دربیاید، کنار نگذاشته است. «پرخاشگری، وسواسی و عصبی شدن از ویژگیهای منفیای بود که کرونا برایم «ارمغان» آورد! تا پیش از این، به هر مراسمی میرفتم، عروس و داماد میگفتند حس خوبی از من میگیرند، اما حالا دیگر خودم هم آن روحیه شاد را ندارم تا این حس را به دیگران منتقل کنم.»
تا پیش از این، به هر مراسمی میرفتم، عروس و داماد میگفتند حس خوبی از من میگیرند، اما حالا دیگر خودم هم آن روحیه شاد را ندارم تا این حس را به دیگران منتقل کنم
زهره تا پیش از همهگیری کرونا، 14 سال مربی شنا بود و 9 سالی میشود که غریقنجات است. هر روز از 8 صبح تا 8 شب سر کار بود تا اینکه یکباره 20 بهمن 98 استخرها تعطیل میشود. او هیچ منبع درآمد دیگری نداشت و یک هفته را به صورت کامل در شوک به سر برد. نمیدانست باید چهکار کند و هیچوقت فکر این اتفاق را نکرده بود. «چند سال است از همسرم جدا شدهام و تنها زندگی میکنم. بیکاری برایم شوک بزرگی بود زیرا همه مخارج زندگی بر دوش خودم است. بعد از یک هفته، سعی کردم خودم را جمع و جور کنم و سراغ شغل دیگری بروم، اما به این راحتیها کار پیدا نمیشد و حدود 2 ماه و نیم بیکار بودم.»
او در این مدت، از پسانداز اندکی که داشت استفاده میکرد و جدا از آن، برای اینکه بتواند قرض یک نفر را بدهد، از دیگری قرض میکرد. ضمن اینکه بعد از تعطیلی استخرها، شاگردان او، باقیمانده پولی را که برای کلاسها داده بودند میخواستند و این بدهیها برای او در دوران بیکاری گران تمام میشد. «بعضی شاگردان هم بودند که از من خواسته بودند ثبتنامشان کنم تا هفته بعد به استخر بیایند و مبلغ شهریه را به من بپردازند. بنابراین شهریهشان را از حساب خودم پرداخت کرده بودم و بعد از تعطیلی استخرها، دیگر حتی جواب تلفنم را نمیدادند که پول را بپردازند.»
زهره آن روزها به هر مهارت و کار دیگری که از پس انجام آن برمیآمد فکر میکرد. فوقلیسانس روانشناسی داشت اما حتی کلینیکها هم تعطیل شده بود. «اواسط اردیبهشت 99 بود که از سوی یکی از آشنایانم که در املاک کار میکرد، پیشنهاد شد به صورت درصدی مشغول شوم. مشاوری املاک کاری بود که حتی به آن فکر هم نکرده بودم، اما از روی ناچاری این کار را با یک سیمکارت کاری جدید و فامیل دیگری شروع کردم. هرماه درآمد نداشت. هر 2 یا 3 ماه قراردادی جوش میخورد و سه چهار میلیون پول گیرم میآمد.»
باید هر ماه دستکم 4 میلیون و 800 هزار تومان برای قسط و اجاره خانه کنار میگذاشت و در نبود درآمد، بارها این اقساط عقب میافتاد. زهره در همه این تنشها و تنهایی در برابر مشکلات، سعی میکرد خودش را از نظر روحی مدیریت کند تا دچار مشکل نشود. «8 ماه به عنوان مشاور املاک فعالیت کردم و بعد، بازار مسکن راکد شد. بنابراین باید فکر دیگری میکردم. در خانه گربه نگه میداشتم و چند تایی بچه به دنیا آورده بودند. مدتی از طریق فروش گربههایم امرار معاش میکردم. دوباره بعد از موج کرونا، این کار نیز از رونق افتاد، اما باز هم کم نیاوردم و در حال حاضر، در حوزهای مشغول کارهای اینترنتی هستم.»
مهتاب بانوی جوان و شاغلی است که تقریبا در همان ابتدای همهگیری ویروس کرونا، عمویش دچار این بیماری میشود و حتی تا پای مرگ میرود. به دلیل این شرایط، اضطراب زیادی به او و خانوادهاش وارد میشود. به گفته خودش، همیشه در هول و هراس بودند مبادا امشب که میخوابند، صبح روز بعد عزیزی را از دست داده باشند. «همزمان با این شرایط، عصبی شده بودم به این دلیل که ناچار بودم سرکار حاضر شوم و شرکت به ما اجازه دورکاری در اوج کرونا را نمیداد. همکارانم در محیط کار رعایت نمیکردند و این موضوع موجب میشد هرروز تمرکزم برای انجام کار مختل شود و هرشب با اضطراب اینکه به کرونا مبتلا شدهام به خانه برمیگشتم. به همین دلیل، با اینکه کارم را دوست داشتم، استعفا دادم زیرا سلامتی برایم مهمتر بود.»
