اکبر صابریفر، در ابتدا و انتهای دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ شهردار مشهد بوده است. این سالها مصادف است با توسعه مشهد به سمت غرب. اینکه چه شد که توسعه مشهد به سمت غرب گرایش پیدا کرد و این توسعه به کجا انجامید، موضوعی است که بهانه گفتوگوی من با شهردار اسبق مشهد شده است. صابریفر که این روزها در حال سپری کردن نیمه دوم دهه ۸۰ زندگیاش است، میگوید اگر پایبندی به طرحی که از ابتدا برای قاسمآباد وجود داشت، ادامه مییافت، با همان شیوه سرسختانهای که او به آن شهرت داشت، امروز بهجای الهیه به قاسمآباد میگفتند «سجاد دوم».
مشکل دوره دوم مدیریت من همین بود که ۹ خرداد پیش آمد و من قاطعانه عمل کردم. الان هم اگر شهردار بشوم، دوباره خراب میکنم. قانون میگوید شهرداری موظف است از هرگونه احداث بنای غیرمجاز جلوگیری کند. اگر از من حمایت کرده بودند، امروز یکونیم میلیون حاشیهنشین نداشتیم. من محکم برخورد میکردم، ولی الان یک روستایی میداند که میتواند راحت بیاید در شهر یک زمین ارزان بخرد که نه پروانه میخواهد، نه نظام مهندسی و نه هیچ تشریفات دیگری. به یک شب میسازد و میرود داخل آن زندگی میکند. مشهد خیلی مسئله داشت، ولی کسانی که مسئول شده بودند، همه محافظهکار بودند و از مردم میترسیدند. میترسیدند مردم شلوغ کنند و بریزند سرشان. سر من هم ریختند، ولی توانستم جمعش کنم.
خیلی دلم میخواست جنگ را ببینم. فکر میکردم اگر فردا جنگ تمام شود جوانها میگویند: شما پشت میزها نشستید، ما سینه سپر کردیم. دلم میخواست بروم جنگ. ضمن اینکه در استانداری هم به من گفته بودند که بروم. آن زمان آقای کوپایی استاندار بود. به من رساندند که در جلسه خصوصی صحبت شده است که: «دیگر بس است صابریفر شهردار بوده، یکی دیگر را بگذاریم.» گفتم من خودم بروم استعفا بدهم، خیلی بهتر است. رفتم پیش آقای کوپایی و گفتم: من آمدهام استعفا بدهم و بروم جبهه. خندید و گفت: «نه». فهمیدم درست آمدم. گفت: «من دارم میروم حج عمره. وقتی برگردم، استعفایت را قبول میکنم.»
روزی که استعفا دادم، آقای حبیبی که معاون من بود، شد سرپرست شهرداری. من فردایش رفتم جبهه. از راه که رسیدم، من را فرستادند فاو که تازه فتح شده بود و من شدم مسئول ماشینآلات سنگین فاو. یک ماه آنجا بودم. بعد از آن من را خواستند اهواز. من ۴۵ روزه رفته بودم، ولی ۲ سال ماندم. در اهواز گفتند که یزدیها برای رزمندههاشان پادگان ساختهاند، تهرانیها ساختهاند، شیرازیها ساختهاند، اما مشهد هیچی ندارد. رزمنده هایش هم از همهجا بیشتر است. یک حکم به من دادند و من شدم مسئول پادگانسازی اهواز. ۲ پادگان ساختم؛ پادگان شهید چراغچی در اهواز و پادگان امام رضا (ع) در اندیمشک.
بله به مشهد آمدم و شرکت سپاد را با برخی دوستان ازجمله شهید شوشتری خدابیامرز و آقای آذرنیوا تأسیس کردیم و ۱۰ هزار رزمنده را عضو کردیم. همینطور در سپاد پوسته شهر را خریدیم. جایی را خریدیم که دیگر نتوانند آلونک بسازند. جایی که الماسشرق در آن ساخته شده است، پر از آلونک بود. اسماعیلآباد بعدها بزرگ شد. چون شهرداری پشتش را نگرفت. آن زمینها را متری ۶۷ تومان خریدم. بعد هم الهیه را در غرب خریدم. ۴۱۵ هکتار زمین خریدم به ۳۴ میلیون تومان. ۲۷۵ هکتارش را متری ۸ تومان و ۱۴۰ هکتارش را متری ۱۰ تومان خریدم. این کار را کردم برای اینکه میدانستم توسعه شهر مشهد به سمت غرب است. تهران، شیراز، اصفهان، کرمان، در همهشان توسعه به سمت غرب بوده است. یک عاملش آبوهواست. ابرها را دیدهاید که از کجا میآیند؟ اول در آذربایجاناند، بعد میآیند به شمال و بعد مشهد. عامل دیگر شیب زمین است. همیشه شهرها به طرف بلندیها جلو میروند. من برای خیابان کوهسنگی اگر ۲ تا رفتگر میگذاشتم، برای کوی طلاب باید ۵ نفر میگذاشتم. ولی کوهسنگی همیشه تمیز بود و طلاب همیشه کثیف. همیشه باد همه فضولات و آشغالها را میبرد به گودی.
