۸ سال از پیوستن روستای قرقی به شهر میگذرد اما متاسفانه بی عدالتی در توزیع امکانات، باعث شده است این روستا پیشرفت خوبی نداشته باشد طوری که مردم دوست دارند قرقی دوباره همان روستای سابق شود و شهرداری هیچ دخل و تصرفی در اداره این محله نداشته باشد. این محله بنا به گفته نائب رییس شورای اجتماعی محله بیش از سی هزار جمعیت دارد اما هنوز دبیرستان دخترانه ندارد، اتوبوس به اندازه کافی ندارد و نداردهای زیادی که در این گزارش شهروندان به آن اشاره میکنند.
شاید یک بار وقت خرید از مقابلش عبور کرده باشید، یا در حالیکه با عجله گام برمیداشتید تا از اتوبوس جا نمانید، جایی توی ذهنتان سپردید که وقتی را برای گشتن در کتابخانه محله خالی بگذارید، اما روزمرگیها فکرتان را جای دیگری برده و باز غافلتان کرده است. شاید هم در کودکی بارها قدم به این کتابخانهها گذاشتید و همراه با «جبار باغچهبان»، «محمود حکیمی»، «عباس یمینی شریف» و حتی «ژولورن» دنیا را گشتهاید اما مدتهاست که دیگر نام و نشانش را هم فراموش کردهاید. در این گزارش کوتاه ما قرار است دستتان را بگیریم و شما را با کتابخانه شهید رجایی در محله بلال آشتی دهیم.
ماجرا از جایی شروع میشود که حوالی سال 1352 خورشیدی آستان قدس رضوی با کارخانه قند شیرین تفاهمنامهای را امضا میکند و 40هکتار از اراضی طرق را به این کارخانه واگذار میکند، شهرکی جمع و جور با ٣٨٥کیلومتر مربع مساحت. این اراضی سهم کارگران این کارخانه میشود تا صاحبخانه شوند. بسیاری از آن کارگران بعدها خانه و زمین خود را میفروشند و ساکنان جدید جای آنها را پر میکنند. این شهرک به دلیل اینکه زیرمجموعه کارخانه قند شیرین بود بعدها به شهرک شیرین معروف شد.
تعداد زیادی از خانوادههای ساکن در محلات حاشیه شهر با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند. این مشکلات با شیوع بیماری کرونا چندین برابر شد. متناسب شرایط ویژه بهوجود آمده، افراد و گروههای خیّر بیش از پیش به یاری خانوادههای نیازمند آمدند. خبر متفاوتی به گوشمان رسید. خبر این بود: «یکی از اهالی محله نیزه بین افراد کمبضاعت، یک تن میوه رایگان توزیع کرد.» با جستوجوی مختصر متوجه شدیم مصطفی هروی، رئیس شورای اجتماعی محله نیزه این اقدام را با همکاری اعضای شورا انجام داده است. او در خلال گزارش از اقدامات حمایتی انجامشده اعضای شورا در دوره کرونا هم میگوید.
احمد قیطانی متولد سال١٣٦٨ مربی دلسوز بچههای مستعد محله کشاورز است. او کودک پرشر و شوری بوده که از دیوار راست هم بالا میرفته، پرانرژی، بازیگوش و پرجنب و جوش! خستگی برایش معنایی نداشته.
«وقتی بر سکوی مسابقات جهانی و برون مرزی ایستادم، پرچم کشورم برای موفقیت من به اهتزاز درآمد و سرود ملی را پخش کردند. آن لحظه چنان خوش حال و ذوق زده بودم که با خودم گفتم دیگران را هم به این سکو می رسانم. بعد از آن بود که وارد عرصه مربیگری شدم.» این ها را عزت فرمانی، مربی کاراته کیوکوشین محله بهمن، میگوید. او که قهرمانی در آسیا و اروپا را در کارنامهاش دارد و مربی تیم ملی و داور رسمی فدراسیون کاراته است، ۴نفر از شاگردانش را به تیم ملی، بیش از ۴۰نفر را به سکوی قهرمانی کشور و حدود ۲۰نفر را به قهرمانی اوراسیا رسانده است.
چند ماهی بیشتر نبود که پسرم ازدواج کرده بود و همسرش سه ماهه باردار بود. هرچه به او گفتم تازه همسرت را به خانه آوردی و فرزندی در راه داری حریفش نشدم و سال ۶۱ راهی جبهه شد چندماه اول پشتسرهم نامه میداد. هفتهای چند نوبت نامه از غلامرضا به دستمان میرسید. همینکه از او خبر داشتیم خدا را شاکر بودیم تا بعد از چند وقت نامهها قطع شد. هر وقت خبردار میشدیم کسی از جبهه به خانه آمده است به دیدنشان میرفتیم و سراغ پسرم را میگرفتیم، ولی کسی از او خبر نداشت. تا اینکه بعد از ۱۲ سال برادرم از تهران خبر داد که غلامرضا را پیدا کردند و شهید شده است.