کد خبر: ۱۱۵۴۴
۰۳ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰
تواضع، اصل اول پهلوانی در زورخانه وحدت است

تواضع، اصل اول پهلوانی در زورخانه وحدت است

حمید دباغ مرشد گود زودخانه وحدت است. او می‌گوید: سرت را باید خم کنی تا بتوانی از در عبور کنی. این رسم همه زورخانه‌هاست که در‌ها را کوتاه می‌سازند تا سرت همیشه خم باشد. تواضع، اصل اول و مرام همه پهلوان‌ها و زورخانه‌هاست.

سرت را باید خم کنی تا بتوانی از در عبور کنی. این رسم همه زورخانه‌هاست که در‌ها را کوتاه می‌سازند تا سرت همیشه خم باشد. تواضع، اصل اول و مرام همه پهلوان‌ها و زورخانه‌هاست. پهلوان‌ها همیشه سر‌به‌زیر و متواضع بوده‌اند و می‌مانند.

سر خم می‌گیریم و پا به میدان می‌گذاریم؛ داخل گودی که سال‌های سال با صدای ضرب مرشدش خو گرفته است. مرشد سرگرم شعرخوانی است و ما نگاهمان گرم اطراف. مرد ۷۰ را حتما دارد؛ لاغر است با یک ته‌ریش سفید، اما چالاک و فرز.

تنکه کوتاه پوشیده است که سنتی و باستانی است و دور گود در جا می‌دود و خود را گرم می‌کند. آدم‌ها کم‌کم می‌آیند، احترام می‌گذارند و به سبک پیرمرد ریش‌سفید خودشان را گرم و آماده می‌کنند. تا شروع برنامه که روال هر شب زورخانه است، یک ساعتی فرصت است و غنیمتی برای حال‌پرسی گزارشگر ما با مرشد زورخانه.

 

این هنر نباید روی زمین بماند

حمید دباغ هنوز دارد می‌خواند. چای‌اش روی میز یخ شده است. حالا آخر خط اشعار رسیده است. صدای حماسی و بی‌خش او سال‌هاست که زورخانه را گرم می‌کند.

نوجوان‌های تنکه‌پوش، آن بالا دارند رسم مرشدی را یاد می‌گیرند. مرشد حمید از آرزویش می‌گوید؛ اینکه دلش می‌خواهد این هنر روی زمین نماند و سینه‌به‌سینه برود و انتقال داده شود؛ همان‌طور‌که استاد‌های گذشته، این هنر را به آنها آموخته و یاد داده‌اند. یکی از میان جماعت رخصت می‌خواهد و مرشد با اشاره، اجازه‌اش می‌دهد و دوباره ضرب می‌گیرد.

چنان در نقش خود غرق شده است که انگار هیچ کار جز نقالی و خواندن ندارد و نداشته است. این صدای مرشدی است که عمر خود را صرف خدمت به زورخانه کرده است؛ دل‌سپرده به آیینی که خاص ایرانی است و مرام ایرانی؛ و امیدش است این مرام سینه‌به‌سینه نقل شود، ایمان دارد در زورخانه همیشه حس وفاداری و شجاعت موج می‌زده است.

حالا چند نفر داخل گود ایستاده‌اند؛ آنهایی که خودشان را برای اجرای امشب آماده می‌کنند. صدای مرشد هنوز هم بلند است و دمش فضا را گرم می‌کند. هم او و هم همه پهلوان‌هایی که گوشه ایستاده‌اند، می‌دانند این خاک و روزگار بی‌مرام جوانمردی به کسی نمی‌ماند و نخواهد ماند.

 

رسم رخصت در گود «وحدت» مشهد

 

به مولا اقتدا می‌کنیم

روبه‌رو تمثال مبارک حضرت علی (ع) است و ورزشکاران احترام می‌کنند. اقتدای همه آنها به حضرت علی (ع) شیوه جوانمردیشان است. مرشد این را می‌گوید و چند دقیقه‌ای را پایین می‌آید تا از راه و رسم جوانمردی بگوید. قند در چای می‌گذارد و سر می‌کشد. سن و سال زیادی ندارد، اما به‌اندازه بیشتر روز‌های زندگی‌اش صاحب تجربه است. می‌گوید به اندازه ۴۸ سال زندگی‌اش می‌تواند از تجربه‌هایش بگوید.

دباغ از کودکی به زورخانه می‌رفته و آن‌قدر ضرب گرفته است که دل مرشد زورخانه نرم می‌شود؛ «یادم است استادی به نام شهسوار بود که بچه‌ها را اجازه نمی‌داد وارد زورخانه شوند، اما من سماجت داشتم.» یادش می‌آید خیلی وقت‌ها دو‌زانو می‌نشسته و شعر می‌خوانده و ضرب می‌گرفته.‌

می‌گوید: مرام و خصلت و مردانگی‌شان را دوست داشته‌ام. مرشد فهمیده بوده و کم‌کم ضرب‌گرفتن را یادم داد و بعد هم خواندن و حفظ اشعار را و من در این راه ماندم. خوشحالم که جوانمردی‌های بسیاری را از نزدیک شاهد بوده‌ام؛ جایی که معرفت باشد و مرام و جوانمردی، آدم را نگه می‌دارد، این‌طور نیست؟

این را مرشد می‌پرسد و سکوتمان را که می‌بیند، ادامه می‌دهد: آن زمان قدرت حافظه و تمرکزم بیشتر بود و به‌خاطر همین بیشتر اشعار را از حفظ می‌خواندم، اما حالا برای اطمینان بیشتر و به‌خاطر آنکه خط را گم نکنم، بیشتر اشعار را از رو می‌خوانم. فرقی ندارد. مهم خواندن اشعار حماسی است؛ حافظ، سعدی، خیام و...

