
بهترين ويژگي کار محلی این است که شخص را وارد زندگی آدمها میکند. زندگیهایی که بعضی اوقات عادیاند اما خیلی وقتها عجیب میگذرند. شخص را با قهرمانهایی آشنا میکند که پس از سالهای زیادی که از خدا عمر گرفتهاند هنوز در حال به سررساندن قصهشان هستند.
در کنارشان آدمهایی هم وجود دارند که چشم بسته وسط گود زندگی افتادهاند و به آنها گفته شده كه برای زندگیشان بجنگند. زندگی این آدمها گویی تکه تکه شده و وصله زدن این تکهها کار سختی است که آنها باید انجام دهند.
از این آدمها در منطقه ما کم نیستند؛ آنهایی که روز و شب کار میکنند تا تکهای از زندگیشان را وصله بزنند و یک لقمه نان حلال بر سر سفره بگذارند. روزگاری شهر ما آنقدر کوچک بود که همه آدمهایش يكديگر را میشناختند و با هم آشنا بودند و از درد هم باخبر، اما از زمانی که شهر بزرگ شد، هر کدام به گوشهای افتادیم و از درد هم بیخبر ماندیم.
حتی وجود اینترنت و شبکههای رادیویی و تلویزیونی هم نمیتواند آدمها را از درد هم باخبر کند. شاید برای همین است که مدام از همدیگر میپرسیم چه خبر و هیچکس خبری ندارد.
آنچه امروز به عنوان گزارش میخوانید فصل کوتاهی است از داستان بلند زندگی کسی است که همین گوشه و کنار در مقابل چشمهای ما زندگی میکند اما بارها بیتوجه از مقابلشان رد شدهایم. ما خیلی وقتها چشمهایمان را روی خیلی چیزها میبندیم. بعضی وقتها رسم همسایهداری را فراموش میکنیم و خودمان باورمان نمیشود.
زهرا سادات که در محله پنجتن مشهد سکونت دارد سرش پایین است. کارش همین است که سرش همیشه پایین باشد و دستانش کار کنند. نگاه کردن به تاروپودهای فرَت و دستانش که اشتباهی کار نکنند تکرار هر روز اوست. درباره فرتبافی از مادربزرگم چیزهایی شنیده بودم اما به چشم ندیده بودم.
اگرچه زهرا سادات میگوید: این کار بیشتر شبیه به گلیمبافی است که با کاموا بافته میشود. میگوید: فرتبافیاي که قدیمیها انجام میدادند با این هنر کمی تفاوت دارد و چیزی میان فرد و گلیم است.
زهرا در مورد دستگاهی که طولش بیشتر از چهارمتر است چنین توضیح میدهد: ساختن دستگاه فرتبافی زیاد سخت نیست و خودم آن را با استفاده از چند تکه چوب ساختهام. البته بعضی از قسمتهایش را از قبل داشتهام.
نخش را هم از باز کردن ژاکتهای قدیمی به دست آوردهام و روی دستگاه کشیدهام. این نخها تار دستگاه هستند و نخی که از میان آنها عبور میدهم پود هستند. زهرا برای گذراندن زندگی کار میکند: من و دخترم تنها زندگی میکنیم و سرپرستی نداریم.
میگوید: هر متر از فرَتی که میبافد بین ۵ تا ۶ هزار تومان قیمت دارد و میتواند مصارف زیادی داشته باشد مثلا به عنوان زیرانداز، روفرشی، روتختی و گلیمهای تزیینی. زهرا هر روز صبح زود از خواب بیدار میشود و بعد از انجام دادن کارهای مسجد کارش را شروع میکند.
زندگی او به همراه دختر کوچکش چندسالی است در مسجد میگذرد. با اینکه هر روز صبح تا شب باید کند، اما خادمی مسجد لطف دیگری دارد. نظافت کردن مسجد را دوست دارد و میگوید: خدمت به خانه خدا را دوست دارم. زهرا سردرد و استخواندرد هم دارد، اما به آنها عادت کرده است. موقع حرف زدن گاه سرش را بالا میآورد. با اینکه ۵۰ سال دارد، اما چروکهای روی صورتش سنش را بیشتر نشان میدهد: زمانه پیرم کرده.
زهرا سالها پیش در اطراف اصفهان زندگی میکرد و آنجا فرتبافی را از زنی افغانی آموخت و به خاطر علاقه به این کار آن را ادامه داد. اما از وقتی كه زندگی به او سخت گرفت از این هنر به عنوان منبع درآمدش استفاده میکند؛ درآمدی که بسیار کم است ولي وسیله گذران زندگی آنهاست.
زهرا میگوید: بعد از سالها دربهدری و زندگی مستاجری، اهالی به ما پیشنهاد خادمي در مسجد را دادند كه قبول کردیم و از مسئولان مسجد اجازه گرفتیم كه دار فرتبافیمان را نیز دایر کنیم. از رنگهای شادی که در بافتن فرت استفاده میکند میپرسم و او فقط لبخندی میزند و میگوید: از رنگهای شاد استفاده میکنیم تا افرادي كه روی آنها پا میگذارند، زندگي شادي داشته باشد.
از رنگهای شاد استفاده میکنیم تا افرادي كه روی آنها پا میگذارند، زندگي شادي داشته باشد
در یک ساعتی که کنار زهرا نشستهام نزدیک به نیممتر از فرت را بافته است. میگوید: این کار با وجود زیباییهايي که دارد زیاد ظریف نیست. اما کارهای ظریف هم انجام میدهم که از نظر هنري بسیار ارزشمند است اما در این مناطق محروم خریداری ندارد.
زهرا زیاد حرفی برای گفتن ندارد. تنها دلخوشیاش هم زندگی و کار در مسجد است که برای او امنیت و آرامش به ارمغان آورده است. اگرچه کارش بسیار سخت است و هر روزش با استخوان درد میگذرد و اگر یک روز کار نکند پول نانش درنمیآید اما رنگهای شاد را برای گلیمش انتخاب میکند تا در کنار رزق حلال برای خانواده شادی را هم برای مردمی که روی گلیمهایش پا میگذارند به ارمغان بیاورد.
*این گزارش یکشنبه، ۹ تیر ۹۲ در شماره ۶۰ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.