کد خبر: ۱۱۵۰۸
۰۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
فرهنگسازی به سبک زوج ایرانی-افغانستانی گلشهر

فرهنگسازی به سبک زوج ایرانی-افغانستانی گلشهر

معصومه نظری، کارشناس ارشد روان‌شناسی‌بالینی تصمیم به ازدواج با هنرمندی می‌گیرد که دغدغه‌اش از جنس نگرانی‌های خودش است و حالا او هم‌پای همسر معلول افغانستانی‌اش شده است.

میانه یک کوچه باریک و بلند در یکی از خیابان‌های گلشهر، دری بزرگ است که روی آن نوشته شده است: «خانه کودک»؛ مهدکودکی که مدیریت آن را یک زوج هنری برعهده دارند. برای ورود باید اجازه بگیری. کسی به ذهنش نمی‌رسد داخل یک مجموعه، این همه جنب‌وجوش کودکانه نهفته باشد. مدیر مجموعه چند وقتی را به‌خاطر بیماری دور از آن بوده است. قرار مصاحبه ما بهانه‌ای برای بازگشت او می‌شود که با شیرینی و استقبال اطرافیان، همراه است.

معصومه نظری، متولد ۱۳۶۳، کارشناس ارشد روان‌شناسی‌بالینی بعد از دوران تحصیل، تصمیم به ازدواج با هنرمندی می‌گیرد که دغدغه‌اش از جنس نگرانی‌های خودش بوده است و حالا پای رفتن همسرش شده است. نظری به‌دنبال آموزش و اجرا کردن روش‌های درست تربیتی در خانواده‌هاست؛ به‌خصوص در محله‌ای که نوجوانان با خانواده تنش بیشتری دارند و نیازمند راهنمایی و مشاوره‌اند و او به‌خاطر هیچ چشمداشتی با جان‌ودل این کار را انجام می‌دهد.

او حرف می‌زند و برای ما که هر کاری انجام می‌دهیم، باید اول منفعتی به حال خودمان داشته باشد، با عقل و منطق و دودوتاچهارتایمان جور درنمی‌آید و توی کَتِمان نمی‌رود که کسی همین‌طور بدون دلیل خاصی این همه به دیگران محبت کند.

وقتی از زبان اطرافیان و حتی از خود معصومه نظری می‌شنویم که به‌خاطر دوران کودکی که در این محله گذرانده، به‌دنبال آموزش و مشاوره به خانواده‌های نوپا و جوانی است که هنوز متاثر از همان نگاه سنتی گذشته، با مشکلات زیادی گریبان‌گیرند، عین سوال‌های کنکور را مرتب در ذهنمان مرور می‌کنیم که علت این همه تلاش در یک منطقه کم‌برخوردار چیست؟ برای هرکدام از پرسش‌ها هم چند گزینه ردیف می‌کنیم؛ درآمد زیاد، وجهه اجتماعی، محبوبیت و منتظریم که وسط بحث، در جایی حرفی بزند و ناخودآگاه با یک مداد نرم و سیاه پررنگ یکی از این گزینه‌ها را پر کند. معصومه، خواهان تشویق و تعریف مردم و مسئولان هم نیست که دلیل کارش را وصل کنیم به صفت‌هایی مثل وجهه اجتماعی و...

 

اتفاق مبارک در زندگی هنرمند مهاجر

این حرف‌ها مجابمان می‌کند که او به‌خاطر تعهدی که به این محله حس می‌کند، بخشی از زندگی‌اش را به پای مردم اینجا ریخته است.

او برای بچه‌های حاشیه، دغدغه‌هایی داشته و دارد و آشنایی‌اش با محمد جعفری، هنرمند نقاش که عین همین نگرانی‌ها و دلواپسی‌ها را داشته است، آنها را به نقطه مشترکی به نام زندگی می‌رساند.

دیدار این هفته ما با خانواده جعفری است؛ مرد هنرمند و مهاجری که به‌گفته خودش، بارهاوبار‌ها با رسانه‌های مختلف گفت‌و‌گو کرده و از فرازونشیب‌های زندگی نسبتا سختش گفته است که به‌مدد روح هنرمندش، تلخ‌کامی‌ها را پشت‌سر گذاشته و یک اتفاق مبارک، او را با معصومه نظری آشنا کرده است؛ همسری که به‌ادعای خودش، منِ دیگر اوست و او بدون معصومه هیچ است؛ این را محمد جعفری با اطمینان کامل می‌گوید.

معصومه نظری نه پدر و مادرش مهاجر بوده‌اند و نه رگ‌وریشه‌ای در آنجا داشته است، اما در سال ۸۵ با محمد که بیشتر حوزه فعالیتش در هنر و توان‌بخشی با معلولان است، آشنا می‌شود. با نگاه مخالف اطرافیان و خانواده‌ها به این آشنایی، انتظار نمی‌رفته که این وصلت سربگیرد، اما اصرار آن دو ختم به یک آغاز شیرین می‌شود و هنوز که هنوز است، معصومه درکنار محمد و پابه‌پای او تمام مراحل زندگی را پشت‌سر می‌گذارد.

