
گروه موسیقی محلی «دلشیدا» که تا پیش از این، «فردوسی» نام داشت، از سال ۱۳۷۰ کارش را شروع کرد. ماجرای تغییر نام این گروه به ۲۷ سال پیش برمیگردد. وقتی گروه برای اجرا به صداوسیما رفته بودند، مجری بهجای نام فردوسی، اسم قطعهای را که قرار بوده است اجرا شود، بهعنوان اسم گروه بیان کرده و از همان روز، نام گروه از فردوسی به دل شیدا تغییر پیدا کرده است.
سرپرستی این گروه را غلامحسین سلامی به عهده دارد. گروهی که بیش از ۳۶۶ اجرا در طول ۳۳ سال فقط برای صداوسیمای استانی و شبکههای مختلف تلویزیونی مانند نسیم، جامجم و... داشته است.
این گروه سال۹۷ با ۶۵۱ اجرا رکورددار بیشترین اجرای موسیقی محلی و سنتی در کشور شده است و در جشنوارههای مختلف موسیقی مانند جشنواره بینالمللی موسیقی فجر شرکت کردهاند.
وجه مشترک همه اعضای گروه این است که برای کسب درآمد موسیقی اجرا نمیکنند، بلکه هدفشان شادکردن دل مردم است. آنها هرماه به سرای سالمندان و مراکز نگهداری از معلولان سر میزنند و با اجرای موسیقی، لحظات شاد و مفرحی برای سالمندان و معلولان به وجود میآورند.
غلامحسین سلامی شصتوپنجساله را شاید بیشتر اهالی محله پروین اعتصامی با فعالیتهایش در شورای اجتماعی محله و صندوق خیریهای که مسئولیتش را بهعهده دارد، بشناسند. احتمالا کمترکسی از هنر سلامی اطلاع دارد، اما سالهاست که پنجههای هنرمندش با سیمهای دوتار آشناست.
وقتی غلامحسین ۱۰ سال بیشتر نداشت، یکباربا پدرش برای شبنشینی به خانه همسایه رفته بود. آنجا برای اولینبار دوتارنوازی را از نزدیک دید. استاد که شروع به نواختن کرد، محو حرکت پنجهها و سیمهای دوتار شد. او از بین جمعیت، خودش را به استاد دوتارنواز رساند و آنقدر محو تماشای صدای ساز شد که متوجه پایان مراسم و رفتن میهمانان نشده بود.
هنوز وقتی میخواهد خاطره آن روز را برایمان تعریف کند، با یادآوریاش پر از شور و شوق میشود. چشمانش میخندد و با هیجان میگوید: به خودم که آمدم، متوجه حضور پدرم شدم. او شانهام را تکان میداد و میگفت «نمیخواهی برویم؟» به پشت سرم که نگاه کردم، دیدم از آن همه مهمان، فقط من و پدرم و استاد ماندهایم.
فردای آن روز پدرش به او میگوید لباسهایش را بپوشد. او و پدر سوار موتور میشوند به الوارفروشیهای خینعرب میروند. پدر کُنده چوبی میخرد. ترک موتور میبندند و به خانه برمیگردند. سلامی شنیده بوده که پدر قبل از اینکه نجاری را پیشه کند، وقتی در خواف زندگی میکرد، دوتار میساخت.
با آنکه از ساخت آخرین ساز پانزدهسال گذشته بود، وقتی اشتیاق پسرش را دید، دوباره ابزار به دست گرفت و سازی برای پسرش ساخت. سازی که سلامی بعداز سالها آن را نگه داشته و اسمش را «دلبر» گذاشته است. او همان ساز را دست میگیرد و قطعهای زیبا مهمانمان میکند.
ساز را که زمین میگذارد، میگوید: مدتی، پیش یکی از استادان دوتار دوره دیدم. اولین اجرایم با استاد ذوالفقار عسکریان در تالار ابنسینا بود. قرار بود به صورت گروهی بنوازیم، اما استاد اشاره کرد که من شروع کنم. مجبور شدم مقابل جمع، قطعه «نوایی نوایی» را به تنهایی اجرا کنم. آنجا بود که ترسم از اجرا روی سن از بین رفت.
