شبها اینجا کاوشهای غیرمجاز میکنند که سکوت تاریخی تپه را در هم میشکنند. تپهای که به قدمت تاریخ مشهد سکوت کرده است با صدای نابخردانه کلنگ و تیشه غیرمجاز جستوجوگران گنجهای اساطیری زخم میخورد و فریاد نابودی سر میدهد. به ازای هر تیزی که در جانش فرو میرود زخمی عمیق بر میدارد تا از اصل خود فاصله بگیرد و حفرههای وجودش هر روز دردناکتر و عمیقتر شود. اینجا تپه نادری است.
جایی که خوش خیالان تاریخ در آن به دنبال گنج نادرند. درحالیکه این نام پر ابهت قدمتش کمتر از 60 سال است. تپهای در همین نزدیکی شهر مشهد که عیارش به تاریخ بلندبالای پشت سرش بالا رفته است ولی سودجویان آن را مفرغی میدانند که باید از دلش طلا بیرون بکشند و اینگونه آن را زخم میزنند و میرنجانند!
ردپای ساعتهای حرم را اگر در دل تاریخ دنبال کنید، به دوره صفویه میرسید. این زمانی است که صنعت ساعت در ایران رواج یافته بود؛ دورانی که تاجران اروپایی ساعتهای ساخت قاره سبز را بهعنوان کالای لوکس به ایران وارد میکردند. حرم مطهر که نقطه آغاز بسیاری از نمودهای تمدن نو در مشهد بوده، در صنعت ساعت هم پیشتازی کرده است.
صدای ساعت آستان حضرت رضا(ع) زنگ خاطرات بسیاری از مشهدیهای کهنسال را روشن میکند. اکنون حرم دو ساعت بزرگ کهن در صحن انقلاب و آزادی دارد که هر کدام سرنوشت خاص خودشان را دارند و در همه رواقها و صحنها ساعتهای دیجیتالی جای ساعتهای عقربهای و مکانیکی را گرفته است.
نمیدانم نخستین ساعتساز حرم که بوده است؛ این را هیچکس نمیداند. در منابع مکتوب و شفاهی اثری از نام کسی که نخستینبار موظف شد مراقبِ تداوم ثبت وقت در حرم باشد، نیست. در میان اسناد، بیشتر از نام افراد، انگار جایگاه ساعتسازی در حرم مطهر مطرح بوده است. بااینحال، اگر از امروز شروع کنیم و به عقب بازگردیم، به سه نام وحیدی، عنبرانی و درودگر میرسیم که در چند دهه گذشته نگهبانِ زمان در حرم بودهاند.
آن سالها هرچند خبر مشارکت ارتش ایران در جنگ ظفار منتشرشده بود، اما حرف چندانی از میزان تلفات ایرانی مخابره نشد یا اخبار منتشر شده متناقض بود.
این نوشتار در پی روایتی از کشتهشدگان ظفار است و همچنین ادامه ماجرا را نه در کشور عمان بلکه آرامگاه نامآشنای تعدادی از آنان در مشهد یعنی خواجهربیع دنبال میکند. وضعیت این بخش از آرامگاه به طور کامل تغییر کرده است و این روزها میزبان کودکان پیشدبستانی شده است.
حدود 150سال قبل وقف بزرگی در حرممطهر ثبت شد که واقفش مردی بهنام آقبابا بود. کسی که در کوچه و بازار مردم او را با نام «حاجآقاجان» میشناختند. او که معمارباشی بود و صحن آزادی را به دستور علینقیمیرزا، پسر فتحعلیشاه، ساخت، درست در مجاورت همین بنا در پشت باغ رضوان چندهزار متر زمینش را هم وقف امامرضا(ع) کرد.
ورودی غربی حرم امامرضا(ع)، درست نقطهای که باید با گذر از بازار فرش قدیمی به آن رسید، با مسجدی زینت یافته که هرکسی آن را به یک نام میشناسد؛ یکی «شاه» مینامد و دیگری «هفتادودوتن». در حقیقت این مکان قبل از مسجد شدن، آرامگاه «امیر غیاثالدین ملکشاه» بوده و گویا سالها بعد از فوت و دفنش در سرداب مقبره، تبدیل به مسجد شده و از زمان ساخت محراب کج داخل آن (برای تبدیل شدن به مسجد) نام «شاه» -برگرفته از لقب خود امیر غیاثالدین- گرفته است.
خانه موسوی (پریشانی) یکی از خانههای قدیمی و تاریخی مشهد است که در سال 1384 در فهرست آثار ملی قرار گرفت. تمام شهرت این خانه قدیمی و تاریخی به هنر و معماری خاص آن است که توسط صاحب اولیه این خانه با نهایت وسواس و ریزبینی در جایجای آن مشهود است.
خانه موسوی (پریشانی) انتهای خیابان نوغان 6، کوچه محمدزاده قرار دارد و شکوه و جلال اولیه خود را از دست داده است اما اگر عینک زیبابینی به چشم بزنید و گرد و غبار ناملایمات روزگار را با دست از آینه نمایش پاک کنید، حتما زیباییهای این خانه را خواهید دید.