آزاده چشمه سنگی| پدرش یک کارمند اداری اتوکشیده بود. رئیس کارگزینی در اداره آموزشوپرورش مشهد. صبحها با یک کیف چرمی مشکی رأس ساعتی مشخص از خانه بیرون میرفت و ظهرها درست در همان زمان همیشگی به خانه برمی گشت. عین مادرش زهراآفاق خسروپناه که صبحبهصبح خانه را به مقصد مدرسه ترک میکرد.
مادرش معلم بود. ادبیات فارسی تدریس میکرد. از تمام قاعدههای فیزیک در خانه رحیمیها، همین نظم ساعت مشخص ورود و خروج در منزل، شده بود یک قانون نانوشته. محمدفرهاد در چنین خانوادهای، چطور میتوانست دلباخته یکی از زمختترین رشتههای تحصیلی شود؛ فیزیک! درسی که خواندنش در همان مقطع متوسطه برای بسیاری، کابوس بود.
محمدفرهاد شاید روزی در میان معلمهایش، کسی بوده که فیزیک را طور دیگری معرفی کرده. معلمی دلسوز که ورای معادلات خشک و خستهکننده فیزیک، یک روز آمده ایستاده وسط کلاس و با لبخند گرمی که کمتر به صورت معلمهای فیزیک میآید گفته: «میبینید چقدر فیزیک هیجانانگیز است!» بعد یکییکی مثالهای ملموس از قاعدههای روزمره اطراف آدمها گفته.
از اتفاقات کوچکی که همگی از قوانین این علم پیروی میکنند و بعد محمدفرهاد به خودش آمده و دیده در میان دهها رشته تحصیلی برای انتخاب در مقطع دانشگاه، دلش با فیزیک است. همان رشتهای که برای خیلیها کابوس بود. سال۱۳۴۲ نام محمدفرهاد در فهرست ورودیهای دانشکده علوم دانشگاه فردوسی به چشم میخورد. این ابتدای ورود به دنیای بینهایت فیزیک برای محمدفرهاد رحیمی بود.
محمدفرهاد جوری در عالم فیزیک غرق شده بود که انگار هیچ کار دیگری در دنیا ندارد الا ادامه مسیر در این رشته پرجاذبه. دانشجوی ممتاز دانشگاه فردوسی، وقتی درسش در مقطع کارشناسی تمام شد، دو سالی در همین زمینه مشغول کار شد، اما بعد به توصیه استادان برای ادامه تحصیل رفت فرانسه. شهر تولوز. جایی در جنوب غرب این کشور که مهد صنایع پیشرفته اروپاست. هر روز بعد از اتمام کلاس از آن ساختمان آجرنمای قدیمی با پنجرههای فلزی سیاه بیرون میآمد و قدمزنان تا حاشیه رودخانه گارون، تمام آنچه را که آموخته بود با خود مرور میکرد.
معلمی که سوگند میخورد زندگی بدون قوانین فیزیک، جایی به بنبست میخورد
او روزبهروز خود را به قوانین فیزیک مشتاقتر میدید. رشته تحصیلیاش، «محافظت در مقابل اشعه در معادن اورانیوم» بود. رشتهای که گاه به سبب مطالعات میدانی، او را به اعماق معادن چند صد متری میکشاند. هرگز فراموش نمیکرد خاطره آن روز سرد پاییزی را که دما روی سطح زمین استخوانسوز بود چه برسد در اعماق معدنی به عمق۳۶۰متر که در محاصره جریان آب و نفوذ سرمای کوهستان، حرکت را برای هر جنبدهای دشوار میکرد.
آن روز، وقتی باتری لامپ ایمنیاش تمام شد، در میان سرما و سکوت و تاریکی معدن، گم شد و این بار اولی نبود که قوانین فیزیک به یاری دکتر رحیمی میآمدند. او در آن شرایط بحرانی و دلهرهآور؛ درست عین فیلمهای سینمایی ماجراجویانه، به خوبی میدانست چطور میتواند با ایجاد انفجارهای کوچک و تولید سروصدا، تیم امداد را خبر کند.
شاید در آن لحظات نفسگیر، برای ثانیهای به معلم فیزیک دبیرستانش فکر کرد. معلمی که سوگند میخورد زندگی بدون قوانین فیزیک، جایی به بنبست میخورد. او ته همان بنبستی گیرافتاده بود که با دستهای فیزیک بالا کشیده میشد. چندسال پس از آن، محمدفرهاد رحیمی با دفاع از رساله دکتری خود با موضوع «شکافت هسته اتم در انرژیهای بالا»، دکتری خود را در رشته فیزیک هستهای از استراسبورگ فرانسه گرفت و به مشهد برگشت در حالی که مدرک دکتری علوم در رشته فیزیک بنیادی را نیز در دست داشت.
