کد خبر: ۱۰۴۴۸
۱۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۲

همسایگی ابوعلی فارمدی با پسر شیخ نخودکی در آرامستان فارمد

نوه‌های شیخ نخودکی کمی بعد از فوت پدرشان تصمیم می‌گیرند بر بالای مزار او که در کنار ابوعلی فارمدی، عارف بزرگ قرن پنجم به خاک سپرده شده بود، سایه بانی بسازند که مانعی برای بارندگی و آفتاب باشد.

حقیقت این است که روستای فارمد دیدن ندارد. نه منظره سرسبزی در آن خواهید دید و نه با طبیعت دست نخورده‌ای روبه رو خواهید شد. فارمد، این آبادی پهلوگرفته بر دامنه اژدرکوه افسانه ای، زیبا نیست. حالا دیگر زیبا نیست. شاید در گذشته بوده. این گذشته‌ای که می‎گوییم سر به ۱۰۰۰ سال می‌زند و شاید حتی بیشتر. بعضی جا‌ها نوشته اند قدمت این روستا به پیش از اسلام برمی گردد.

شاهدی هست که وجود این روستا را از یک تاریخی به بعد، تا حد زیادی تأیید می‌کند. ابوعلی فارمدی، از عارفان بزرگ و رجال صوفیه قرن پنجم که مزارش در این روستاست، همین شاهد و مدعاست. او سال ۴۰۲ هجری قمری در این روستا متولد شد و سال ۴۷۷ نیز از دنیا رفت. روزی که ما مقصد فارمد را نشانه گرفتیم، از جاده کلات انتخاب مسیر کردیم. برای رسیدن به این آبادی که در پانزده کیلومتری شمال شرقی مشهد قرار دارد، از مسیر جاده سیمان هم می‌توان رفت. مسیری که ما طی کردیم از انتهای روستا سردرآورد.

ما ته فارمد را به سمت کوچه‌های آغازینش پیش رفتیم. ۲ طرف خیابان اصلی روستا پر از خودرو‌های سنگین و تریلر بود. انگار مزرعه‌ای باشد که از آن خودرو سنگین عمل آمده. تصویرش به هیچ روستایی که ممکن است توی ذهن آدم بیاید شبیه نبود. بدیهی است که بیشتر این تغییرات زیر سر کارخانه سیمان است که فقط چند کیلومتر دورتر از این روستاست و دود کارخانه را به راحتی می‌توان دید که به سمت آسمان راه‌ می‌کشد. معدن کاران هم قانونی و غیرقانونی در اطراف روستا و در دامنه اژدرکوه تیشه به جان کوه‌ها زده اند.

فارمد ۲ را رفتیم داخل تا در انتها به قبرستان آبادی برسیم. کوچه‌ها همان کوچه‌های روستایی بود منتها خبر از آبادی‌ای فقیر می‌داد. آن چند اصله درختی که توی قبرستان به چشم ما خورد، کمی انبساط خاطر آفرید. خودرو را پای آن گنبد سفید انتهای قبرستان نگه داشتیم. هنوز مانده بود تا زمان قرارمان با برادران مقدادی، یعنی نوه‌های مرحوم آقای نخودکی که عارف و فقیه سرشناس و محبوبی است.

آقایان مقدادی قرار بود بیایند تا درباره ۲ تن روحانی خفته در زیر آن گنبد صحبت کنیم.

 

پدرم خواسته بود بین ۲ کوه دفن شود

ساعت رسیده به ۱۲:۳۰. برادران مقدادی به همراه مردی دیگر که بعد معلوم شد پسرعمه شان است سررسیدند. اول فاتحه‌ای بر سر مزار پدر و ابوعلی فارمدی خواندند و بعد زیر همان گنبد ساده که سایه بان قبرستان هم هست، به گفتگو نشستیم. علیرضا مقدادی بزرگ‌تر از عارف علی است و سر حرف را هم ایشان باز کرد.

آقا علیرضا می‌داند که برای خیلی‌ها این سؤال پیش می‌آید که چرا باید پدرش، شیخ نجم الدین علی مقدادی اصفهانی، در حالی که سال‌های آخر عمرش را در تهران بود و همان جا نیز چشم بر زندگی بست، در این روستای دورافتاده به خاک سپرده شود. برای همین، در شروع صحبتش می‌گوید که پدر مرحومش شیخ نجم الدین علی وصیت کرده بود در یک قبر سنتی خاک شود، قبری که طبقاتی نباشد و با سیمان مستتر نشود. شرط دوم هم این بوده که مزارش بین ۲ کوه باشد. بازماندگانش مکان‌های زیادی را بررسی می‌کنند تا اینکه به فارمد می‌رسند.

