کد خبر: ۱۰۶۰۸
۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۰

رفتار سروان محمد صادقی با اسرای عراقی مثال‌زدنی بود

سمیه صادقی از مرحوم پدرش می‌گوید: از خود او شنیدم در کمپ اسرای عراقی یک کیسه طلا جمع کرده و همه را تحویل تهران داده بود. همیشه مراقب بود که مقرری سربازان سر موعد پرداخت شود.

چهارشنبه ۱۴‌آبان سال‌۹۳ گفت‌وگویی با سروان بازنشسته ارتش، محمد صادقی، در شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شد. او که بیش‌از ۸۵‌ماه سابقه حضور در جبهه داشت، در دو نوبت و به مدت پنج‌سال در اردوگاه اسرای عراقی در پادگان نظامی تربت‌جام، خدمت کرد.

صادقی به سفارش امام‌خمینی (ره)، با اسرای عراقی مانند میهمان رفتار می‌کرد. غذایشان با غذای سربازان ایرانی یکی بود. برای رشد فرهنگی و قرآنی و اعتقادی آنها برنامه داشت و در زمان خدمت او، اسرای عراقی با ایرانیان ارتباط عاطفی داشتند و چند‌نفرشان مدافع حکومت ایران شدند. حالا ۱۰‌سال از آن گفتگو می‌گذرد.

هفته گذشته، محمد صادقی ساکن محله لشکر بعد از تحمل سه سال بیماری درگذشت. با خانواده‌اش درباره او و خاطراتش گفتگو کردیم.

 

تا روز‌های آخر نمازش ترک نشد

سه‌سال می‌شد که محمد صادقی در بستر بیماری بود و فرزندانش از او مراقبت می‌کردند؛ سمانه، سمیه و علیرضا. آنها از هیچ خدمتی به پدرشان در این سال‌ها دریغ نکردند.

سمیه خاطرات خوش پدر را مثل بقیه اعضای خانواده همیشه در خاطر دارد و می‌گوید: پدرم آدم حسابی بود. در همه این سال‌ها که در بستر بیماری بود تا روز‌های آخر رفتنش از دنیا، نمازش ترک نشد. آن اواخر مهر را روی پیشانی‌اش می‌گذاشتم، حمد و سوره می‌خواندم و او تکرار می‌کرد. حتی همین اواخر که دیگر حافظه‌اش برای خیلی چیز‌ها یاری نمی‌کرد، باز هم نمازش را می‌خواند.

انسانیت و مهربانی برای پدرمان بسیار مهم بود. او رحم‌دلی‌اش شامل همه می‌شد حتی اسرای عراقی

سمیه از خاطرات دور زندگی پدرش هم می‌گوید که ازخود او شنیده بوده است؛ «در کمپ اسرای عراقی یک کیسه طلا جمع کرده و همه را تحویل تهران داده بود. همیشه مراقب بود که مقرری سربازان سر موعد پرداخت شود. سعی می‌کرد نانی که سر سفره ما می‌آورد، حلال باشد. وقتی هم که بیمار شد، من و خواهر و برادرم همه هم‌و‌غممان را برای خدمت به او که بسیار مهربان بود، گذاشتیم.»‌

 

پدرم رفت و هنوز پرونده جانبازی‌اش باز است

همین دو‌ماه پیش بود که جواب میزان جانبازی محمد صادقی آمد. با‌وجود جانبازی، هنوز و تا حالا هم که رفته، فیش حقوقی جانبازی‌اش صادر نشده و حقوقی هم بابت آن دریافت نکرده است؛ «انسانیت و مهربانی برای پدرمان بسیار مهم بود. او رحم‌دلی‌اش شامل همه می‌شد حتی اسرای عراقی. برای رشد فرهنگی و دینی آنها دل می‌سوزاند. در این سه سال هم که خون‌ریزی مغزی کرد و در بستر افتاد، ما سه خواهر و برادر خیلی از مراحل پیشرفتمان را لغو کردیم تا بتوانیم به پدر خدمت کنیم.»

او ادامه می‌دهد: پدر شده بود مانند فرزندمان و باید گوشه‌ای هرچند کوچک از مزد زحمات خالصانه‌اش و نان حلالی را که به ما داده بود، می‌دادیم.

به گفته سمیه، آنان هر‌کاری که توانستند انجام دادند تا پدر بماند؛ «در این سه سال، مهمانی‌ها و سفر‌ها را لغو می‌کردیم. خواهرم، سمانه، دکترا قبول شد و نرفت و من آزمون دکترایم را برای اینکه هم‌زمان با آزمون برادر و خواهرم بود، کنسل کردم که پدر تنها نماند. پدر این‌قدر برای ما سنگ تمام گذاشته بود که در هر‌شرایطی دو نفر پیش او می‌ماندیم.»



* این گزارش چهارشنبه ۲ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۱ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44