انگار برای آدمهای روزگار کرونا دنیای بدون ماسک حتی در خواب و زمانی که روحمان رهاست ناامن و ترسناک است
حتی گاهی در خوابهایش میدید که ماسک نزده است و در جایی مشغول پیادهروی است. حتی در خواب نیز دچار تشویش و نگرانی میشد. انگار برای آدمهای روزگار کرونا دنیای بدون ماسک حتی در خواب و زمانی که روحمان رهاست ناامن و ترسناک است. «خانوادگی در دوران کرونا دچار افسردگی شدیم. بعد از اینکه کارم را رها کردم، نزد مشاور رفتم تا به خودم کمک کنم.
خوشبختانه بهتر شدم و توانستم کار بهتری پیدا کنم اما متأسفانه مادرم هنوز درگیر افسردگی است و حتی دارو مصرف میکند. خواهرم نیز به دلیل اینکه در بیمارستان کار میکرد، بهشدت دچار اضطراب شده بود، اما نمیتوانست کارش را رها کند. همه اینها موجب شد آن شور و شوقی که تا پیش از این بیماری برای دورهمی داشتیم، به مرور از بین برود و اکنون تبدیل به آدمهایی منفعل شدهایم.»
ریحانه از جمله کسانی است که در این مدت، درگیر وسواس شدید و اضطراب شده است. از همان ابتدا 2 ماسک میزند و دور دیدار خانواده و نزدیکانش را خط قرمز کشیده است. با این حال، از اضطراب و نگرانیهای مداوم او برای خود و خانوادهاش کم نشده است. «من فروشنده هستم و در طول 2 سالی که کرونا زندگیهایمان را زیر و رو کرده است، تنها 10 روز مجوز دورکاری داشتم. این موضوع اضطرابم را بیشتر میکرد. در محل کار، همکارانم نکات بهداشتی را رعایت نمیکردند یا اینکه مسخرهام میکردند. حتی 2 بار به کرونا مبتلا شدم.»
او علاوه بر نکاتی که در محل کارش رعایت میکرد، در خانه نیز به غیر از کارهای روزمره، ضدعفونی خریدها و شستن وسایل را بیش از قبل انجام میدهد. همسرش معتقد است که او سخت میگیرد و همه این فشارها گذر روزها را برای ریحانه سخت و تحملناپذیر میکرد. «اوایل خیلی از الکل استفاده میکردم به اندازهای که پوست دستم دچار سوختگی شد و بعد از مراجعه به پزشک، از کرم و الکل مخصوص استفاده میکنم. واکنشم به ویروس کرونا مانند رعایت نکات برای نجاست شده است.»
ریحانه 2 سال است که در کنار دغدغههای شخصی ذهنش، اضطراب کرونا را نیز اضافه کرده است. هرروز وقتی به خانه میرود تا زمانی که دستهایش را نشوید، به جایی دست نمیزند و حتی تلفن همراهش را داخل پلاستیک گذاشته است و با خود حمل میکند زیرا آنقدر با الکل ضدعفونیاش کرده است که رو به خرابی است. «بعد از 2 سال و حالا که 2 دوز واکسن را زدهام، مقداری از اضطرابم کاهش یافته است و میخواهم بهمرور کارهایی را که در این دوران به تعویق انداختم انجام بدهم اما هنوز از جمعیت زیاد هراس دارم و از ضدعفونی وسایل و سطوح دست برنداشتهام.»
مریم سالهاست میان مادرانگی و شاغل بودن توازنی ایجاد کرده است. با اینکه 2 پسر سه و سیزدهساله دارد و همسرش نیز کارمند است، همیشه طوری اوضاع را مدیریت میکرد که شرایط خوب پیش برود. «شیوع کرونا با تعطیلی مهدهای کودک و مدارس همراه بود. من و همسرم سر کار میرفتیم و بچهها در خانه تنها میماندند. بهناچار پرستار گرفتیم و این موضوع برایمان هزینه داشت. درست است که اگر بچهها به مدرسه و مهدکودک میرفتند شاید هزینه بیشتری روی دستمان میگذاشت، اما دست کم خیالمان راحتتر بود که در آن مدت درس یا مهارتی نیز میآموزند، در صورتی که پرستار تنها از آنها نگهداری میکند.»
او از آن دسته مادران شاغلی است که حتی در زمان دورکاری نیز مانند روزهای کاری خود، بچههایش را نمیدیده است زیرا همه مدت خودش را در اتاق حبس میکرد و حتی چند دقیقه نیز از اتاق خارج نمیشد تا بتواند به کارش برسد و بهویژه پسر کوچکش با دیدن او بهانهاش را نگیرد. «مشکل دیگر این بود که در زمان دورکاری، با سر و صدای بچهها تمرکز برایم سخت میشد. ابتدای شروع تدریس مجازی مدارس، دورکار نبودم و همیشه در محل کارم درگیر مشکلات مدرسه مجازی بودم زیرا اینترنت خانه قطع میشد و پسرم با من تماس میگرفت تا غیبتش سر کلاس را موجه کنم. بنابراین خودم سر کار بودم، اما ذهنم درگیر چندین و چند جا بود.»