خود شیخ نجم الدین علی در زمان حیاتش بار‌ها به زیارت ابوعلی فارمدی آمده بود و این دیدار و ارادت را نیز از پدرش به ارث برده بود. حتی در یکی از زمان‌هایی که شیخ نجم الدین علی چله نشینی و ریاضت داشته، پدرش آقای نخودکی به او می‌گوید از باطن ابوعلی کمک بگیر و برای رسیدن به مقام، از این پیر مدد بخواه. وقتی هم که شیخ نجم الدین علی در سال ۸۸ فوت می‌کند، همه چیز خودبه خود به این سمت پیش می‌رود که پیکرش به سمت مشهد و روستای فارمد روانه و در کنار ابوعلی فارمدی، این عارف بزرگ، به خاک سپرده شود.

 

نقشه بنا را میراث فرهنگی تأیید کرد

پایین سنگ مزار فارمدی نوشته شده است: اهدایی دکتر سید مجتبی جزایری. علیرضا مقدادی می‌گوید: «این آقای دکتر جزایری در زندگی مشکلی پیدا می‌کنند. مرحوم پدرم بهشان می‌گویند نذر کن قبر این آقا را بازسازی کنی، مشکلت ان شاءالله برطرف می‌شود. آقای جزایری می‌آید مشهد قبر را بازسازی کند و مشکلش رفع می‌شود. وقتی هم که قبر را بازسازی می‌کند و درواقع کف را بالا می‌آورد، ناخودآگاه قبر جوری در گوشه این محوطه می‌افتد که یک قبر خالی هم کنارش درمی آید.»

این ماجرا مال ۱۰ سال قبل از فوت شیخ نجم الدین علی بوده است. بعد هم که آن قبر خالی محل دفن خودش می‌شود. نوه‌های آقای نخودکی کمی بعد از فوت پدرشان تصمیم می‌گیرند بر بالای مزار پدر و نیز ابوعلی فارمدی، سایه بانی بسازند که مانعی برای بارندگی و آفتاب باشد، اما کار به این راحتی نبود، زیرا مزار فارمدی در سال ۱۳۸۲ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده بود و هر تغییری باید با اجازه اداره میراث فرهنگی می‌بود.

علیرضا مقدادی دراین باره بیشتر توضیح می‌دهد: «به ما گفتند برای ساختن هربنایی باید از میراث فرهنگی اجازه بگیریم. طرح بنا باید با معماری دوره حیات ابوعلی، یعنی قرن پنجم، هم خوانی داشته باشد و میراث فرهنگی آن را تأیید کند. خودشان آقای دکتر دانش دوست را معرفی کردند و کار زیرنظر ایشان صورت گرفت.»

به نظر عارف علی مقدادی این بنا حالا کامل است. اما او و برادرانش قصد دارند کار‌هایی جزئی انجام دهند. مثلا آیاتی از قرآن را بر سقف گنبد بنویسند. او می‌گوید: «کار بنا سال ۹۵ تمام شده است و با توجه به اینکه ۴ سال از آن زمان گذشته است، به تعمیرات نیاز دارد.»

 

فارمد گردشگران خاص خودش را دارد

فارمد فعلی جایی نیست که بخواهد گردشگر جذب کند. حتی نام و آوازه و جاذبه‌ای ندارد که مردم مشهد را با این فاصله کم به سمت خود بکشاند، اما بازدیدکنندگان و گردشگران مخصوص به خود را دارد. متاعی است برای خریدارانی خاص، برای افرادی که میل و شوقی معنوی آن‌ها را از هر گوشه‌ای از ایران و حتی دنیا به این نقطه می‌کشاند.

بنا به گفته علیرضا مقدادی، گردشگران زیادی از کشور‌های مجاور به دیدن ابوعلی می‌آیند: «مثلا خودم در شاهرود دیدم که ۲ اتوبوس گردشگر از استانبول آمده بودند. بعد می‌خواستند بیایند مشهد و دیدن ابوعلی فارمدی هم بروند.»

عارف علی مقدادی هم تأیید می‌کند و از ۲ اتوبوس گردشگر یاد می‌کند که از مالزی به این نقطه دورافتاده آمده بودند. می‌گوید: «این‌ها مثل دریا می‌مانند که مریدانشان را به سمت خود می‌کشانند.»

آقا علیرضا حرف برادرش را این طور ادامه می‌دهد: «عارفان بزرگ ما به معرفی احتیاج ندارند. اگر کسی طالب باشد، وقتی به این افراد متوسل می‌شود، خودبه خود وسیله و مقدماتش فراهم می‌شود که بر مزار آن‌ها حاضر شود.»

بنایی که اکنون بر مزار فارمدی و شیخ نجم الدین علی مقدادی بنا شده، سقفی گنبدی با نمای سنگی دارد که روی ۴ ستون قرار گرفته است. داخلش بتن آرمه و بیرونش ستون کاذب است. تمام هزینه‌های ساخت وساز هم توسط خانواده مقدادی تأمین شده است.

