بسیج

رفاقت ۳۰ ساله همسایه‌ها در محله کارگران
سال ۷۴ در کوچه شهیدسلطانی ۸ دوره قرآنی راه افتاد که باعث صمیمیت بیشتر اهالی محله شد. از آن سال تا حالا با وجود تغییرات بسیار، قدیمی‌ها به بهانه همان دوره هنوز با هم در ارتباط هستند.
رزمندگان جبهه کردستان مانند دروازه‌بان بودند
رضا انسان کنک علیا می‌گوید، فرمانده‌مان می‌گفت: ما در کردستان همانند دروازه‌بان در زمین فوتبال هستیم. درست است که یک‌جا مستقر شده‌ایم، ولی مسئولیتمان بیشتر از دیگران است.
پای درس همدلی زنان اروند
در این روزگار که گاه همسایه‌ها از هم غافل می‌شوند، فاطمه کردستانی، محبوبه‌سادات زاهدی و کلثوم فاروقی نمادی از همدلی و دغدغه‌مندی هستند.
مادر شهیدعلی ایزدخواه هنوز هم شهادت پسرش را باور ندارد
پری‌خانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه می‌کرد و زیر لب می‌گفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه می‌کرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری می‌کرد.
شهید محمدرضا یگانه، برای رفتن به جبهه، فرمانده را فریب داد
محمدهاشم یگانه برادر شهید می‌گوید: محمدرضا در دوازده‌سالگی همراه گروه سرود، برای اجرا تا چذابه رفت. پس از برگشت، کار هر روزش این بود که دل مادر و پدرم را به‌دست بیاورد تا برای رفتن به جبهه رضایت بدهند.
ایثار بانوان مسجدی محله برای یاریِ نیازمندان
فاطمه مجرایی می‌گوید: مسئولیت پایگاه بسیج را که برعهده گرفتم، اولین کارم دعوت از بانوان قدیمی و فعال محله برای کمک به نیازمندان بود تا دور هم جمع شویم و کار‌های خیر نظم بیشتری بگیرد.
کسب روزی از بوریابافی؛ شغلی که دیگر خریدار ندارد
رمضان رمضانی می‌گوید: قدیم بوریابافی رونق خوبی داشت. آن روز‌ها هنوز سدی روی رودخانه هیرمند نبود و اطراف مشهد نیزار‌های فراوانی پیدا می‌شد که ماده اولیه کاروکسب را در اختیارمان قرار می‌داد.