اوایل دهه ۶۰ بود که دانشگاه فردوسی از نعمت حضور دکتر رحیمی بهره میبرد. او حالا در همان کلاسهایی تدریس میکرد که روزی مشتاقانه در مقطع کارشناسی به تماشای فعل و انفعالات فیزیک میان فرمولهای ریاضی نشسته بود و همچنان باور داشت فیزیک هرگز رشته کسلکنندهای نیست. زیرا عقیده داشت، عشق در هر زمینهای، معجزه میکند. این را همیشه به دانشجویانش میگفت. توصیه میکرد اگر عاشق نباشید، به هدفتان نمیرسید. باید سراپا شوق باشید تا پیشرفت کنید. درست مثل خودش.
هر زمان هم در میان دانشجویان، کسی برای پرسش به سراغش میآمد، پیش از آنکه پاسخ را دو دستی تقدیمش کند، لیست بلند و بالایی از منابع داخلی و خارجی میگذاشت روی میز تا برود به دنبال جواب. این همان مسیر عاشقانهای بود که شاید دوندگیهای بسیار داشت، اما عاقبت درخشانی در انتظار طالب علم بود. عاقبتی خوش که از او نیز، نام ماندگاری به جا گذاشت.
نیمههای دهه ۶۰ بود. دو سه سالی از تدریس دکتر رحیمی در دانشگاه فردوسی میگذشت که ایده تأسیس فیزیکسراها، او را به یکی از مؤثرترین چهرههای فیزیک در ایران تبدیل کرد. ایدهای که در صورت اجرا میتوانست قشر گستردهتری از مخاطبان علم را با فیزیک آشنا کند.
توصیه میکرد اگر عاشق نباشید، به هدفتان نمیرسید. باید سراپا شوق باشید تا پیشرفت کنید. درست مثل خودش
اولین فیزیکسرا سال۱۳۶۵ به بهانه کنفرانس فیزیک افتتاح شد. بازدیدکنندگان از این مجموعه طوری از آن استقبال کردند که کمتر کسی رغبت میکرد به سالن کنفرانس برگردد و همه یکصدا اعتراف میکردند در فیزیکسرا چیزهای بیشتری برای آموختن پیدا میشود. جایی برای مشاهده و لمس و تجربه قوانین فیزیکی. کمکم در کنار هر کنفرانس، سروکله یک فیزیکسرا هم پیدا میشد.
سال۱۳۷۱ هم یک فیزیکسرا با هزینه شخصی در پارک وکیلآباد مشهد برپا کرد و جمعیت دسته دسته به سمت آن سرازیر شدند. آن قدر که این آخریها فیزیکسراهای دکتر رحیمی، بساط کنفرانسهای فیزیک را از رونق انداخته بود و بعد از آن توصیه شد فیزیکسراها را بیشتر در نزدیکی مدارس و دانشکدههای علوم برپا کنند تا بهانهای برای گرایش دانشآموزان و دانشجویان به این رشته و بسترساز رشد و توسعه در کشور شود.
فیزیکسراها درست همانجایی بود که دانشجویان با چشم خود میدیدند فیزیک با تمام دشواری، در میدان عمل به چه دردی میخورد. این دریافت به قدری برای تمام افراد ملموس بود که روزی یکی از بازدیدکنندگان از فیزیکسرای پارک وکیلآباد در دفتر نظرسنجی مجموعه نوشت: «اگر میدانستم فیزیک اینقدر جالب است پزشکی نمیخواندم!»
موزه نجوم آستان قدس رضوی به همت دکتر رحیمی برپا شد. موزهای متشکل از کتب خطی و ابزارآلات عتیقه قدیمی که غنیترین موزه نجوم خاورمیانه به شمار میآید. او علاوه بر خدمت به شهر زادگاه خود، در زاهدان نیز آزمایشگاه فیزیک هستهای، فیزیک مدرن و اپتیک را با کلیه تجهیزات راهاندازی کرد.
از دکتر رحیمی در سال ۱۳۷۸ برای بنیانگذاری فیزیکسراها در ایران، بهعنوان نخستین دریافتکننده جایزه ترویج علم در کشور تجلیل شد، او تألیف پنج جلد کتاب «فیزیکسرا» و «انرژی هستهای در ایران»، ترجمه چهارجلد کتاب «مکانیک کوانتومی تألیف کوهن تانوجی و دیگران» و ترجمه کتاب «فیزیک هستهای کاتینگام» جدای از ارائه مقالات پرشمار در داخل و خارج ایران، در زمره یکی از پرافتخارترین چهرههای علمی مشهد در ایران شناخته میشود.
* این گزارش چهارشنبه ۷ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۳۷۱ روزنامه شهرآرا صفحه آخر چاپ شده است.