عکس مهدی رفت کنار عکس محمدحسین روی طاقچه! با این تفاوت که برای پسر کوچکتر نوشتند «شهیدمهدی محمدینیکپور» ولی برای برادر بزرگتر نمیدانستند که چه پیشوندی باید اضافه کنند؛ شهید یا مفقودالاثر!
محله چهارچشمه در کنار ارتفاعاتجنوبی مشهد، روستایی است که ازسال ۷۵ شهرشد. این محله بهخاطر وجود چشمههای آب به چهارچشمه معروف شده است. در گذشته مردم برای استفاده از طبیعت و ییلاقات به این محل میآمدند و اطراف این چشمهها خوشگذرانی میکردند.

محبعلی اسدی میگوید: خیلی از این خانهها را خودم ساختهام. هیچوقت هم صحبت پول به میان نمیآمد؛ هرچه همسایهها دستمزد میدادند، میگفتم خدا برکت. آنهایی هم که دستوبالشان تنگ بود، هیچ؛ فیسبیلالله کار میکردم.
بیشتر اهالی خیابان نماز۵ را بازنشستگان سپاه تشکیل میدهند که از اوایل دهه ۷۰ در این معبر ساکن شدهاند. در این معبر بهخاطر وجود مسجد، سالن ورزشی، چندین مدرسه و مرکز تجاری محله، رفتوآمد زیاد است.
ولیالله کارگر مقدم باجگیران، از سال۱۳۹۴ جشنهایی را برگزار میکند که در آن، بچههای تحت پوشش بهزیستی کنار مردم حضور دارند. میگوید: هر جشنی که برگزار میشد، همسایهها را نیز تحتتأثیر قرار میداد.
محله چهارچشمه در گذشته روستایی در پای کوههای جنوب غربی مشهد بود که به خاطر وجود چشمههای آب فراوانش به چهارچشمه معروف شده بود. در گذشته مردم به قصد استفاده از طبیعت به این محل میآمدند.
محمدعلی امامدادی سالهاست بازنشسته شده اما همیشه حواسش به درختان و فضای سبز هست. میگوید: در خیابان دور میزنم و اگر کسی مسافرت بود یا فراموش کرده بود به درختانش رسیدگی کند، آنها را آبیاری میکنم.
برای محمود رمضانی همهچیز از یک پیشنهاد دوستانه شروع شد. زمانیکه مصطفی حشمتی در شانزدهسالگی دست محمود را گرفت و گفت: «بیا برویم گود زورخانه؛ میگویند ورزش خوبی است.»