۴۱۵ هکتار زمین الهیه را خریدم به ۳۴ میلیون تومان. این کار را کردم برای اینکه میدانستم توسعه شهر مشهد به سمت غرب است
بله. من در آن دوره میانی هیچکاره بودم. شرکت سپاد را با کمک آقای قالیباف تأسیس کرده بودم و بهعنوان مدیرعامل آن کار میکردم. آقای قالیباف فرمانده لشکر نصر بود. بهش گفتم: میخواهم یک شرکت برای رزمندهها درست کنم. او هم قبول کرد.
من با شهرداران تهران، اصفهان، شیراز و تبریز قبلا جلسه داشتم. به هرکدام از این شهرها دوسه بار رفته بودم و شرایط آنها را دیده بودم. قاسمآباد خارج از محدوده بود. کل قاسمآباد و امامیه ۳۰۰۰ هکتار زمین مجانی بود که گیر سازمان زمینشهری آمد. خوراک خوبی بود برای سازمان زمینشهری. در طرح قاسمآباد، مرکز محله محور بود. طراحیاش خیلی خوب بود. حالا بروید مراکز محلهاش را نگاه کنید، خاکروبهدان شده است!
در مرکز محلهها کسی تجاری نساخت، بلکه در خیابانها ساختند. الان قاسمآباد چقدر شلوغ شده است؟ یک سانتیمتر خانه در حاشیه خیابان نیست که مغازه نداشته باشد. فروشگاههای بزرگ درست کردند. این اتفاقات بعد از من افتاد. همه اینها مسکونی بودند، ولی مغازه هم ساختند. من تا بودم، به هیچکدام از آنها سند ندادم، حتی در دوره دوم. گفتم بروید مسکونی کنید تا سندتان را بدهم. قاسمآباد میتوانست بهترین نقطه شهر مشهد باشد، ولی طرح تفصیلیاش به هم ریخت. طرح تفصیلیاش آن طرحی نیست که مشاور داده است. مشاورش مهرازان بود. طرح الهیه را هم همان مشاور تهیه کرد. ما در شرکت عمران و مسکن الهیه رعایت کردیم و پایش ایستادیم، ولی در قاسمآباد حریف نشدند. هرکاری دلشان خواست کردند.
دوره دوم در منطقه امامیه زمینها هزارمتری بود. هزارمتریاش را هزارتومان میفروختند. من یادم است تفکیک ثبتی شده بود. تفکیک ثبتی بهترین خدمات را دارد، ولی متأسفانه بعدها به هم خورد. الان الهیه زمین درمانی ۵ هکتاری دارد، زمین ورزشی ۵ هکتاری دارد، زمین ورزشی محلی دارد، زمین آموزشی محله دارد. مدرسهها چنان طراحی شده است که حداکثر راهی که بچه بخواهد تا مدرسه طی کند، ۵۰۰ متر باشد. یعنی بچه ابتدایی پیاده میرود مدرسهاش. طراحی خیلی خوبی دارد. عین این طراحی در قاسمآباد هم بود. ولی شهرداری آنطور که باید در آنجا قاطعانه کار نکرد و پایش نایستاد. من هم که نبودم. وقتی هم که در دور دوم آمدم، کار از کار گذشته بود. در آن ۴ سال که من نبودم، از ساختوسازها جلوگیری نشده بود. به هر شکلی که خواسته بودند، ساخته بودند. الان هم که میبینید قاسمآباد همین است. بروید یکیدوتا از مراکز محله قدیم قاسمآباد را ببینید. من چندسال پیش رفتم دیدم خاکروبهدان شده است.
کل قاسمآباد و امامیه ۳۰۰۰ هکتار زمین مجانی بود که گیر سازمان زمینشهری آمد. خوراک خوبی بود برای سازمان زمینشهری
مرکز محله مغازه دارد، مسجد دارد، مطب پزشک دارد، تزریقات دارد، اداری دارد. همه نیازهای یک محله را دارد.
