اسماعیل دباغتبریزی میگوید: با اعتمادی که عموی خدابیامرزم به من کرد، کار نقاشی گنبد مسجد گوهرشاد را براساس عکسهای قدیمی زیر گنبد شروع کردم. جایی که به آن ایوان مقصوره میگویند.
محمدعلی حاجتبیگی رزمنده محله راهنمایی میگوید: آخرین قوطی لوبیا را بهسمت تانک آنها پرتاب کردیم. عراقیها فکر کردند، خمپاره است و از تانک بیرون ریختند و فورا دستها را بالای سر گرفتند.
مسعود سنجر در طول ۲۶ سال کاری، از هیچ سندی بدون بررسی و دقت در قدمت خانه، موقوفه یا ملکی و آستانه بودن و ... نگذشته است و بدینترتیب حالا اطلاعات خوبی از تاریخ و هویت محلات مشهد دارد.
پلاکم را با یکی از رزمندهها عوض کردیم که شهید شد. خبر شهادت من را به خانوادهام داده بودند. حالا هرچقدر از پایگاه به پدرم زنگ میزدم که من زنده هستم و شهید نشدم، باورش نمیشد.
جواد دلدار مدعی است حوالی سال ۱۳۹۰، یکی از افرادی بوده که فلافل را در مشهد باب کرده و پیشبینیاش نیز درست از کار درآمده است: تا سال ۱۳۹۲، در تمام خیابانهای مشهد، فلافل خواهند فروخت.
یک جرقه باعث میشود این جوان خلاق عروسکهای نخودی را بسازد. او تعریف میکند: یکی از دغدغههای من طراحی عروسک ایرانی بود. از عروسکهای دارا و سارا خوشم نمیآمد.
اینجا بازاری در قلب محله سراب مشهد است و نامش یادگاری از آب قنات سناباد. آنجا که آب این قنات در محدوده خیابان سعدی فعلی نمایان میشد و با گذر از بازارچه سراب و آب انبارهایش، به سوی حرم میرفت.
فقط ۷ کیلومتر آنسوی زندگی پرسروصدای شهر ما، هزاران سال است که آب سرد کوههای بینالود، آرام و خرامان کوههای خلج را درنوردیده، کوهها را صیقل داده و ردپای آن، شده است هفت حوضچه سنگی پیدرپی.
علی عبداحد، بسکتبالیست پیشکسوت محله فلسطین، خاطرهای از درخواست مادرش از عبدالعظیم ولیان مبنی بر گرفتن یک قبرِجا در حرم مطهر امام رضا(ع) دارد که در کمال تعجب پایان خوشی دارد.
محمدتقی پیمان مجموعهداری است که بیشاز ۱۶۰ ماکت خودرو اسباب بازی در مغازه فرش فروشیاش دارد؛ خودروهایی که از ۳۰ سال پیش خریدن آنها را شروع کرده است و همه کلاسیک هستند.