فاطمهصغری کرامتی ۱۲ ساله که میشود، قالیبافی را از شوهرخواهرش یادمیگیرد. چند سال بعد از ازدواجش هم که به مشهد میآیند، در همین خانه فعلی در محله فاطمیه، با شوهرش کارگاه میزنند و سه تا دار قالی برپا میکنند.
زندگی ایرانی همه لطف و هنر و لعابش را از هنر مسگری دارد؛ هنری که هنوز در خیابان سرخس مشهدمشتریهای خود را دارد. با حجرههایی که دود از دودکششان بالا میرود.
یکی از نجارهای قدیمی میگوید: سالهای ۶۰ رسم بود نجارها برای شروع کار هم که شده تابوت درست کنند. البته عمومیت نداشت، اما خیلیها خودشان را مقید به درستکردن آن میدانستند.
لابه لای سماورها نیمتنهای از رستمجهانپهلوان و قهرمان ملی اسطورههای ایرانی است که با قلمزنی استاد روی ورقه برنجی سماور این هیئت هنرمندانه را پیدا کرده است.
پدربزرگم غلامرضا طیّرانیدستمالچی از کودکی در اطراف حرم به دستفروشی پارچههای عزای دهه محرم مشغول بود، او بعدها حجرهای در آن محدوده میخرد و در آن به کلیشهدوزی و شمایلدوزی مشغول میشود.
آتنا محمودی میگوید: کار با چوب و بوی گرده آن به من جان میبخشد و وقتی کاری را به دست میگیرم، حس و حال خوبی دارم. برای همین سعی میکنم در مناسبتهای مختلف با هدیهای از آثار خودم، این حس خوب را با ایشان تقسیم کنم.
درمیان کوچههای محله سجادیه «دنبال ترکمنها میگردم.» اهالی آنها را به «محله پشتیبافها» میشناسند.ترکمن بودنشان را از آمدوشد کوتاه زنها در کوچهها میشود فهمید؛ با همان پوشش خاص و تماشایی.