سخت است که با نوزادت بار سفر ببندی و از وطن به کشور دیگری بروی، اما مولاداد محمدی هم مانند هزاران مهاجر دیگر بهدلیل بحران و جنگهای داخلی و دهها مشکل دیگر از افغانستان راهی ایران و مشهد شد. مولاداد برای گذران روزگار و مهیاکردن شرایط یک زندگی حلال برای خانوادهاش از هیچ کار و تلاش و عرق ریختنی کم نگذاشت و ۶پسرش را با هر سختی و گرفتاری بزرگ کرد و حالا هم یکی از آنان را در راه دفاع از حرم حضرتزینب (س) هدیه کرده است.
پیرمرد مهاجر و مهربان محله مشهدقلی، مولاداد محمدی، که همه در محله او را به خوشنامی و ایمان میشناسند، حالا دیگر مداح محله و قاری مسجد است. روزگاری نهچندان دور بنایی، کارگری، تسبیح فروشی و هر شغلی که نان حلال برایش داشته را هم انجام داده است. ۶ پسر مولاداد در روزهای سخت زندگی کنارش بودهاند. هر کدامشان تا از آبوگل درآمدند و مرد شدند، کار کردند و کمکخرج زندگی بودند، اما در ادامه سرنوشت و زندگی یکی از پسرانش بهنام علیمحمد مسیرش را تغییر داد و راهی سوریه شد. تا قبل از اعزام به سوریه سنگکاری میکرد و در مخارج سهیم بود.
او با خانوادهاش سالها در افغانستان در مقابل دشمنان و بعد هم در مقابله با طالبان فضای رزم و جنگ را دیده بود و با این راه و مسیر آشنایی داشت
او دوست داشت پولش را برای پدر و مادرش خرج کند. او با خانوادهاش سالها در افغانستان در مقابل دشمنان و بعد هم در مقابله با طالبان فضای رزم و جنگ را دیده بود و با این راه و مسیر آشنایی داشت. سرانجام هم تصمیم بزرگش را گرفت و با عشق به حضرتزینب (س) از همه چیز دل کند و با شعار عاشق و ارادتمند ائمهاطهار (ع) هستم، راهی سوریه شد.
پدر بهیاد دارد که قبل از رفتن علیمحمد به سوریه به او میگفت تو همه چیز داری، چرا میروی؟ آنوقت علیمحمد طوری درباره رفتن با پدر صحبت کرد که اگر مانعش میشدند، انگار گناه کبیره کرده بودند! مولاداد دوست داشت علیمحمد را هم مثل بقیه پسرهایشان داماد کند، اما او زیر بار نمیرفت.
این پدر صبور میگوید: علیمحمد در سالهای آخر بعد از حضور در سوریه، وقتی اصرار ما را برای داماد شدنش میدید، چندباری به شوخی میگفت برای من از سوریه زن بگیرید. اگر در ایران ازدواج کنم، آنوقت همسرم نمیگذارد برای جنگیدن به سوریه بروم. علیمحمد مهربان بود و دائم به ما فکر میکرد، تا حدی که برایمان سوغاتی از سوریه زیره و روغن زیتون میآورد و همیشه هم حرفش همین بود که حالش خوب است و غمی ندارد.
علیمحمد از همان ابتدا گفته بود که برای شهادت میرود و همیشه تأکید داشت که در این راه اگر سعادتش را داشته باشد، باید شهید شود
خبر شهادت که رسید، پدر آرامتر از همیشه بود، زیرا هرچه از علی محمد باقی مانده خاطره شیرین است که برادرانش و قوم و خویشها تعریف میکنند و همین تعریفها تا حد زیادی موجب دلداری دل داغدار پدر و مادر شده است.
پدر شهید محمدی تعریف میکند: علیمحمد از همان ابتدا گفته بود که برای شهادت میرود و همیشه تأکید داشت که در این راه اگر سعادتش را داشته باشد، باید شهید شود. علیمحمد قرار بود نوروز امسال همراه با من و مادرش راهی کربلا شود. ما هم مانند سایر پدر و مادرها آرزو داشتیم که با او به کربلا برویم و مادرش برای آن روز لحظهشماری میکرد و او هم قدر این حس عاشقانه مادر را بهخوبی میدانست. میخواستیم دوشادوش او در بینالحرمین راه برویم، دست ما را بگیرد و با هم در بینالحرمین رازونیاز کنیم. پسرم دلش میخواست با پدر و مادرش در این سفر حال خوبش را ادامه بدهد که با شهادت حالش خوبتر شد.
شهید علیمحمد محمدی، نام شهید جدید محله مشهدقلی است که روز نخست فروردین ۱۳۶۱ به دنیا آمده بود و ۱۵ بهمن۱۳۹۸ در عملیات آزادسازی خانطومان به مقام رفیع شهادت رسید. مولاداد که در تمام این سالها همیشه برای خانوادهاش، محله و کشورش اعتبار و آبرو جمع کرد، حالا با شهادت پسرش علیمحمد سربلندتر از همیشه است.