محمد جعفری یادآوری می‌کند که با همراهی معصومه علاوه‌بر «خانه کودک»، مجموعه‌های دیگری را هم در این محدوده، مدیریت می‌کند؛ مثل خانه هنر که هنردوستان از هر طیفی می‌توانند در آن آموزش ببینند.

زوج ایرانی- افغانستانی برای فرهنگ در محله گلشهر پیش قدم شدند

معصومه در همین محله بزرگ شده است و به‌خاطر علاقه‌ای که به رشته روان‌شناسی داشته، تحصیلاتش را در همین رشته تا مرحله ارشد ادامه داده است. او در کوچه‌های این محله زیاد چرخیده و راه رفته و همیشه وضعیت نابسامان خانواده‌ها آزارش می‌داده است. می‌گوید: بچه‌های حاشیه شهر به‌شدت رنج‌کشیده‌اند؛ محدوده‌ای معلق بین شهر و روستا.

او برای این حرفش دلیل هم دارد؛ «هنوز هم با خودم فکر می‌کنم حاشیه نه برخوردار از امتیاز‌های روستاست که دلخوش به این باشی که درکنار محرومیت از امکانات شهری، لا‌اقل هوای خوب و زیبایی طبیعت را داری و نه بهره‌مند از امکانات شهری. حاشیه، بین این دو معلق مانده است و به همین دلیل آسیپ‌پذیری و حساسیتش هم بیشتر است.»

معصومه نظری، از دغدغه‌هایی می‌گوید که از نوجوانی همراه همه لحظه‌ها و روز‌های زندگی‌اش بوده است؛ «بار‌ها به این فکر کرده‌ام که چطور می‌شود دست این آدم‌ها را گرفت و به‌دنبال کسی بود که با من هم‌عقیده و هم‌فکر باشد» و بعد به این نتیجه رسیده است که یکی از ریشه‌ای‌ترین ساختار‌هایی که می‌تواند مسیر زندگی را جهت بدهد، از کودکی شروع می‌شود، بنابراین به فکر ایجاد مجموعه‌ای برای آموزش و تربیت می‌افتد؛ و فکر ایجاد «خانه کودک» از همین‌جا شکل می‌گیرد؛ «خیلی از همکاران پیشنهاد دادند حالا که قرار است مجموعه‌ای افتتاح شود، بهتر است در جایی سرمایه‌گذاری کنیم که موقعیت بهتری داشته باشد و استقبال بیشتری از آن بشود، اما اصرار من بر همین منطقه و همین محدوده بود و باوجودی‌که حتی خانواده خودم از محله‌مان نقل مکان کردند، من محل زندگی‌ام را تغییر ندادم.»

 

امکانات باید مساوی باشد

«اعتقادم بر این بود که آموزش‌وپرورش و تربیت باید زیربنای کار باشد و تمام تلاشم این بود که امکاناتی که در این مجموعه استفاده می‌شود، به اندازه منطقه‌های دیگر شهری، به‌روز و نو باشد. سعی کرده‌ام امکانات خانه کودک را مطابق دیگر مجموعه‌های شهر آماده کنم و هدفم همیشه این بوده که کودک در مرحله اول، از آمدن به اینجا لذت ببرد.

توصیه‌ام هم به مربیان این است که خیلی سخت نگیرند و، چون در این مرحله از تربیت فرزند، آموزش اجباری نیست، از شیوه بازی و سرگرمی برای مجذوب کردن کودک استفاده کنند و درکنار آن، آموزش‌های دیگر را لحاظ کنند. خیلی از خانواده‌ها براساس همان باور‌های سنتی خود، اصرار به آموزش قرآن و استمرار آن داشته‌اند و من با تمام احترامی که برای کتاب خدا و آموزش آن قائلم، به آنها تفهیم کرده‌ام که آموزش‌های دیگر هم ضرورت دارد.»

زوج ایرانی- افغانستانی برای فرهنگ در محله گلشهر پیش قدم شدند

 

اشتراک‌های فکری

محمد جعفری که در کودکی به علت بیماری فلج اطفال از ناحیه پا دچار معلولیت شده است، هیچ‌گاه برای رسیدن به موفقیت از تلاش نایستاده و آشنایی‌اش با هنر نقاشی، اتکا به خود و باورهایش را بیشتر کرده است. آشنایی‌اش با معصومه، هنرجویی که ریشه باور‌ها و اعتقاداتش شبیه اوست، بزرگ‌ترین شانس زندگی‌اش بوده است که گرچه از یک ملیت نیستند و تفاوت‌های فرهنگی زیادی با هم دارند، اشتراک‌های فکری‌شان پایه‌های زندگی‌شان را محکم کرده است. او می‌گوید: «دست‌مایه اصلی زندگی ما حوزه‌های فرهنگی، هنری و اعتقادی است و حاصل این ازدواج، مسیح هشت‌ساله و نگار چندماهه است. نمی‌توانیم بگوییم دو فرهنگ متفاوت در زندگی بدون مشکل هستند ولی تاکنون در زندگی به مسئله‌ای برنخورده‌ایم که تعهداتمان را دربرابر یکدیگر سست کند. همان لذتی که من از معماری مسجد گوهرشاد یا ساز سنتور می‌برم، همسرم هم از نواختن ساز و تماشا و اجرای یک هنر می‌برد و همین موضوع، ما را همراه و هم‌پا کرده است».