 

شیخ نخودکی؛ عارف قرن پنجم کنج روشن فراموش‌شده

 

محله سیدخندان مکان حل مشکل مردم شده بود

حکایات شگفت و عجیبی از کرامات حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی معروف به نخودکی نقل و نوشته شده است. مردم قدیم مشهد به خصوص خاطراتی از ایشان در ذهن دارند و به خاطر ارادت به این عارف فقیه، در زمان تشرف به حرم امام رضا (ع) نیز بر مزار ایشان در صحن انقلاب اسلامی حاضر می‌شوند.  شیخ نجم الدین علی مقدادی، تنها فرزند پسر آقای نخودکی، طوری تحت تربیت پدرش قرار گرفت که تنها وصی باطنی او شد.

علیرضا مقدادی در خاطره‌ای به این ارتباط روحانی دوجانبه بین پدر و پدربزرگش اشاره می‌کند: «پدرم تربیت یافته خود آشیخ بود. هردو در یک مکتب بودند. ایشان با پدرشان یک روح بودند در ۲ بدن. مرحوم حاج آقا از بچگی در دامان خود مرحوم آشیخ بزرگ شدند. مادر پدرم خیلی زود می‌میرند. به جوانی فوت می‌کنند. مرحوم آشیخ ازدواج نمی‌کنند و بچه‌ها را خودشان بزرگ می‌کنند. از هفت سالگی پدرم را برای نماز شب بیدار می‌کردند. این حرف در بیان ساده است ولی در واقع، اینکه شما بچه‌ای را از هفت سالگی بیدارش کنی نماز شب بخواند، روی پشت بام برود اذان بگوید، نیروی خاصی می‌خواهد. فرزندشان را این طور تربیت کردند برای بعد از خودشان تا کارهایشان را با همان قدرت انجام دهند.

پدرم از سال ۴۲ تهران رفتند و تا ۸۸ که فوت کردند همان ‎جا بودند. منزلشان مدتی سیدخندان بود. هرروز مردم زیادی به آنجا می‌رفتند. البته با پدرم دیدار نداشتند. بیشتر نامه می‌نوشتند و توی صندوق جلو خانه می‌انداختند. پدرم همیشه می‌گفتند اینکه جواب مردم را ندهی خوب نیست. هم از ادب دور است هم از درگاه خدا. خودشان شخصا نامه‌ها را مطالعه می‌کردند و مردم برای دریافت جواب، حضوری مراجعه می‌کردند و دم در پاسخشان را که معمولا دعا و اذکار خاص و گاهی دارو بود می‌گرفتند. نامه‌ها هم، چون مطالب محرمانه مردم در آن بود، امحا می‌شد.»

عارف علی مقدادی به وصیت مهم پدر اشاره می‌کنند که همان خدمت به خلق بوده است: «وصیت ایشان به خانواده، دوستان و همه مردم حدیث نبوی بود که در تنها کتاب تألیفی شان به نام «نشان از بی نشان ها» هم آمده است و حدیث این است: التعظیم لامرالله و الشفقة علی خلق الله» او در ادامه رباعی‌ای را می‌خواند که مرحوم پدرمش در اواخر عمر برای دوستانش می‌خوانده است:


همچون می‌ناب ساکن خم شده‌ام.
چون نشئه باده در قدح گم شده‌ام
مردم ز من انتظار نیکی دارند
شرمنده انتظار مردم شده‌ام

به گفته پسران مرحوم شیخ نجم الدین علی، افراد زیادی به پدرشان می‌گفتند با دانشی که دارد کتاب بنویسد. ایشان می‌فرمود حرف را زیاد زده اند ولی خدمت به مردم چیز دیگری است. کتاب «نشان از بی نشان ها» تنها کتاب ایشان است که در ۲ جلد و در شرح حال مرحوم نخودکی نوشته شده است.

 

ابوعلی فارمدی سررشته شیوخ آسیای مرکزی است

مطالبی درباره فضل بن محمدبن علی الفارمدی، مشهور به ابوعلی فارمدی، در شماره ۱۳ و ۱۴ مجله پاژ نوشته شده است. همچنین میراث فرهنگی کتابی با نام «نام آوران توس» را سال‌ها قبل به چاپ رسانید که در آن، شرحی از ابوعلی فارمدی آمده است. جز این‌ها ۲ کتاب دیگر وجود دارند، یکی با نام «سیمای تاریخی فرهنگی شهر مشهد» که به همت شهرداری مشهد منتشر شده است و دیگری «کتاب مشهد: نگاهی به تاریخ، فرهنگ و مفاخر»، که در هردو این مجلدات شرح حال ابوعلی فارمدی آورده شده است.

