کد خبر: ۱۰۹۴۳
۰۸ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰

بافتنی‌های دلگرم کننده بانوان کلاته‌برفی برای جبهه مقاومت

سال‌های سال است یکی از کار‌های بانوان اکبرآباد برداشتن قدم خیر برای آدم‌هایی است که به ظاهر آنها را نمی‌شناسند، اما گویی در باطن، مشترکاتی باهم دارند. آنها برای لبنانی‌های درگیر جنگ با عشق گره در گره می‌اندازند!

سال‌های سال است یکی از کار‌های بانوان محله کلاته‌برفی برداشتن قدم خیر برای آدم‌هایی است که به ظاهر آنها را نمی‌شناسند، اما گویی در باطن، مشترکاتی باهم دارند؛ آن هم، هم‌خاک‌بودن است. آنها از سر همین روحیه این‌بار قدم خیرشان را فراتر از این مرز و بوم برداشته‌اند و دستگیر آدم‌هایی شده‌اند که باز هم نمی‌شناسند، اما اشتراکاتی با آنها دارند.

آنها به یاد سال‌هایی که در خانه و مساجد محله‌شان برای رزمندگان هشت‌سال دفاع مقدس لباس گرم می‌بافتند، دوباره میل و کاموای خود را به دست گرفته‌اند تا با بافتن کلاه و پاپوش برای جبهه مقاومت در لبنان، داستان دیگری از فداکاری را خلق کنند. آنها برای لبنانی‌های درگیر جنگ آن‌قدر با عشق گره در گره می‌اندازند که این جمله فاطمه‌خانم «کلاه و پاپوش‌ها هم سر و پایشان را گرم می‌کند؛ هم دلشان را» گویی در وجودشان نفوذ کرده‌است.

 

دست که نه، دل می‌بافد

مکانی برای این کار ندارند؛ نه‌فقط برای این کار، بلکه همه کار‌های خیری که از ۲۲ سال قبل در‌قالب هیئت صاحب‌الزمان (عج) آغاز کرده‌اند. این‌بار فاطمه‌خانم که در محل به نام حاج‌خانم حکیمی می‌شناسند و پیرشان است، داوطلب شده و خانه خودش را در‌اختیار بانوان گذاشته‌است.

قرارشان این است که از صبح دور هم جمع شوند و برای جبهه مقاومت کلاه ببافند. ساعت از ۸ که می‌گذرد، یکی‌یکی با میلی در دست از در نیمه‌باز حیاط وارد خانه می‌شوند. حاج‌خانم حکیمی به استقبالشان می‌رود.

به آنی پانزده‌بیست‌نفر می‌شوند که در گرداگرد خانه نشسته و گلوله‌های کاموا را در میانه جمعشان قرار داده‌اند. با چای تازه‌دم و خرما که دهانشان شیرین می‌شود، بافتن را شروع می‌کنند. باسرعت کاموا می‌کشند و می‌بافند.

صدیقه رضایی، مسئول هیئت صاحب‌الزمان (عج) اکبرآباد، مثل خیلی از دفعات دیگر، بانی این کار شده است و این بانوان را برای بافت کلاه دورهم جمع کرده‌است. آن‌طور‌که می‌گوید، ۲۲ سال قبل، بعد‌از ورشکستگی همسرش، گذرش به محدوده توس افتاد. همان زمان نذر کرد اگر از ورشکستگی نجات پیداکنند و اوضاعشان رو‌به‌راه شود، هیئتی به نام حضرت رقیه (س) و امام‌زمان (عج) راه بیندازد که به‌جز کار‌های مذهبی دستگیر نیازمندان هم باشد.

‌حالا همین هیئت که تاکنون ده‌ها جهیزیه به عروس و داماد‌های نیازمند بخشیده، سیسمونی داده، هزینه درمان نیازمندان را پرداخت کرده، کمک‌معیشت نیازمندان بوده، لباس گرم برای مدافعان حرم تهیه کرده، سخت درگیر تهیه لباس گرم، کلاه، پاپوش، زیرانداز، پتو و‌... برای جبهه مقاومت است.

رضایی به پیام رهبری در کمک به جبهه مقاومت هم اشاره می‌کند و می‌گوید: آنها در لبنان هم‌نوع ما و شیعه هستند و درگیر جنگ شده‌اند. کمترین قدم ما که می‌تواند با نیت گره‌گشایی برداشته شود، تأمین مایحتاجشان است. با همین هدف هفتاد‌کلاه بافتیم، هشتاد‌جفت پاپوش دوختیم، ده‌ها پتو آماده کردیم، چند‌زیرانداز خریدیم که در‌کنار سایر لباس‌های گرم و اقلام تهیه‌شده هدیه کنیم.