 

ایرانی و افغانستانی جدا از هم نیستند و اشتراکات زیادی که بین این دو کشور دیده است

مهاجران می‌توانند سفیران انقلاب باشند

محمد، مهاجر است ولی خودش را متولد مشهد می‌داند و تاکید می‌کند: «ایرانی و افغانستانی چیزی جدا از هم نیست و این را به‌خاطر سفر اخیرش به افغانستان می‌گوید و اشتراکات زیادی که بین این دو کشور دیده است.»‌

می‌گوید: «بعد از ۳۸ سال به کشورم رفتم و به این ایمان رسیدم که ما با هم یک ملت هستیم و اشتراک‌ها و نقاط فرهنگی خیلی بزرگی داریم، اما یک رویداد فرهنگی برای هم تعریف نکرده‌ایم. بچه‌های خیلی زیادی از مهاجران در ایران به‌دنیا آمده و بزرگ شده‌اند که می‌توانستند سفیران انقلاب اسلامی ایران در افغانستان باشند و ما روی این فرصت سرمایه‌گذاری نکرده‌ایم. همیشه اعتقادم بر این بوده است که در راس این نظام، رهبری است که بیش از آنکه متفکر سیاسی باشد، یک معلم فرهنگی است و این برای من که عاشق و دنبال‌کننده کار‌های فرهنگی هستم، خیلی مایه مباهات و قوت قلب است که پشت‌سر من، یک رهبر فرهنگی حضور دارد نه یک رهبر صرفا مذهبی و سیاسی.»

او ادامه می‌دهد: «مشهد، ظرفیت‌های گسترده‌ای دارد که ما می‌توانیم از آنها بهره‌برداری مشترک کنیم؛ به‌ویژه امسال که این شهر پایگاه فرهنگی، انتخاب شده است».

بچه‌های حاشیه هم حق خوب زندگی کردن دارند

معصومه نظری، خوش‌صحبت و خونگرم و باحوصله است و با همان آرامشی که با خانواده‌ها حرف می‌زند، پاسخ ما را هم می‌دهد.

 

- علت پاسخ مثبت شما به درخواست خواستگاری آقای جعفری چه بود؟

با توجه به اینکه رشته تحصیلی من روان‌شناسی بود، موضوع پایان‌نامه‌ام را نگرانی معلولان جسمی و حرکتی انتخاب کردم که زمینه‌ای برای آشنایی‌ام با اتحادیه معلولان و آقای جعفری شد و علاوه‌بر آن، شاگرد همسرم در نقاشی بودم. ارتباطات بیشتر با محمد باعث شناخت روحیه او شد؛ اینکه او هم مثل من تلاش می‌کرد به مردم منطقه کمک کند، باعث قوت قلبم شد و با وجود تفاوت‌های زیادی که بین من و او وجود داشت، مردم‌دوستی‌اش به‌ویژه در حاشیه شهر باعث شد که به درخواست او پاسخ مثبت بدهم.

زوج ایرانی- افغانستانی برای فرهنگ در محله گلشهر پیش قدم شدند

- آدم هرچه بیشتر در این فضا می‌ماند و با شما هم‌کلام می‌شود، این علامت سوال توی ذهنش پررنگ‌تر می‌شود که چرا شما با وجود داشتن موقعیت در مناطق برخوردار، اینجا مانده‌اید؟

به‌خاطر حس پررنگم به اهالی این منطقه و بی‌شک اشتراک‌هایی که با محمد دارم و اصلا هم برایمان مهم نیست که ملیت بچه‌ها چه باشد. به اعتقاد من، اینها بچه‌هایی هستند که نمی‌توانند به حقوق اولیه‌شان برسند. بی‌تردید اگر این بچه‌ها ملیت دیگری هم داشتند، آنها را دوست داشتیم. به‌نظرم خیلی بدیهی است که بچه باید درس بخواند و محبت ببیند و بدون تحقیر با او رفتار شود.

 

- در این مدت با خانواده‌های آنها هم برخورد داشته‌اید و چه ویژگی بارزی در آنها دیده‌اید؟

خانواده‌های این بچه‌ها غالبا سنتی هستند و هنوز بر این باورند که مشاوره به‌خاطر نقصی است که آنها ممکن است در زندگی و رفتارشان داشته باشند و خیلی در این زمینه تلاش کردم تا متوجه شوند مشاوره فقط برای بهتر زندگی کردن است، حتی اوایل خودم با تک‌تک خانواده‌ها تماس می‌گرفتم و برای دادن مشاوره، دعوتشان می‌کردم، اما حالا نگرش همین خانواده‌ها فرق کرده است و خودشان به‌دنبال آن هستند که نسخه بهتری برای خوب زندگی کردن پیدا کنند.

 

* این گزارش در شماره ۲۳۶ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۹ اسفندماه سال ۱۳۹۵ منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44