مهدی سیدی، پژوهشگر سرشناس خراسانی، که تاکنون در مطرح کردن ابوعلی فارمدی نقش مؤثری داشته و در تمام این منابع قلم زده است، درباره اهمیت این عارف سخنور می‌گوید: «جان کلام این است که سررشته شیوخ و عرفا و صوفیانی که در آسیای مرکزی یعنی در ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان و قرقیزستان مدفون هستند به نوعی به ابوعلی فارمدی می‌رسد. یعنی ابوعلی سرسلسله همه عرفایی است که در این منطقه، پراکنده دفن شده اند.»

به اعتقاد این مشهدشناس، ابوعلی فارمدی به قدری وزنه مهمی است که می‌تواند برای ما در آسیا و حتی در دنیا جایگاه فرهنگی خوبی فراهم کند، زیرا ما می‌توانیم نشان دهیم صوفیان و عرفایی که موردعلاقه کشور‌های آسیای مرکزی هستند، از مریدان ابوعلی فارمدی بوده اند.

این عارف بزرگ ۱۰۰۰ سال پیش می‌زیسته است و در کتاب‌های تاریخی، ادبی و عرفانی که از هزارسال گذشته به بعد آمده، ذکر ابوعلی فارمدی شده است. او زاده فارمد بود و تا ۳ نسل بعدش نیز شیوخ این منطقه بودند. آدم‌های بزرگی از سراسر دنیا می‌آمدند که احوال او و اقوامش را بپرسند.

فارمدی نزد خواجه وزیر، نظام الملک توسی، نیز بسیار محبوب بوده است به طوری که وقتی ابوعلی به مجلس نظام الملک وارد می‌شد، او پیش پای فارمدی برمی خاست و این فقیه بزرگ را بر جای خود می‌نشاند. سیدی فارمدی را داماد ابوالقاسم کرکانی (در متون به گرکانی تغییر یافته است) معرفی می‌کند و این ۲ را از دوستان ابوسعید ابوالخیر می‌داند: «و هرسه این افراد از اولین عرفای روشن فکر و خوش اندیش ایران و جامعه اسلامی بودند که پس از ۱۰۰ سال از بر دار شدن حلاج و کافر اعلام شدنش، به دفاع از او برخاستند و چهره او را که منفور شده بود، موجه ساختند و محترمش داشتند.»

سیدی با اشاره به کتاب «لهجه بخارایی» نوشته مرحوم دکتر محمدعلی رجایی بخارایی، از استادان برجسته دانشگاه فردوسی، به این موضوع می‌پردازد که مطابق این کتاب، اجداد دکتر بخارایی در فارمد و پاژ زندگی می‌کردند. از آنجا که ترکمن‌ها پدربزرگ او را در نوجوانی ربودند و به بخارا بردند و این نوجوان ربوده شده در بزرگ سالی وزیری در بخارا شد، به تدریج رفت وآمد‌هایی بین بخارا و فارمد شکل گرفت به طوری که خانه مادربزرگ دکتر رجایی در فارمد پاتوق بخارایی‌ها شده بود. این کتاب مستند دیگری است که نشان از پیشینه فرهنگی منطقه فارمد می‌دهد.

با تمام این‌ها روستای فارمد در گذر زمان به فراموشی سپرده شده است. این پژوهشگر خراسانی دراین باره می‌گوید: «قبر ابوعلی فارمدی به مرور به شکل خرابه درآمده بود. از افغانستان عده‌ای آمده بودند و سنگی را با نوشته‌های غلط بر مزار او گذاشته بودند.

مرحوم عبدالحمید مولوی که از مطلع‌ترین افراد در مقوله تاریخ و فرهنگ خراسان بود، اولین بار پیش از انقلاب، در یک کنگره ایران شناسی مطرح کرد که در توس چه بنا‌هایی وجود دارد و من از طریق ایشان فهمیدم قبر ابوعلی فارمدی در فارمد است. بعد رفتم قبرستان را پیدا کردم و در مجله پاژ شماره ۱۳ و ۱۴ درباره این عارف سخنور مطلبی نوشتم. سپس مرحوم آشیخ علی مقدادی اصفهانی در زمان حیاتشان، به ابوعلی ابراز علاقه کردند و کار رسید به اینجا که مزار خودشان هم در کنار ابوعلی قرار گرفت.

در مجموع، چهار پنج نفر دست به دست هم داده اند تا بزرگ مردی به اسم فارمدی مطرح و بارگاه فعلی برایش ساخته شد. با این حال، ما هنوز قدر این بزرگ مرد را ندانسته ایم و گوشه‌ای از حقش را ادا نکرده ایم.» 


* این گزارش یکشنبه یکم تیرماه ۱۳۹۹ در ضمیمه «خراسانیات» روزنامه شهرآرا چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44