 

رسم رخصت در گود «وحدت» مشهد

 

زورخانه جای مردان بزرگ است

تعریف می‌کند: مرشد زورخانه با همین اشعار دل می‌رباید؛ عارف و عامی فرقی ندارد؛ پا به گود که می‌گذارند، همه در یک ردیف و جایگاه قرار می‌گیرند.

خیلی از مرشد‌ها کارشان را آموزش می‌دهند. آنها در هر حال و شرایطی، خاطرخواه این ورزش هستند؛ کسی که پا به گود زورخانه بگذارد، محال است بتواند ترکش کند. این را از تک‌تک آدم‌هایی که اینجا رفت‌و‌آمد دارند می‌توانید بپرسید.

رسم محبت هنوز هم ماندگار است

محله‌های گذشته‌های دور، گرداگرد گود‌هایی شکل می‌گرفت که محل رفت‌و‌آمد و جایگاه مردان و پهلوانانی بود که جز دل‌سپردن به دوست و بخشش و بزرگی و تواضع نمی‌دانستند. قدیم زورخانه را مرشد و صاحب زورخانه و خدمتگزار می‌چرخاند و دخل و خرج آن را همان‌هایی می‌دادند که برای ورزش زورخانه‌ای پایه بوده‌اند.

علاوه بر این زورخانه‌های محلی برپا بوده است. صبح که ورزش باستانی را شروع می‌کردند تا شب انرژی داشتند. سلوک ورزشکاران قدیم محبت و کمک به مردم بود که این رسم هنوز هم باقی است. زورخانه، جای مردان بزرگ است؛ محبت، پاکی و صافی؛ اینها ورد زبان است.

 

پهلوان‌ها برای ورود باید اول خاک گود را ببوسند؛ یعنی از خاک کمتریم؛ یعنی خاک پای همه‌ایم یعنی گود مقدس است

ما خاک پای شماییم

پهلوان‌ها برای ورود باید اول خاک گود را ببوسند؛ یعنی از خاک کمتریم؛ یعنی خاک پای همه‌ایم یعنی گود مقدس است. خیلی‌ها با وضو وارد می‌شوند؛ چون معتقدند باید پاک وارد شد. هر چه کسوت بالاتر باشد، سر‌به‌زیرترند.

سادات اول می‌ایستند و روبه‌رو مرشد، بعد شاگردان و نوچه‌ها. لوازم اینجا همه لوازم جنگ است؛ تخته شنا نماد شمشیر است و کباده و زنجیر و کمان. حتی ضرب مرشد هم ضرب جنگ است. به زنگ مرشد، زنگ اخبار گفته می‌شود و معمولا همه نگاهشان به زنگ است و از مرشد دستور می‌گیرند که کدام حرکت را چند بار تکرار کنند و برای ورود و خروج به گود هم حتما باید اجازه مرشد باشد.

تخته و کباده و میل، نماد پرورش جسم و فروتنی و راستی و نبرد با تاریکی درون برای پرورش روح است. این ورزش، ورزش اجداد ماست؛ ورزش ملی و مذهبی که آدم هم احترام به کوچک‌تر را در آن یاد می‌گیرد و هم مقید به احترام بزرگ‌تر‌ها می‌ماند.

 

رسم رخصت در گود «وحدت» مشهد

 

جوان‌ها داخل گود شده‌اند

مرشد وقت چندانی برای حرف‌زدن ندارد. تاکید اول و آخر او بر حفظ مرام جوانمردی است. می‌گوید: ورزش زور‌خانه‌ای گمنام مانده است؛ جوان‌ها آن اندازه که فوتبال را می‌شناسند، با این ورزش پهلوانی آشنا نیستند، اما استقبالی که اخیرا جوان‌ها از این ورزش می‌کنند، نشان می‌دهد آن‌ها هم دل به ورزش باستانی دارند که این گود و میدان را ترک نمی‌کنند. آنها هم دوست دارند خودشان را در ورزش‌های باستانی پیدا کنند. درِ خیلی از این زورخانه‌ها بسته و تعطیل شده، اما خوشبختانه حالا انگار دارد دوباره جان می‌گیرد. باید ورزش‌های باستانی رایگان آموزش داده شود تا جوان‌ها سجایای اخلاقی گذشتگان یادشان نرود.

 

افتخار اساطیری ما

ورزش باستانی، از قدیمی‌ترین رشته‌های ورزشی در کشور ما به حساب می‌آید‌. این ورزش، نقطه اتصال مرام و خصائل حضرت علی(ع) و معصومان و ویژگی‌های پهلوانی اساطیر ایران مانند رستم است.

گفته می‌شود ریشه تاریخی ورزش زورخانه‌ای به زمان حکومت پارت‌ها در خراسان شمالی بازمی‌گردد. مردان آن روزگار برای تقویت نیروی دفاعی خود تمرینات ویژه‌ای انجام می‌دادند که امروزه نام آن را ورزش باستانی گذاشته‌اند و ایران باید به‌عنوان صاحب ورزش باستانی و پهلوانی برای ثبت این میراث معنوی تلاش کند.

 

*این گزارش در شماره ۱۴۳ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲۴ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44