
قدیر منوچهری با تنه درختان باغ وکیلآباد، آثار هنری خلق میکند
نگار دانشور| در همان کودکی ندایی از درون فرامیخواندش، به سمتش میرود، با آن به آرامش میرسد. او از همنوایی با ندای قلبیاش پشیمان نیست، درست انتخاب کرده و از آن لذت می برد. درختان هم انگار میدانند که خود را به باد و صاعقه سپردهاند تا او با هنرش آنان را نگه دارد و جاودانهشان کند.
به سمت پارک جنگلی وکیلآباد روانه میشوم. هوا خیلی سرد است و برف چهرهای زمستانی به این جنگل بخشیده است. از دور میبینمش که مشغول کار است، از آنجا معلوم نمیشود که چه میکند. نزدیک و نزدیکتر میروم، کمکم با چیزهای جالبی روبهرو میشوم.
او از تنههای درختان کهنسال و بزرگی که عمر خود را کردهاند یا باد و باران آنان را به زمین انداخته است، آثار هنرمندانهای خلق میکند که باورنکردنی است. فقط ژاکتی به تن دارد و آتشی را کنارش در یک حلبی روغن روشن کرده که سرمای هوا و بادي كه در حال وزيدن است، گاه آن را خاموش ميكند. کنجکاو میشوم که بدانم او کیست و چه میکند. بهراستي آن نقشهاي زيبا را چگونه حك ميكند، آن هم فقط با يك چكش و منقار.
۵ کلاس سواد!
قدیر منوچهری ۵۳ ساله نام هنرمندی است که متولد محله کوهسنگی مشهد است و ناملایمات زندگی نگذاشته که از پنجم ابتدایی بیشتر درس بخواند. او چندین سال است که بهعنوان نگهبان پارک جنگلی وکیلآباد فعالیت دارد و درآنجا مشغول به کار است؛ او هنرش را یک شغل نمیداند.
نخستین جلوه هنرش روز اول مدرسه بود
منوچهری خوب به یاد دارد نخستینباري را که قلم و کاغذ به دست گرفت، يعني درست روز اول مدرسه. او ميگويد: معلم در آن روز از آنان میخواهد که چیزی بکشند و او تصویری از معماری یک خانه را میکشد. معلم وقتی کار او را میبیند، شک میکند که نقاشی کار خودش باشد.
به همین علت از او میخواهد همان طرح را اینبار بر روی تخته سیاه نقاشی کند. قدیرکوچک به همان زیبایی طرح را میکشد و تحسین معلم را برمیانگیزد؛ معلم وقتی استعداد و قریحه او را میبیند او را به نقاشیکردن تشویق میکند.
تصوير هرچيز در دل خود اثر است
هممحلهای ما ميگويد از همان دوران کودکی به درست کردن چیزهایی که آنها را برای اولینبار میدیده، علاقه داشته است. او در دل اثرات طبيعي، چيزهايي را ميبيند كه ديگران نميبينند. عشقش این بوده که با برف آدمبرفی درست کند و با گِل، مجسمه.
او در دل سنگهاي كوهسنگي- محلهای كه در آن متولد شده است- نيز اشكالي ميبيند و دوست دارد روزي امكانش فراهم شود كه بر روي آنها كار كند. به گفته خودش «اگر صحرا بروم از صحرا، در کوه از کوه و از هرچیزی در محیط طبیعی اثری مربوط به خود آن خلق میکنم.» او میگوید: درختان، سنگ ها و... خودشان میگویند که درونشان چه چیزی است و باید به چه شکلی درآیند.
هنر او موروثي است
وقتی از پدرش یاد میکند، اشک در چشمانش حلقه میزند و چنین بیان میکند: پدرم سنگتراشی میکرد و دل كوهها را شكافته بود. درست در نیمهراه کار، زندگی دیگر مجال زنده بودن را به او نداد و تسليم سرنوشت و کارش نیمه رها شد. البته پدربزرگ او نيز هنرمند بوده و به معماري سنتي اسلامي میپرداخته است؛ هنر در خون آنان ریشه دوانده و نسلبهنسل در خانوادهشان میچرخد.