کمک به جبهه مقاومت یکی از ده‌ها کار خیر بانوان محله کلاته‌برفی است


کانون خیر در خانه

‌حین بافتن، یک نفر از جمع، برای خانم حکیمی بلند دعای خیر می‌کند و می‌گوید: «خداوند حافظش باشه؛ بلند صلوات». چندبار دیگر این خیرخواهی با صلوات برای بزرگ و پیر این جمع تکرار می‌شود؛ پیری هشتاد‌ساله که هم‌پای بانوان جمع نشسته و تندتند پاپوش می‌دوزد.

خانم حکیمی به واسطه سال‌ها زندگی با مردی خیاط، خوب از خیاطی سردرمی‌آورد و کار‌های خیاطی گروه را انجام می‌دهد. حالا او به‌تن‌هایی هشتاد‌جفت پاپوش با پارچه‌های اهدایی مردم برای جبهه مقاومت دوخته‌است.

البته این دوخت‌ودوز در‌قالب طرح «ایران همدل» فقط گوشه‌ای از کار‌های خیر اوست که ژنش را از مرحوم پدر به ارث برده است؛ «خانه پدری‌ام کنار مسجد قفلگر‌های عیدگاه بود. به‌خاطر سفره پهن پدرم و دری که همیشه به روی مردم باز بود، خانه‌مان روزی بدون میهمان نبود. در آن روز‌های کودکی، من هم کنار او دستگیری از مردم را یاد می‌گرفتم. حتی برای اینکه مردم را خوشحال ببینم، هرروز آفتاب‌نزده کوچه را آب و جارو می‌کردم تا زائران با حال خوب راهی حرم شوند.

نذر کرد اگر از ورشکستگی نجات پیداکنند، هیئتی به‌نام حضرت رقیه (س) و امام‌زمان (عج) راه بیندازد 

خودم صاحب خانه و زندگی که شدم، چون دستم بازتر بود، به هر نحوی می‌توانستم، گره‌گشای مردم بودم. یک روز ظرف‌هایم را به همسایه قرض می‌دادم که مجلسش را برگزار کند، روزی برای خرید جهیزیه نیازمندی تلاش می‌کردم، روز دیگر کمک‌خرج ساخت مسجد می‌شدم. الان هم که برادران دینی ما چشم امیدشان به ماست، کمترین کار را با تهیه لباس انجام می‌دهم که در این دریای کمک‌های مردمی، نخودی در آش است.»

فاطمه‌خانم برای دوخت این هشتاد‌پاپوش برای جبهه مقاومت چند‌روزی است که از صبح تا شب پشت چرخش می‌نشیند. نه از درد پا که مدام پدال را فشار می‌دهد، می‌نالد و نه از درد دست. همه تأکیدش این است: «ان‌شاءا... این پاپوش‌های من و کلاه‌های خانم‌ها دلشان را هم گرم کند.»

البته چندین‌سال است که خیاطی او با پارچه‌های سرقیچی و اهدایی مردم بدون گرفتن پول از مردم انجام می‌شود. اگر کسی هم تمایل به دادن مبلغی داشته باشد، داخل صندوقی می‌اندازد که صرف کار‌های خیر می‌شود.

فاطمه‌خانم واقف هم هست. او دویست‌متر زمین را در محدوده توس به نام امام‌زمان (عج) به همین هیئت بخشیده است تا با پیداشدن خیّر هیئتشان هم صاحب ساختمان شود. او که بازشدن گره‌های زندگی‌اش را حاصل دعای خیر نیازمندان و نگاه ویژه امام‌رضا (ع) می‌داند، معتقد است: «با رسیدن پاپوش و کلاه‌ها به دست لبنانی‌ها هم دعای خیرشان نصیبمان می‌شود و هم امید در دلشان روشن می‌ماند.»

 

مثل آن روز‌ها

حین کار، گاه خاطرات روز‌های کودکی‌شان را که وصل است به روز‌های جنگ ایران و عراق، بلند‌بلند تعریف می‌کنند. از آن روز‌هایی می‌گویند که عزیزانشان در جبهه بودند و آنها شریک و شاهد گردهم جمع‌شدن زنان برای کمک به رزمنده‌ها. با این خاطرات امروزشان را تشبیه به آن روز‌ها می‌کنند.

در میانشان مریم رضوی بیشتر جنگ در لبنان را احساس می‌کند؛ خانواده او سه‌شهید دارند و خودش هم سال‌هاست با جانبازی شیمیایی زیر یک سقف زندگی می‌کند.