سلامی از سال۶۴ بهصورت جدی، کارش را شروع کرد و ازطریق استاد عسکریان با گروه موسیقی طوس آشنا شد. همان سال در جشنواره موسیقی فجر شرکت کرد. بهطورکلی چهاردهبار در جشنواره موسیقی فجر شرکت کرد که هفتبار آن با گروه طوس و هفتبار با گروه فردوسی (دلشیدا) بوده است.
گروه دلشیدا ۳۳۶ بار برای صداوسیما اجرا کردهاست. علاوهبر این هر ماه برای سرای سالمندان و معلولان امام جواد (ع) هم اجرا دارند. سلامی معتقد است که اجرای موسیقی سنتی تأثیر عمیقی بر مخاطبان دارد. بهخصوص برای خراسانیها که با دوتار بیشتر عجیناند.
سلامی بیشتر برای دل خودش ساز میزند تا برای شناختهشدن و پول درآوردن. او اگر یک روز ساز نزند، روزش شب نمیشود. یکی از دلایلی که گروه تشکیل داد، زنده نگهداشتن موسیقی محلی خراسانی است. میگوید: همزمان با اینکه عضو گروه طوس بودم، گروه خودم را راه انداختم. دوستان نوازندهام هم یکییکی به جمعمان اضافه شدند. شاید آنچه ما را دور هم جمع کرد، علاقه به موسیقی محلی و ارتباط روحی بود که با یکدیگر برقرار کردیم.
فاروق تیموریان، یکی دیگر از اعضای این گروه، کارش را از دهه۷۰ وقتی دوازدهسال داشت، شروع کرد. بزرگشده تایباد است و علاوهبر اینکه دفنواز چیرهدستی است، در خوشنویسی، شعر، ورزش و تئاتر هم دستی بر آتش دارد. اما هیچکدام از این هنرها را برای کسب مقام یا شرکت در جشنوارههای داخلی و بینالمللی دنبال نکرده است.
شاید آنچه ما را دور هم جمع کرد، علاقه به موسیقی محلی و ارتباط روحی بود که با یکدیگر برقرار کردیم
او اولینبار دف را در دستهای داییاش، حسینعلی رسولی، پیشکسوت موسیقی تایباد، دیده است. دو سال فقط به دفنوازی دایی نگاه کرد و نواختن را به خاطر سپرد. در مراسمی یکی از دفنوازان غیبت داشت.
او اجازه گرفت که برای اولینبار دف به دست بگیرد. برایمان از آن روز اینگونه تعریف میکند: در آن جمع، همه حرفهای بودند. اصرار کردم که میتوانم دف بزنم. قبول کردند. پرسیدند «مطمئنی که بلدی و کار را خراب نمیکنی؟» با این اطمینان که بلدم، دف را به دست گرفتم.
تیموریان بیشتر برای دلش مینوازد، اما بارها برایش اتفاق افتاده که نواختن دف سبب شده است مردم خوشحال شوند. تجربهای در این زمینه دارد که برایمان تعریف میکند: فضای دور و دنجی کنار دریا انتخاب کردم. دفم را به دست گرفتم. چشمانم بسته بود و در حال و هوای خودم بودم. بعداز اینکه تمام شد، صدای تشویق مردم را شنیدم. برگشتم پشت سرم را که نگاه کردم، دیدم گروهی از مردم جمع شدهاند.
یکی میگفت از سیصدمتر آن طرفتر صدای دف را شنیدم و آمدم، دیگری میگفت فرزندم دستم را کشیده است که بیا بهدنبال صدای دف برویم. خانمی درحالیکه اشکهایش را پاک میکرد، درخواست داشت باز هم برایش دف بزنم.