بله، در همه محلهها. در دیگر مناطق هم همینطور بود. الان مرکز محله بولوار فرامرز عباسی را ببینید. در فرامرز عباسی هم تا من بودم، یک مغازه در حاشیهها نداشت. الان در بولوار فردوسی فقط ۴۰ تا ۵۰ آرایشگاه زنانه وجود دارد. یک دلیلش خودکفا کردن شهرداریها بود. قبلا دولت کمک میکرد، اما بعد از آن دیگر کمک نکرد. خب شهردارها هم پول میخواستند. چهکار میکردند؟ زمین مسکونی را تجاری کردند. همه اینها که الان تجاری شده، مسکونی بوده است. بعد یک مصوبه در مسکن و شهرسازی تصویب کردند که اگر کسی زمین بیشتر از ۸۰۰ متر داشته باشد، میتواند بلندمرتبهسازی کند. بلافاصله بسازوبفروشها خانههای مجاور را خریدند، کردند ۸۰۰ متر و تا ۲۰ طبقه ساختند. اینها تا ابد میماند.
اینها امنیت را از خانههای اطراف برده است. اگر کسی از طبقه بالا دوربین بگذارد، همه خانهها زیر چشمش است. من اینها را رعایت میکردم. نمیتوانید یک مورد بیاوردید که در زمان مسئولیت من کسی چهارطبقه را پنجطبقه کرده باشد. من مقررات را رعایت میکردم، ولی بیپولی... درد بیپولی... پول رفتگرشان را نداشتند که بدهند. شهر هم که بزرگ شد، خرجش زیاد شد. الان در قاسمآباد هرجور ملکی که دلتان بخواهد هست. هرجا را خواستند تجاری کردند. هرجا را خواستند بلندمرتبهسازی کردند. تا ۱۰ طبقه هم ساختهاند. فضاهای سبز را مسکونی کردند. من این کارها را نکردم. بیپولی مشکل سختی است.
فراوان. ۲ سال از آن ۴ سال آقای حبیبی بود و ۲ سال هم آقای عصاران. اینها محافظهکار بودند و نمیخواستند با مردم درافتند. من درمیافتادم. میدانستم که وظیفه من است که جلو اینها را بگیرم. به یکیشان سند ندادم. آقایی که بعد از ۹ خرداد استاندار شد، به من گفت: «بیا استعفا بده.» من هم استعفا دادم. آن زمان مدیرعامل سپاد هم بودم. بعدش آقای امیریپور شهردار شد که دورهاش حدود 6 سال بود. او سندها را با مغازه داد. پول گرفتند و خرج هم کردند، ولی صدمه این خرجها برای شهر زیاد بود. من رفته بودم به شهر کومو در ایتالیا که آن زمان با ۲۰ هزار نفر جمعیت فقط یک فروشگاه داشت؛ یک فروشگاه بزرگ مثل الماسشرق. مردم از آنجا خرید میکردند. الان چرا گرانفروشی است؟ فردی که یک مغازه را ماهی ۱۰ میلیون تومان اجاره کرده است، باید خرجش را دربیاورد دیگر. از کجا دربیاورد؟ یک کالا تا به دست مردم برسد چند دست میگردد؟ اینها عامل گرانی است. کاری هم نمیشود کرد. مستأجر مغازهای در قاسمآباد ماهی ۱۰ میلیون تومان اجاره میدهد. شوخی است؟ یعنی روزی بیش از ۳۰۰ هزار تومان باید اجاره مغازه بدهد. خب این چطوری دربیاورد؟
قاسمآباد میتوانست بهترین نقطه شهر مشهد باشد، ولی طرح تفصیلیاش به هم ریخت. طرح تفصیلیاش آن طرحی نیست که مشاور داده است
3000هکتار است، الان یادم نیست. به نظرم تنها جایی که سالم مانده است، همان مجموعه آبی است که ورزشی بود و ورزشی هم ماند. به نظر من مسکن و شهرسازی تسلیم شهرداری شد. اگر مقاومت میکرد، شهرداری جرئت نمیکرد پروانه بدهد. زمینشهری زمینهای قاسمآباد را داده بود که مسکونی بسازند، ولی شهرداری رفت از کمیسیون ماده ۵ مجوز گرفت. خب من تسلیم نمیشدم. برادر من آمد و گفت میخواهم بسازم. گفتم خیلی عذر میخواهم، ولی اگر بسازی، میآییم خراب میکنیم و کردیم. اینجوری شهر را اداره میکردیم. من شهر را نگه میداشتم.
