رسول اسداللهی، ۳۸ سال شرح حال مردم را برایشان مینوشت.پیرمرد خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد که بیشتر به سالهای جنگ و نامهنویسی برای رزمندگان برمیگردد.
محسن استادرودمعجنی میگوید: مردم همیشه دعا میکنند و میگویند «خدا خیرتان بدهد» یا مثلا میگویند «خدا پدر و مادرت را رحمت کند.» این دعاهای قشنگ یک دنیا میارزد.
خانواده طاقت دیدن شرایط جسمیام را نداشتند. پس دوباره به بیمارستان امدادی انتقالم دادند تا تحتنظر باشم. به شب نکشیده، خبر مرگم به خانواده داده شد.
کافی است اهالی خیابان دانشگاه، علیاصغر وفاییمهر را با آن موتور قدیمیاش ببینند، آنوقت است که صدای سلام سلام و خداقوتشان بلند میشود.
ناصر دیانتی کلیددار تمام صندوقهای زرد کنار خیابانهای محله آبوبرق بوده است آن هم زمانی که کار و زندگی مردم با پست و همین صندوقهای زردرنگ کنار خیابان گره کوری داشت.
در ایام انقلاب و جنگ دو نوجوان نامههای مردم گلشهر را به دستشان میرساندند بدون اینکه استخدام اداره پست باشند.
منوچهر اسپهبدی، مدیرکل بازنشسته وزارت پست، تلگراف و تلفن که همان سالها به همراه چند نفربرای گذراندن دورههای تخصصی به انگلستان اعزام میشود، از نامهنویسهای قدیم میگوید: هر کدام از این نامهنویسها بهعنوان سرقفلی مکانی برای خودشان داشتهاند که گاهی از پدر به پسر ارث میرسیده است. این حال و هوا تا سال 1338به چشم میخورد، درست زمانی که ساختمان جدید پشت ساختمان قدیمی ساخته شده و پس از تکمیل آن، بنای قدیمی به طور کامل تخریب میشود.