فاروق میگوید موسیقی زبان بینالمللی است و بارها آن را در سفرهایی که به کشورهای دیگر داشته، تجربه کرده است. در گرجستان با گروهی که هرکدام ملیت مختلف داشتند، به اصرار دوستانش دف به دست گرفت و با آنها نواخت. بدون اینکه آنها را بشناسد یا زبانشان را بداند. تنها با شنیدن ریتم همراه گروه شده است و اجرای زیبایی داشتهاند.
۲۲ سال قبل با گروه دل شیدا در یک اجرا آشنا شد و تا امروز اولویت اولش نواختن در این گروه است. در طول ماه به اجراهای مختلفی دعوت میشود، درصورتیکه دلشیدا برنامهای نداشته باشد، آن اجرا را قبول میکند.
این هنرمند درباره ساختن قطعه آهنگی از گروه میگوید: تا حالا چندباری به ساختن شعر و آهنگ محلی فکر کردهایم. تلاش هم کردهایم، اما هنوز به ثمر نرسیده است. همه اعضای گروه مشتاق هستند و این توانایی را دارند که قطعهای تولید کنند که از صفرتاصدش را خودشان انجام داده باشند.
تیموریان میگوید: زندگی کوتاهتر از آن است که با موسیقی بد گوش خودمان را آزار بدهیم. ما موسیقی غنی و فاخر محلی و سنتی داریم که باید برای شناساندن آن به مخاطب تلاش کنیم.
سیدامیر حسینی متولد ۶۶ است. کارشناسیارشد نقاشی دارد و معلم هنر در مدارس پسرانه است. او با مخالفت پدر و حمایتهای مادرش وارد دنیای موسیقی و نقاشی شده است. پیش از این در منزلشان هیچوقت صدای موسیقی شنیده نمیشد؛ حتی سیدامیر اسم ادوات موسیقی را نمیدانست تا اینکه سال۱۳۸۸ با تماشای کنسرت شهرام ناظری و دفنوازی جذب صدای این ساز شد.
امیر بیستودوساله به آموزشگاه دوست برادرش میرود و پنهان از پدر آموزش میبیند.
خاطرهای را که از آن روز دارد، با لبخند برایمان تعریف میکند: همان جلسه اول به استاد گفتم میشود برایم دف بزنید؟ راستش تا آن روز حتی دف را از نزدیک ندیده و صدایش را نشنیده بودم.
او برای تمرین به کوههای اطراف منزلشان میرفت و هنگام برگشت، مادرش دف را زیر پارچهای در کمد پنهان میکرد. تا اینکه یک روز که برای تمرین به کوه رفته بود، پدر مچش را گرفت؛ «تا مدتها پدرم با من سرسنگین بود. اما وقتی نمایشگاه نقاشیام در عراق و اجراهایم را در صداوسیما و مراسم مختلف دید، این ناراحتی کمرنگتر شد.»
او در سالهای بعد، تار و تنبک را هم یاد گرفت و در حال حاضر هنرجویان مختلفی در مشهد و شهرهای اطراف دارد.
حسینی درباره کار گروهی در این تیم موسیقی میگوید: سال۹۹ در یک شب شعر با گروه آشنا شدم. عشق به موسیقی باعث شد عضوش شوم. البته آنچه برایم در گروهی کارکردن اهمیت دارد، اخلاق و رفتار خوب سرپرست گروه با اعضاست.
هدف سیدامیر از اجراهایش پول نیست. بیشتر حس و حال خوب برایش مهم است. او دراینباره میگوید: اولینباری که با گروه در صداوسیما برنامه اجرا کردم، برایم بسیار خاطرهانگیز است. قطعهای در وصف حضرتعلی (ع) داریم که خیلی دوستش دارم و هنگامیکه اجرایش میکنیم، حس خوبی میگیرم.