خرج من کم بود. من خرج شهر را زیاد نکردم. من روزی که به شهرداری رفتم، یک یادداشت نوشتم با این مضمون که: «من معلم هستم و حقوقم ۸۳۰۰ تومان است. برای من کافی است.» خب وقتی من ۸۳۰۰ تومان بگیرم، معاونهای من از من توقع دارند؟ مهندسهای من توقع دارند؟ یک روز نمایندگان رفتگرها آمدند پیش من و گفتند حقوق ما کم است. گفتم: چقدر حقوق میگیرید؟ گفتند: ۴۰۰۰ تومان. با حق اولاد و مسکن و اضافهکار سرجمع ۵۰۰۰ تومان میگیریم. گفتم چندساعت کار میکنید؟ میدانید من چندساعت کار میکنم؟ ۱۴ ساعت. ۲ برابر شما کار میکنم. ۲ برابر حقوق شما میشود ۱۰ هزار تومان، ولی من ۸۳۰۰ تومان میگیرم. صورت من را بوسیدند و رفتند.
من در تمام ۲ دوره شهرداری فقط یک روز ناهار را در شهرداری خوردم. یک روز زنم نبود، گفتم یک ناهار برای من بگیرید، کار خیلی زیاد است. رفتند چلوکباب آوردند. فردا دیدم ۴۴ تومان برای من صورتحساب آوردهاند. چلوکباب ۶ تومان بود. گفتم: چرا ۴۴ تومان؟ گفتند: خب شما که بودید، منشیتان هم بوده، نگهبان اتاقتان هم بوده، پلیستان هم بوده، آبدارچیتان هم بوده، اینها هم خورده اند دیگر. گفتم تمام شد دیگر؟ صبحانه برای خودم پنیر و چیزهای دیگر میآوردم، فقط یک نان برای من میگرفتند. آن هم، چون ۵ صبح که میآمدم، عیالم خواب بود. من خیلی در خرجکردن دقت میکردم. خیلی مواظب بودم که رفتارم چطور باشد.
من در تمام ۲ دوره شهرداری فقط یک روز ناهار را در شهرداری خوردم. یک روز زنم نبود، گفتم یک ناهار برای من بگیرید، کار خیلی زیاد است
حالا جالب است روزی که بعد از حدود 5 سال از شهرداری رفتم، دیدم حقوق معلمی ۹۰۰۰ تومان شده بود، ولی شهرداری همان ۸۳۰۰ تومان را به من میداد. یعنی ۷۰۰ تومان هم کمتر از حقوق معلمی. ۴۰۰ تومان هم از حقوقم برای استفاده اختصاصی از خودرو کم میکردند. یک قانون تصویب کرده بودند که هرکس ۵ درصد از حقوقش را بدهد، میتواند از خودرو استفاده شخصی کند. من زنم را هم سوار میکردم و ۴۰۰ تومان از همان ۸۳۰۰ تومان را ماه به ماه میدادم. روی خودرو من هم نوشته بود: «مجاز به استفاده اختصاصی». حالا دیگر اینها از خودروها پاک شده است و هرکس هرکار میخواهد، میکند. خودروها را زیاد کردند، خرجها را زیاد کردند، ناهار میدهند، میوه فصل میآورند. آن موقع این خبرها نبود. وقتی که میهمان میآمد، روی میزهای من غیر از چای، هیچ چیز دیگری نبود. بعد خرج شهر زیاد شد.
درآمد دولت هم زیاد نبود که بتواند تأمین کند، کمکهای شهرداری را قطع کردند. در ایران هم کسی نمیپرسد که تو چهکار کردی؟ بعد از کار ارزیابی نداریم که این آقایی که آمد، در دوران خدمتش چه کارهایی کرد؟ چه کارهای مفید، چه کارهای قانونی و چه کارهای خلاف. من در دور دوم هیچی حقوق نمیگرفتم، چون مدیرعامل سپاد هم بودم. در حکم من نوشته بودند: «آقای صابریفر، مدیرعامل سپاد، شما با حفظ سمت، شهردار مشهد هستید.» نوشته بودند «با حفظ سمت»، چون غیر از آن نمیآمدم. آقای جنتی با آقای شوشتری صحبت کرد و قبول کردند که من هم مدیرعامل آنجا و هم شهردار باشم.
