پیروزی 18 از یک بوستان خطی شروع و به یک بوستان خطی در بولوار شهید فکوری نیز ختم میشود. درخت قدیمی و بلند کاجی که در ابتدای این کوچه سر به آسمان برداشته است، دست کم باید مال 40 سال پیش باشد. آن وقت ها اینجا مثل خیلی از مناطق دیگر که شباهتی به شهر نداشتند، فقط بیابان بود و بیابان. در دهه۶۰ زمینهای این محدوده که شهرک نجفی نام داشت، از سوی سازمان زمین شهری وقت به داوطلبان خرید خانه فروخته شد، البته اولویت با خانوادههای پرجمعیت بود.
محله سرافرازان از سال ۷۹ بدلیل سکونت شمار زیادی از خانوادههای ایثارگر و شاغلان در سپاه به نام شهرک آزادگان و جانبازان معروف شد. وجود مجتمعهای مسکونی چند طبقه در این محله، تراکم جمعیت آن را افزایش داده است. در این محله، شش مسجد فعال مانند مسجد سیدالشهدا (ع)، مسجد موسی بن جعفر (ع)، مسجد حمزه سیدالشهدا (ع) و ... وجود دارد.

زینب رضایی درباره انگیزهاش برای شروع حفظ قرآن میگوید: در خانواده ما زمینه حفظ وجود دارد. مادرم از بچگی جزء30 قرآن را به ما یاد داده و خودش هم بخشهایی از قرآن را حفظ کرده است. من هم جزء یک و 30 را حفظ بودم. اما جرقه اصلی زمانی در ذهنم زده شد که خانم فریبا کافی مسئول دارالقرآن امام حسین(ع) به مدرسه ما آمد و درباره حفظ قرآن برای ما صحبت کرد. آن زمان کلاس هشتم بودم و اصلا یادم نیست چه حرفی زد که اینقدر مشتاق شدم تا در طرح حافظان رضوی شرکت کنم.
نسرین شاهی در میان ورزشکاران معلول چهرهای شناخته شده است. 9سال از عمر خود را روی ویلچر گذرانده اما فراز و نشیب زندگی نتوانسته است زمینگیرش کند. در 13سالگی نامزد کرده، 17سال بیشتر نداشته که خانهداری را شروع کرده و 2سال بعد از زندگی مشترک این حادثه برای او رقم خورده است. 2ماه بعد از آن اتفاق، او زندگی جدیدش را روی ویلچر آغاز کرد. خودش معتقد است بخش دوم زندگی او که شاید از بیرون سخت به نظر برسد، نقطه عطف زندگیاش است.
زیبایی ساخت این مسجد بهدلیل همدلیای است که در میان اهالی ایجاد شده است. اگر این مسجد نبود شاید ما سالها هممحلهای بودیم اما وفاق و همدلی و ارتباط محکمی بینمان به وجود نمیآمد.
قدیمها جایی که در حال حاضر کوچه سرافرازان۱۳ و کوچههای حوالی آن قرار دارند، کورههای گچپزی بود. گاریها بارشان را پر گچ میکردند و به خانههای در حال ساخت در کل شهر میبردند. حالا دیگر خبری از آن کورهها نیست و سرافرازان13 محل تردد بسیاری شهروندان حتی از دیگر محلههاست. در انتهای این کوچه میتوان تصویر کوه را دید و یک مجتمع بزرگ تفریحی که روی کوه جاخوش کرده است.
ماجرای کنکور دردسرساز را اینگونه روایت میکند: در آن زمان هنر، کنکور جدایی داشت. برای اینکه با روش تست زدن آشنا شوم در کنکور علوم انسانی هم شرکت کردم. آن دوران کنکور دو مرحله داشت، صبح سرجلسه حالم خوب بود، اما بعدازظهر سردرد بدی داشتم به حدی که نمیخواستم سرجلسه حاضر شوم. سردرد تأثیر خودش را گذاشت و رتبه بعدازظهرم خوب نشد. با این حال مجاز شدم، دوستانم در حال تعیین رشته بودند و به آنها گفتم برایم انتخاب رشته کنند. هنگامی که جوابها آمد دیدم رشته دینی و عربی تربیت معلم هاشمینژاد مشهد قبول شدهام.
من افتخار میکنم که اولین کار تئاترم را با عنوان «آرامسایشگاه» با علی نصیریان انجام دادم. کاری که نویسنده آن آقای بهمن فرسی بود و خسرو شکیبایی در آن تئاتر بازی میکردند. زمانی که برای دریافت دستمزد به آقای نصیریان مراجعه کردم در کمال تواضع جلوی پای منِ جوان از پشت میز بلند شد و با احترام گفت میتوانید برای کارهای بعدی هم در گروه ما حضور داشته باشید. من که در عالم جوانی قدر فرصتهای ناب را کمتر متوجه میشدم کوتاهی کردم و کمتر حضور پیدا کردم.