کد خبر: ۱۳۲۱۹
۲۸ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

غلامعلی میرشکار سی‌سال قبل به محله نیزه پا گذاشت و حالاهر خاطره‌ای که برایمان تعریف می‌کند، حتی ردی از آن در چهره محله باقی نمانده و خانه‌های بتنی و آجری، جای درخت‌های توت و سقف‌های گنبدی را گرفته است.

سی‌سال قبل به این محله پا گذاشت و حالاهر خاطره‌ای که برایمان تعریف می‌کند، حتی ردی از آن در چهره محله باقی نمانده است. خانه‌های بتنی و آجری، جای درخت‌های توت و سقف‌های گنبدی روستای نیزه را گرفته است، روستایی که حالا بخشی از محله نیزه است. غلامعلی میرشکار که ۷۴ سال از عمرش گذشته است، حالا هنگام مرور خاطراتش، خنده از لبانش محو نمی‌شود.

چهره محله از سال ۷۴ تا الان خیلی عوض شده است. پیاده‌رو فعلی که روی آن ایستاده‌ایم، خانه بود و منزل ما پشت آن قرار داشت. بعد از آنکه خانه را خریدیم، پرس‌وجو کردم و متوجه شدم شهرداری می‌خواهد چند‌سال دیگر خیابانی در محله احداث کند و بعضی خانه‌ها خراب خواهند شد، اما خوشبختانه زمین ما توی طرح نبود.

 

غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

وقتی به اینجا آمدیم، راسته این خیابان تا روستای پاوه و بعدتر از آن، پر از درختان توت بود و سایه خوبی داشت، اما حالا به‌خاطر درست‌کردن خیابان، شهرداری خیلی از آن درخت‌ها را قطع کرده است. آن زمان، چون پارکی نزدیک منزلمان نبود، تنها ورزشی که انجام می‌دادم، پیاده‌روی هر‌روزه در همین مسیر بود.

 

غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

الان که ۱۰ سالی از عمل زانویم گذشته، چند قدم بیشتر نمی‌توانم راه بروم و پاتوق همیشگی من کنار مغازه دوستان محله است. صندلی مخصوصی دارم و همان‌جا می‌نشینم و با هم‌سن‌وسالان و جوانان محله گپ می‌زنم. تعریف از خود نباشد، در خنداندن دیگران تبحر خاصی دارم و با پیرمرد‌ها و جوان‌ها هم‌صحبت می‌شوم.

 

غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

‌هنوز در خانه‌ها حمام نداشتیم و از حمام عمومی و نمره محله نیزه در خیابان شهید آوینی ۴۵ استفاده می‌کردیم که بعد‌از فوت صاحبش، خراب شد و چند‌خانه مسکونی جایش ساختند. وقتی حمام کردنمان تمام می‌شد، خودمان را به یک نوشابه تگری و خنک مهمان می‌کردیم.

 

غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

‌یادم می‌آید وقتی تازه به این محله آمده بودیم، هنوز مغازه چندانی نداشت. تنها فروشنده‌هایی که اینجا بودند، یک قصابی روبه‌روی خانه ما در کوچه شهید زارعی بود که تا همین چندسال پیش هم بود ولی الان آپارتمان و یک تعویض روغنی، جای آن را گرفته است. کمی بالاتر هم به فاصله سیصد تا چهارصد‌متر، ابزار‌فروشی بود.

 

غلامعلی میرشکار مرد خنده‌رو محله نیزه

از بچگی پسر شیطان و بازیگوشی بودم و این ماجرا تا پنجاه‌سالگی هم گاهی وجود داشت. حدود بیست‌سال پیش، از کنار خیابان شهیدآوینی ۴۷ داشتم رد می‌شدم که دیدم مرد بزرگ‌سال و تنومندی بالای درخت توت رفته است و دارد به شاخه‌هایش فشار می‌آورد. سنگ کوچکی برداشتم و به سمتش پرت کردم که به کمرش خورد و دردش آمد و من فرار کردم.

 

* این گزارش دوشنبه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۴ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44