حاشیه شهر

کسب افتخار یک مهاجر برای وطن
بدن ورزیده‌ای دارد و از این نظر به شانزده‌‌ساله‌ها نمی‌خورد. ساکن محله امیرالمؤمنین(ع)، اما افتخار گلشهر، ایران و همچنین وطن آبا و اجدادی‌اش محسوب می‌شود. قهرمان امروز ما همین ماه پیش به مسابقات بین‌المللی استان خوزستان رفته و توانسته به‌عنوان کاراته‌کار تیم ملی جوانان افغانستان روی سکوی قهرمانی بایستد. سجاد کاظمی، جوان خوش‌آتیه گلشهری است که آرزوی کسب افتخارهای بیشتری را دارد.
بهاری امید تیم «همای ساختمان» شد
جواد بهاری نامی است که تمام فوتبالی‌های مشهدی آن را می‌شناسند، یکی از پیشکسوتان فوتبالیست محله شهرک شهید رجایی که مربیگری تیم پرقدمت همای ساختمان را برعهده دارد، تا به امروز در تیم‌های مطرحی بازی کرده، با بازیکنان نامداری هم‌بازی بوده اما مربیگری بخش پررنگ زندگی اوست. بیست سال بیشتر نداشته که تیم همای ساختمان را با بچه‌های همین منطقه شکل می‌دهد. بعدتر مربی تیم‌های دیگری هم می‌شود اما همای ساختمان را تا به امروز رها نکرده است. تیمی که با نام (بهاری) در مسابقات مختلف شرکت می‌کند.
ضربه فنی سختی‌ها با ورزش
معصومه موسوی، بانوی ورزشکار رشته کاراته و مهاجر ساکن محله شهید آوینی، بعد از فرازونشیب‌های بسیار، مقام کشوری و بین‌المللی کسب کرده است.کسی که از نوجوانی عاشق کاراته بوده اما خانواده با قدم‌گذاشتن او در این راه مخالفت می‌کنند. سال‌ها می‌گذرد اما دلسرد نمی‌شود. معصومه حالا در بیست‌وهفت‌سالگی و با وجود دو فرزند و کار در بیرون خانه بالأخره به آرزوی دیرینه‌اش می‌رسد و در جایگاه قهرمانی کیوکوشین کاراته می‌ایستد.
کال اسماعیل‌آباد و زندگی در هپروت کارتن خوابی
انگار در شهر دیگری هستیم. اصلا انگار در دنیای دیگری هستیم. اگر نمای لوکس الماس شرق از دور دیده نشود واقعا شک می‌کنیم اینجا یکی از محلات مشهد است. معتادها دوره‌مان کرده‌اند. وقتی می‌فهمند قصد گفت‌وگو داریم نرخ تعیین می‌کنند. یکی می‌گوید امروز دشت نکرده، دیگری می‌گوید گرسنه است. آن یکی خمار است.
«مهر کتاب» داستان مهربانی زنان توس با کتاب
برای معرفی این طرح به روضه‌های خانگی و کلاس‌های آموزش هنری رفتم. خانم‌ها درخواست کتاب‌های آموزشی، داستان و رمان داشتند. دختران نوجوان 12 تا 18سال بیشترین کتاب را در این مدت از ما گرفته‌اند اما عناوینی که این گروه سنی را پوشش می‌داد، کم بود.
گرجی سفلی؛ همیشه میهمان نواز
تا اواخر دهه 60 هنوز گرجی سفلی رنگ و بوی روستا را داشت اما به مرور، مزارع کشاورزی و باغ‌های میوه جای خود را به خانه‌های مسکونی و کوچه‌های تودرتو دادند. علی ایزانلو از قدیمی‌های روستاست که تعریف می‌کند: ما از سال 1365 در این روستا سکونت داشتیم. یادم هست اینجا پر بود از باغ‌های میوه و گندمزار. نوجوانان و جوانان روستا تفریحشان این بود در مزارع گشت‌وگذار کنند و برای رفع خستگی در رودخانه کشف آب‌تنی می‌کردند. به مرور زمان، فاضلاب وارد رودخانه شد. ماهی‌ها و موجودات رودخانه مردند. هر روز و هر ماه و هر سال، آب کشف رود بدتر شد تا آنجا که دیگر کشاورزان برای آبیاری محصولاتشان نمی‌توانستند از آب رودخانه استفاده کنند و زمین‌های خود را قطعه‌قطعه کردند و فروختند.
زندگی در سعدآباد؛ کارآفرینی در نوده
زهره دوره‌های خیاطی‌اش را که تمام می‌کند با همان دوخت‌ودوز سرش را گرم می‌کند تا اینکه در سال1378کارگاه کوچکی را در منزل پدری‌اش به راه می‌اندازد؛ در این دوره بیشتر وقتم به دوخت لباس، چادر و جانماز برای آشناها و همسایه‌ها می‌گذشت. سال1380 با همسرم که او هم خیاط بود، آشنا شدم و بعد از مدتی با همدیگر ازدواج کردیم. چون همکار بودیم کارمان را توسعه دادیم. درجریان حضور و رفت‌وآمدم در محله متوجه شدم که زنان سرپرست خانوار بسیاری در آنجا ساکن هستند که نیازمند درآمد و کار هستند اما چون مهارتی ندارند مجبور به انجام کارهای خلاف مثل فروش مواد هستند.