ما موسیقی غنی و فاخر محلی و سنتی داریم که باید برای شناساندن آن به مخاطب تلاش کنیم
با آنکه دیرتر از اعضای دیگر، وارد گروه شده، هنگام اجرای زنده چالشی با گروه ندارد. او در اینباره توضیح میدهد: ما قطعات را خوب بلدیم. با هم هماهنگیم و نیازی هم به تمرین نداریم. فقط یک بار، آنهم برای اجرا در صداوسیما نیمساعتی جمع شدیم و با هم تمرین کردیم. درغیراینصورت آقای سلامی روی سن به افراد گروه میگویند چه آهنگی را میخواهیم بنوازیم و تمام.
حسینی به آینده روشن گروهشان اطمینان دارد و دراینباره میگوید: همه افراد گروه استعداد خوبی دارند و میدانم میتوانیم در بزرگترین جشنوارههای داخل و خارج کشور مقام بیاوریم.
حسن اکبری سال ۵۸ در خواف متولد شده است. مرحوم پدرش دوتار مینواخت و دوست داشت که پسرش هم دو تارنواز شود. حسن تا سال ۸۸ در این زمینه اقدامی نکرد. اما مدتی در بستر بیماری افتاد و به توصیه پزشک برای بهبود روحیهاش نواختن دوتار را انتخاب کرد. برای فراگرفتن دوتار، سه سال به شهرستانهای مختلفی از استان خراسان رضوی سفر کرد تا از استادانی، چون مرحوم عثمان محمد دوست، جلیل نوه ایشان و... آموزش ببیند.
موسیقی برایش آرامش و درمان روحی است. چه اجرا داشته باشد و نداشته باشد، هرروز که از محل کار به خانه برمیگردد، حتی قبلاز اینکه لباس راحتی بپوشد، ساز به دست میگیرد. نیم ساعتی را برای آرامش و دوری از استرسهای روزانه مینوازد، سپس بهسراغ کارهایش میرود.
از روی سن که به مخاطب نگاه میکنم، حس و حال خوبشان به اعضای گروه منتقل میشود
اکبری تأثیر موسیقی را در خود و خانوادهاش بهخوبی دیده است. او میگوید: بعد از من، همسرم و دخترانم به سراغ یادگرفتن دوتار رفتند. هر زمان که فامیل و اقوام دور هم جمع میشوند، باید برایشان دوتار بزنیم.
اما آشناییاش با گروه دلشیدا اتفاقی بوده است. سال۹۰ با این گروه آشنا شده و تاکنون در اجراها همراه گروه بوده است. اکبری همانطورکه درحال کوککردن دوتارش است، میگوید: سختترین قسمت کار برایم وقتی است که اجرا داریم، اما بهخاطر موقعیت شغلیام نمیتوانم سر آن برنامه حاضر شوم. در این مواقع بسیار حسرت میخورم که چرا نتوانستهام همراه گروه باشم.
آرامآرام نوای گرم و دلنشین و البته گوشنوازی از دوتارش بلند میشود. حین نواختن میگوید که بهترین و خاطرهانگیزترین اجرایش، هنگامی است که برای سرای سالمندان، مراکز نگهداری از ایتام و معلولان برنامه میگذارند. ذوق و شوقی که آنها برای شنیدن دارند، شادیای که روی صورتشان نقش میبندد برایش بهترین پاداش و دستمزد است.
اکبری میگوید: به اجراهای افتخاری که میرویم، حال و هوای خوبی دارد. از روی سن که به مخاطب نگاه میکنم، حس و حال خوبشان به من و سایر اعضای گروه منتقل میشود. گاهی درخواست میکنند اجرایمان را تکرار کنیم و گاهی هم وقتی اجرا تمام میشود با مهربانی از لذت شنیدن موسیقی محلی میگویند. اینها همهاش لذتبخش است. برای خودش، قطعهای که در وصف حضرتمحمد (ص) در نیشابور برای شبکه استانی خراسان نواختهاند، حس و حال خاصی داشته است.
* این گزارش سهشنبه ۱۹ فروردینماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۵ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.