او که شرکت در طرح «ایران همدل» را وظیفه خودش و خانواده‌اش می‌داند، با دخترش در تهیه کلاه‌ها شرکت کرده است و می‌گوید: این روز‌ها حس و حال روز‌های جنگ تحمیلی را دارم. وقتی عراق به ایران حمله کرد، فقط ۱۰ سال داشتم. مادرم زیرزمین خانه‌مان را در‌اختیار زنان محله گذاشته بود و لباس برای رزمنده‌ها می‌دوختند و قند می‌شکستند. یکی از کار‌های من، چرخاندن دسته چرخ خیاطی‌ها و جمع‌کردن قند‌ها بود. ما که آن روز‌ها را درک کردیم، الان راحت‌تر در این راه قدم می‌گذاریم.

مریم خانم برای اینکه بتواند در این راه همراه بانوان شود، با همراهی دیگر اعضا بافتنی را یاد گرفته و چند کلاه بافته است. او نقدی هم کمک کرده و همه حرفش این است که خداوند توفیق دهد تا بیشتر کمک کند.

او می‌گوید: توصیه مادرم این بود که با کار خیری که نفعی برایت ندارد، باید خودت را بیمه کنی. پدر همسرم که حسینیه شهیدشعبانی را ساخته هم همین روحیه را دارد. من هم در‌میان آنها یاد گرفته‌ام که گره‌گشای نیازمندان باشم.

 

کمک به جبهه مقاومت یکی از ده‌ها کار خیر بانوان محله کلاته‌برفی است

شریک باشیم

نفیسه کارگر پیش از آنکه قدمی برای رفع نیاز‌های جبهه مقاومت بردارد و بخواهد با کارش بارقه امیدی در دل آنها روشن کند، قبلا نتیجه دعای خیر کسانی را دیده است که امید در دلشان روشن کرده.

او و همسرش، عباس خاوری که بسیار بخشنده و دستگیر نیازمندان هستند، تاکنون یک زمین برای ساخت مسجد صاحب‌الزمان (عج) و زمین دیگری در سه‌راه فردوسی برای ساخت درمانگاه هدیه کرده‌اند؛ «وقتی پدر شوهرم فوت کرد، همسرم از ارث به‌جامانده ابتدا این زمین‌ها را هدیه‌کرد، درحالی‌که حتی یک خط وصیت برای چنین بخششی نبود، اما خدا توفیقش را نصیبمان کرد.»

نفیسه‌خانم افراد نیازمند را به کربلا فرستاده و در تهیه جهیزیه نیازمندان گره‌گشا بوده است. به‌همین‌دلیل وقتی در بستر بیماری افتاد و دکتر‌ها جوابش کردند، یک حرف به خودش زد؛ «خدایا! تا حالا من را وانگذاشتی؛ از این پس هم وانگذار.»

با اعتقاد به همین و به قول خودش از دعای خیر آدم‌هایی که با کمک او و همسرش گرهی از زندگی‌شان باز شده، حالا بیماری از وجودش رخت بسته و حالش خوب است. می‌گوید: کار خیر بی‌جواب نمی‌ماند و چه چیزی بهتر از اینکه ما امید دل جنگ‌زده‌ها شویم. در شرایط فعلی که زمستان نزدیک است، بافتن کلاه بهترین و ارزان‌ترین روشی بود که می‌توانستم به لبنان کمک کنم. با هر گره ذکر می‌گفتم تا خداوند رزمنده‌های لبنانی را یاری کند که در‌مقابل اسرائیل کودک‌کش پیروز شوند.



آیندگان قضاوتمان خواهندکرد

سمیه حاجی‌زاده فرزدست است و تندتند کاموا دور میل می‌چرخاند. او بافتن را پیش از این آموخته است، درست در روز‌هایی که برای مدافعان حرم دستکش و کلاه می‌بافت. بیست‌سال قبل وقتی سرنوشت، او را از رفسنجان راهی توس کرد، تصمیم گرفت برای پرکردن اوقات تنهایی‌اش در شهر غریب، کار‌های عام‌المنفعه را دست بگیرد. از همان زمان با هیئت صاحب‌الزمان (عج) دستگیر نیازمندان است.

او یکی از رسالت‌های انسانی را دفاع از جبهه حق می‌داند و می‌گوید: نه‌فقط برای ما، که برای کل جهان دیگر مشخص شده جبهه حق و باطل در فلسطین و لبنان کدام است. حالا که به این یقین رسیده‌ایم، باید در راه حق قدم برداریم. مثلا اگر نمی‌توانیم از مالمان ببخشیم، از زمانمان و هنرمان در راه مقاومت ببخشیم.

