«مسجد رانندگان» که در خیابان امامرضا (ع) ۹ واقع شده، یکی از مساجد قدیمی محله سرشور است؛ مسجدی که به گفته قدیمیهای «هیئترانندگان» ۱۲۴ سال قدمت دارد.
رفتوآمد خارج از قانون و قاعده موتورسواران و عابران پیاده درکنار بیتوجهی به قوانین ازسوی رانندگان وسیله نقلیه باعث شده است این بولوار پرتردد در صدر خیابانهای پرخطر شهر قرار بگیرد. در پرترافیکترین ساعت روز با سرهنگ محمد داوودآبادی، جانشین رئیس پلیس اداره آموزش و فرهنگ ترافیک پلیس راهور استان خراسان رضوی، همراه شدیم و رفتارهای ترافیکی کاربران را زیر ذرهبین بردیم.
اینجا اول خیابان شهید سلیمانیمنش است که تا ابتدای دهه70 گاراژ میهنتور را در خود جای داده بود؛ گاراژی که نامش روی یک خیابان ماند.آنطور که روی در نوشته شده است، این ملک در حال حاضر به سازمان اتوبوسرانی مشهد تعلق دارد ولی تا سیسال پیش محلی برای حملونقل مسافر به شهرستانهای کشور بوده و سابقه دیرینه آن باعث شده بود تا علاوهبر مردم در اسناد شهرداری هم نام این خیابان به نام گاراژ یا همان «میهنتور» شناخته شود.
قصه شهادت رزمندگان دفاع مقدس را روی خاک ریزها شنیده ایم اما حاج محمود روایت تازه ای از شهادت هم رزمان خود دارد. تعریف میکند: گاهی ستون پنجم اطلاعات رفت وآمد نیروهای ایرانی را در اختیار دشمن می گذاشت. همین موضوع باعث بمباران مسیرهای پشت جبهه می شد که خودروهای سبک و سنگین مختلف پشتیبانی در آن تردد می کردند. به خاطر دارم در یکی از همین بمباران ها راننده آمبولانسی که مشغول جابه جایی نیروهای زخمی از خط مقدم بود مورد اصابت ترکش قرار گرفت و جلو چشم خودم به شهادت رسید.
همین چند وقت پیش بود که پاکبانی با پیدا کردن یک دستبند طلای 80میلیونتومانی، دل صاحبش را شاد کرد و با تحویل دادن آن، رسم امانتداری مجاورت با حرم امامرضا(ع) را بهجا آورد. حالا خبر رسیده است که یکی دیگر از هم محلهایهایمان در منطقه ثامن مقداری پولوکالا به ارزش 400میلیون تومان را به صاحبش برگردانده است.علی سعادتی 49ساله، راننده ون تاکسی شهرداری مشهد، از سال1390 به این کار مشغول است. او ابتدا مسافرکشی میکرد تا اینکه یک دستگاه تاکسی ون خرید و زیرنظر شهرداری منطقه ثامن مشغول به کار شد.
سید حسن عادل کاردان، جزو پارکابیهایی بود که برای نخستین بار پشت اتوبوسهای شرکت واحد مشهد نشستند. در «اتوبوسهای یک قِرانی» یک نفر رانندگی میکرد و یک نفر هم به عنوان پارکابی، بین مسافرها میچرخید و کرایه را جمعآوری میکرد.
یک وانت کابیندار هر روز منتظر است که بسمالله در اتاقکش بپیچد و با استارتی روشن شود تا با همسرش به دنبال روزی مقدرشان بروند. زن آنقدر راضی است که باورت نمیشود در این حجم مشکلات اقتصادی یک نفر بتواند تا این اندازه روی قناعت را کم کند. او و شوهرش همراه هم هستند در همه ابعاد زندگیشان. زندگی، کار، درآمد، بچهداری و حتی رانندگی!
گاهی بانویی مینشیند پشت فرمان تا در خرج خانه کمک همسرش شود و دنده عوض میکند تا نان آور سفره زندگیشان باشد. زلیخا حجتی از همان زنهاست که جاده زیر چرخ خودرویش سر میخورد. او یک بانوی راننده است.