در سپاد ۱۴ هزار تومان به من حقوق میدادند. نوشتم که من ۱۴ هزار تومان میگیرم، کافی است. اگر من بیشتر میگرفتم، زن من زندگیاش تغییر میکرد. مخارج جدیدی در زندگی به وجود میآمد. بعد روزی که من را برمیداشتند، آن وقت برای زندگیمان مصیبت بود. حقوق معلمیام را میگرفتم و همهجا میگفتم که معلم هستم. تا سال ۶۶ هم که بازنشسته شدم، در دوره اول، همان حقوق معلمی را میگرفتم. وقتی یکی از معاونان یکی از سازمانهای آن زمان را از سمتش برداشتند، پشت میز سکته کرد! وقتی پول بگیری، این حرفها هم میشود دیگر. من با همان ۱۴ هزار تومانی که سپاد میداد، تا یک سال و نیماین ق سال هم شهردار بودم، هم مدیرعامل سپاد. بعد از آن گفتم من به هردو کار نمیرسم، یک نفر دیگر را بگذارید. آن وقت حقوق شهردار را که ۳۷ هزار تومان بود، به من دادند. ولی به زنم گفتم حواست جمع باشد و خودت را به این ۳۷ هزار تومان عادت ندهی که بعد دیگر نمیتوانیم جمعش کنیم.
نه، زمان من نبود. بعد از رفتن من شاید اتفاق افتاد. من خودم کنترل میکردم. ۴ تا نیسان داشتیم با ۴ تا پاسبان. یک آقای جلالی هم بود که خیلی باجبروت بود و در مقابل خلاف کوتاه نمیآمد. یک مجوز هم از دادستان گرفته بودم که تا یکمتر بنا را هم بتوانیم خراب کنیم. چون کمیسیون ماده ۱۰۰ کارایی ندارد. مثلا یک خانه خلاف میسازد میرود کمیسیون، تا نوبتش بشود و رأی بگیرد، ۱۵ روز طول میکشد. بعد که رأی را ابلاغ میکنند، ۱۰ روز حق دارد اعتراض کند. چند ماه طول میکشد. تا آن زمان یک بچه هم در آن به دنیا میآید، چهکار میخواهند بکنند؟ من به دادستان گفتم میخواهم قبل از اینکه خانه بالا برود، خرابش کنم. اجازه کتبی داد و نوشت که بدون رأی کمیسیون ماده ۱۰۰، تا یکمتر بنا که بسازند؛ تخریب کنیم.
نامه را دادم به گروهها و گفتم رشوه نگیرید، خودم هرچقدر پول بخواهید میدهم، درست کار کنید. تا ۴۰۰ ساعت اضافهکار دادم، شب تا صبح راه میرفتند که کسی خلاف نکند. فامیلی در زرکش داشتم. یک روز دیدم با خودش یک دبه شیر آورده است خانه ما. تعجب کردم. احوالپرسی کردم و گفتم این برای چیست؟ گفت ما توی طویلهمان داشتیم کار میکردیم، از شهرداری آمدند گفتند دارید چه کار میکنید؟ خوشحال شدم، فهمیدم که تا کجا نیروهای ما میروند و کنترل میکنند! منتها بعد از رفتن من همهچیز عوض شد. شهردار حقوقش را اول طی کرده بود. وقتی کسی نرخ تعیین میکند، خب باید پول دربیاورد. چطوری دربیاورد؟ این است که الان خرج شهرداری بهشدت زیاد است.
من به دادستان گفتم میخواهم قبل از اینکه خانه بالا برود، خرابش کنم. اجازه کتبی داد و نوشت که بدون رأی کمیسیون ماده ۱۰۰، تا یکمتر بنا که بسازند؛ تخریب کنیم
آنهایی که مجوز دارند را دیگر نمیتوانیم کاری بکنیم. دستکم میتوانیم جلو آنهایی را بگیریم که در حاشیه شهر خانه میسازند. آقای قالیباف یک روز به من گفت آقای مفیدی بهش گفته است که «بزرگترین اشتباهت برداشتن صابریفر بود.» او نمیدانست من چهکار دارم میکنم. میخواست اول کارش، یک شهردار سختگیر برود، یک شلگیر بیاید. ولی بعد اثرات آن را دید. من اگر هزار بار دیگر برگردم، قانون را رعایت میکنم. پای قانون میایستم؛ به هر قیمتی.
مهمترین مسئله در غرب مشهد جمعیت زیاد است. شما شب از زیر پل میدان آزادی بخواهید بروید آن طرف، چه خبر است؟ تراکم جمعیت در دنیا اصولی است. اگر چیدمان جمعیتی درست باشد، مشکلی ندارد. قاسمآباد هنوز جزو مناطق کمجمعیت است، ولی بهزودی جمعیت آن هم اضافه میشود.