با هر گره ذکر می‌گفتم تا خداوند رزمنده‌های لبنانی را یاری کند که در‌مقابل اسرائیل کودک‌کش پیروز شوند

او با همین دیدگاه، هم بین بانوان کلاه بافته، هم مقداری کاموا به منزل برده است تا ادامه کارش در خانه و کنار فرزندانش باشد؛ «ما الگوی آیندگان هستیم. از طرف دیگر، آیندگان قضاوتمان خواهند کرد. به‌همین‌دلیل سعی می‌کنم بخشی از کارم در خانه و جلو چشم فرزندانم انجام شود.»

 

لبیک به پیام رهبری

کبری غیاثی و نجمه صمدی کنار هم نشسته‌اند. همان‌طور‌که گره در گره می‌اندازند، در گوش هم پچ‌پچی می‌کنند. گویا با هم فامیل هستند و سال‌هاست با همکاری یکدیگر کار‌های خیری را که از دستشان برمی‌آید، برای نیازمندان توس انجام می‌دهند.

پدر و مادر کبری‌خانم از واقفان توس هستند و با ساخت باشگاه و سالن ورزشی غیاثی، آن را در‌اختیار جوانان قرار داده و زمینی هم برای این هیئت که جا ندارد، اهدا کرده‌اند. همسر نجمه‌خانم هم باغی دارد که میوه‌های آن را به فروش نمی‌گذارد، بلکه بین مردم پخش می‌کنند؛ زیرا معتقدند دعای خیرشان دستگیرشان است.

آنها با همین روحیه هرجایی نیاز به کمک باشد، به‌ویژه اگر با پیام رهبری همراه شود، کمک‌حال می‌شوند. کبری‌خانم می‌گوید: شاید خیلی‌ها بگویند اینها ایرانی نیستند که کمکشان کنیم! ولی من می‌گویم شیعه که هستند و از همه مهم‌تر انسان‌اند و باید ما لبیک بگوییم به پیام رهبر معظم انقلاب که خواسته‌شان حمایت از جبهه مقاومت است.

سمیه‌خانم هم تأکید می‌کند از دعای خیر این مسلمانان، ایران سربلند خواهد ماند.

 

کمک به جبهه مقاومت یکی از ده‌ها کار خیر بانوان محله کلاته‌برفی است

کمک با پول‌های پس‌انداز

همه این بانوان خانه‌دار هستند و سخت درگیر کار‌های خانه و بچه‌داری. اما تا زمان خالی گیر می‌آورند، حتی خارج از این جلسه، به بافت کلاه مشغول می‌شوند. حتی بیشتر کمک‌ها به جبهه مقاومت همچون خرید پتو و لباس گرم را با پس‌اندازی که در خانه جمع کرده‌اند، انجام می‌دهند.

از دعای خیر مردم صاحب دو فرزند شدم که همه ثروت زندگی‌ام هستند

سمیه باوفا که سال‌هاست با این پس‌انداز‌ها در تهیه سیسمونی نیازمندان شریک می‌شود، می‌گوید: شاید چندان دست‌وبالمان باز نباشد کمک‌های مالی فراوان انجام دهیم، اما سعی کرده‌ام همیشه به نحوی کمک کنم، به‌ویژه در مواقعی که ضرورت کمک‌رسانی با پیام رهبری همراه می‌شود.

او که برای بافتن این کلاه‌ها به‌تازگی بافتنی را یادگرفته، معتقد است کمک به جبهه مقاومت، کمک به پیروزی اسلام است و سربلندی آن نصیب همه خواهدشد.

زهرا غفوریان از انجام کار خیر و دعایی که به‌دنبال آن نصیب زندگی‌اش شده، ثروت بزرگی به‌دست آورده‌است. شیرینی آن را آن‌قدر زیاد می‌داند که این روز‌ها با جان و دل مشغول بافت کلاه برای جبهه مقاومت است.

او برایمان چنین تعریف می‌کند: از دعای خیر مردم صاحب دو فرزند شدم که همه ثروت زندگی‌ام هستند. ازطرف دیگر من در خانه‌ای بزرگ شده‌ام که مادرم در همه سال‌های جنگ جلو چشم ما برای رزمنده‌ها لباس می‌بافت و می‌گفت اگر این رزمنده‌ها نباشند، این خانه سقف نخواهد داشت.

زهراخانم ادامه می‌دهد: الان برای من آن روز‌ها زنده شده است و پشتیبانی از جبهه مقاومت را برای خودم پشتیبانی از اسلام می‌دانم و در حد توانم که خرج همین هنر است، کمک می‌کنم. از نظر زهراخانم خوشحالی این همراهی که او آن را نذر امام‌زمان (عج) کرده‌است، قیمت ندارد.


* این گزارش پنج‌شنبه ۸ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۴ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44