سمانه سالها روی پای خودش میایستد و حتی بعد از جدایی از همسرش در سال 83، ۴ دخترش را زیر بال و پرش میگیرد و با بند انداختن و ابرو برداشتن، زندگیشان را میسازد. به مرور یک مغازه میزند و خودش تک و تنها آرایشگری میکند. از همین راه نیز ۲ دخترش را عروس کرده است و جهیزیهشان را تأمین میکند. «تا پیش از کرونا، در آرایشگاه خیلی مشتری داشتم به اندازهای که وقت سر خاراندن نداشتم، اما ۲ سال پیش که حوالی عید مطرح شد کرونا شیوع پیدا کرده است، تقریبا همه مشتریهایم نوبتهایشان را لغو کردند و تنها برخی از آنها با هزار جور رعایت و ترس آمدند.»
با اینکه مشتری نبود و سالن آرایشگاه از آن همهمه قبل به سکوت مطلق رسیده بود، اما باز هم سمانه مغازهاش را تا آبانماه سال گذشته به این امید که اوضاع بهتر میشود، سر پا نگه داشت. «دیگر توان پرداخت کرایه مغازه را نداشتم. برای خرج زندگیمان هم دچار مشکل شده بودم. به همین دلیل، مغازه را تحویل دادم و همه وسایلم را درون یک انباری روی هم تلنبار کردم. بعضی از آرایشگران در خانههای خود کار میکنند، اما من چنین فضایی را ندارم. ضمن اینکه از کرونا هراس داشتم و نمیخواستم مشتریهای مختلف وارد خانهمان شوند.»
گهگاه مشتریهای قدیمیاش از او میخواستند برای کارهای زیبایی به خانههایشان برود. او نیز با توجه به شناختی که از آنها داشت، گلچین میکرد و برای کار میرفت. «حالا چند وقتی است مجالس دوباره از سر گرفته شده است، اما دیگر پساندازی ندارم که بتوانم یک مغازه اجاره کنم زیرا همه پول رهن مغازه قبلی را در مدت بیکاری خرج کردم. دوستانم پیشنهاد دادند بدلیجات و لوازم آرایش بفروشم، اما به این دلیل که سررشتهای ندارم، برای ورود به این کارها تردید دارم. منتظرم وامی خانگی یا بانکی برایم جور شود و آن را سرمایه کار کنم.»
صحبت از عوارض مختلف کرونا به طور ویژه برای زنان و مادران که میشود، الهام اولین و مهمترین عارضه آن را تعطیلی بیقیدوشرط مهدهای کودک و مدارس میداند، در حالی که فکری به حال مادران شاغلی که همچنان باید در محل کار حاضر باشند نشده است. «گاهی مادران مهدهای کودک زیرزمینی را به هم معرفی میکردند، اما وجدانشان نمیپذیرفت که بچههایشان را در چنین شرایطی به این مراکز بفرستند. بنابراین فشار و بار مضاعف این موضوع را خودشان تحمل میکردند.»
پیگیر پرستار کودک شدم، اما باید هزینهای معادل 2 برابر حقوقم پرداخت میکردم. از طرفی، نگرانیهایی بابت رعایت دستورهای بهداشتی از سوی این افراد مانع این کار میشد
با توجه به اینکه والدینش در شهر دیگری زندگی میکنند، امکان این را ندارد که کودکش را به پدربزرگ و مادربزرگ بسپارد و به گزینه بعدی، یعنی پرستار کودک در خانه، فکر میکند. متأسفانه این راهحل نیز به بنبست میرسد زیرا در پی تعطیلیهای مکرر، بازار این قشر گرم میشود. «پیگیر پرستار کودک شدم، اما باید هزینهای معادل 2 برابر حقوقم پرداخت میکردم. از طرف دیگر، نگرانیهایی بابت رعایت دستورهای بهداشتی از سوی این افراد مانع این کار میشد.»
الهام در نهایت ناچار میشود فرزند هفتسالهاش را با خود به محل کارش ببرد و هرروز نگرانیاش از بابت سلامتی پاره تن خود را لابهلای کارهایش قورت بدهد. «این موضوع برایم فشار روانی زیادی داشت. ضمن اینکه در محل کار، ذهنم مغشوش بود. به همین دلیل، کاراییام کم شده بود و متأسفانه دخترم 2 بار به کرونا مبتلا شد و خودم را مسبب این موضوع میدانستم.»