پدرم سنگتراشی میکرد و دل كوهها را شكافته بود اما زندگی مجالش ندارد و کارش نیمهکاره ماند
حتما علاقه شدید به پدر باعث شده که نخستین اثر ماندگارش را در پارک جنگلی وکیلآباد به نام و یاد او کند. منوچهری نام پدر را روی آن اثر حک کرده است تا ماندگار شود. او بیان میدارد: پدرم در روز عید قربان از دنیا رفت و با این اثر میخواستم جایگاه او را در خانه آخرت به تصویر بکشم.
همه را غرق تماشا میکند
او از تنه درختان آثاری خلق میکند که بهراستی دیدنی است و چشم هر رهگذری را به خود مشغول میدارد. منوچهری ادامه میدهد: روزی پسربچه ۱۰، ۱۲ سالهای چنان به این آثار نگاه میکرد و از آنها لذت میبرد که هیچکس دیگر را مثل او ندیدم. او به یاد میآورد: گردشگران عرب که به بوستان جنگلی وکیلآباد آمده بودند، با دیدن این آثار به وجد آمدند.
آنها مانند یک بارگاه مقدس به آثار هنری دست میکشیدند و به آنها احترام میگذاشتند. منوچهری اهل سفالگری نیز هست. او که یکی از فرزندانش ناشنواست، به بچههای ناشنوا در مدرسه استثنایی، این هنر را آموزش میدهد.
آثار دیگر
از آثار مهمش مجسمههای سیمانی و بتنی «تمساح» واقع در بوستان خورشید محله ماست. او بر روی چوب، سفال و هرچیز طبیعی دیگر کار میکند.
هنر، بهترین تفریح
هممحلهای ما با درآمد نگهبانی پارک زندگی میکند و هنر را برای دل خود انجام میدهد. او عقیده دارد که نمیتوان برای این کار پول گرفت و هنر را باید فقط برای دل انجام داد.
هنرمند ناشناخته
هیچکس نمیداند که این آثار زیبا هنر دستان توانمندی است که برای این کار نه آموزش دیده و نه تحصیلاتی گذرانده است بلکه فقط با هنر ذاتیاش آنها را خلق میکند. کمتر کسی پیدا میشود که درباره کارهای او بداند؛ او از آن دسته آدمهایی است که بعد از رفتنشان شناخته میشوند...
زكات هنر، آموزش آن است
با همان ابزار سادهاي كه در دست دارد، كار ميكند. خلوص او در كارش تا حدي است كه به هركسي بيمنت، هنرش را ياد مي دهد، هنري كه زكاتش را آموزش آن به ديگران ميداند. منوچهری از اينكه ديگران سوال كنند و بخواهند هنرش را ياد بگيرند، خوشحال ميشود. او ميگويد: به هركه آموزش ميدهم، درمقابل چيزهايي از او ياد ميگيرم.
روح آرام میگیرد
منوچهری میگوید: هنگام خلق اثر با نگاه به آنها لذت میبرم و احساس میکنم دیگران هم از آنها لذت میبرند. اعتماد به نفس بالا و آرامش، بهترین موهبتهایی است که هنرهایم به من ارزانی داشتهاند.
توقعی از کسی ندارم
متواضعانه میگوید: به سفارش مدیر پارک جنگلی وکیلآباد کار میکنم و همین که میبینم فرصتی برایم فراهم کردهاندکه بتوانم در یک مکان عمومی از هنرم استفاده کنم، از آنان سپاسگزارم. از دیدن این آثار به شور و شعف آمدهام. فکری من را به خود مشغول میدارد که انسانهایی هستند که بیادعا هنرمند هستند اما کسی آنها را نمی شناسد.
این گزارش چهارشنبه، ۱۸ بهمن ۹۱ در شماره ۴۲ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.