کد خبر: ۱۳۲۹۷
۰۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

آقا‌یدالله تعریف می‌کند: وقتی به این محله آمدیم، با آنکه خانه‌های کمی ساخته شده بود و از جوی و جدول‌کشی کوچه‌ها خبری نبود، راسته کوچه ما چند‌نهال چنار کاشته شده بود. خودم هر روز قبل رفتن به سر کار، درخت‌ها را آبیاری می‌کردم.

اوایل دهه‌۷۰ بود که به اصرار فرزندانش از محله گاز به محله دانش‌آموز کوچ کرد. البته آن زمان در محله دانش‌آموز از آبادی امروز خبری نبود. بیابانی بود بدون آبادانی و پر از پستی و بلندی. آن روز‌ها به بولوار دانش‌آموز، «سی‌متری فرهنگیان یک» و به بولوار دانشجو، «سی‌متری فرهنگیان دو» گفته می‌شد. حاج‌رضا نادری از نخستین ساکنان محله شنیده بود که قرار است آبادی مشهد به این سمت باشد و این محدوده از شهر، آینده‌دار است.

او تعریف می‌کند که همه‌جا خاکی بود به‌جز راسته بولوار معلم که اتوبوس‌رو بود و البته کوچه دانش‌آموز‌۲۵ که آن زمان «آذر» نام داشت و یک ایستگاه مینی‌بوسی، انتهای آن کوچه بود. به اینجا که الان ساختمان‌های برج پارسیان قرار دارد، «کال سرباز» می‌گفتند، چون روی کال باز بود. یک بهار که چند شبانه‌روز بارندگی داشتیم، این کال پرآب شده بود. از سر کنجکاوی برای رسیدن به سرمنشأ سوار موتور گازی‌ام شدم و تا خود سد گلستان رفتم تا ببینم وضعیت آب سد چطور است. آب تا تاج سد بالا آمده بود.

 

روزهایی که محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

قدیم‌ها یک مشهد بود و یک پارک ملت. البته که نهر راسته بولوار وکیل‌آباد هم که در حاشیه خیابان همیشه پر‌آب بود، صفای پارک را دوچندان می‌کرد. در ماه یکی‌دو بار بچه‌ها را ترک موتور می‌نشاندم و از خیابان گاز به پارک می‌آمدیم. چون تعداد بچه‌هایم ۵ تا بود، بعضی وقت‌ها دوبار این مسیر را می‌رفتم و می‌آمدم.

 

روزهایی که محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

آقا‌یدالله یکی از همسایه‌های قدیمی محله است که پنج سال بعد از ما به این محله آمد. الان خیلی از قدیمی‌های محله رفته‌اند و جدید‌ها هم زیاد اهل مراوده نیستند. دیدن همسایه‌های قدیمی که حرف مشترک زیادی برای گفتن داریم، حالمان را خوب می‌کند و دلمان به هم خوش است.

 

روزهایی که محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

وقتی به این محله آمدیم، با آنکه خانه‌های کمی ساخته شده بود و از جوی و جدول‌کشی کوچه‌ها خبری نبود، راسته کوچه ما چند‌نهال چنار کاشته شده بود. خودم هر روز قبل رفتن به سر کار، درخت‌ها را آبیاری می‌کردم. عصر‌های تابستان هم با خنکی هوا زیراندازی زیر سایه درخت پهن می‌کر‌دیم و بساط چای به پا بود.

 

روزهایی که محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

یکی از کمبود‌های بزرگ اینجا در دهه‌۷۰، نبود مسجد و جایی برای برپایی نماز جماعت بود. تا اینکه شنیدیم خیری به نام سکینه لطفی، زمینی پانصد‌متری را برای ساخت مسجد وقف کرده است. اهالی برای ساخت مسجد حضرت سکینه (س) پای کار آمدند و همین که سقف زیرزمین زده شد، اولین نماز جماعت اقامه شد.

 

روزهایی که محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود

در‌کوچه دانش‌آموز ۲۵ که قدیم‌ها به آن آذر‌می‌گفتند یک ایستگاه مینی‌بوس بود. تنها کوچه‌ای هم که آسفالت بود همان کوچه و بقیه کوچه‌ها تپه‌مانند و خاکی بود. این مینی‌بوس ابتدای خطش کوچه آذر‌و انتهایش راه‌آهن بود. زمستان و پاییز که برف و باران زیاد بود، تا رسیدن به ایستگاه مینی‌بوس پاهایمان تا مچ پر از گل و لای می‌شد.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۸ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۵ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44