ملکالشعرای آستانقدس منصبی بود که از دوره قاجار ایجاد شد، روال به این ترتیب بود که نایبالتولیه وقت، شاعر منتخب را به دربار معرفی و شاه نیز معمولا حکم ملکالشعرایی را به نام این شاعر صادر میکرد.
اگر امروز فکاهیسرایی ایران، حد و حدود تعیین شده و قدمتی دارد که نسل جوان به آن رجوع میکنند، از همت بلند غلامرضا روحانیها بود. کسانی که زندگی خود را وقف کردند تا صدای مردم باشند و از درد و رنج آنها بگویند و بنویسند.
موسی عصمتی میگوید: یک روز بی هوا از دهانم دررفت و گفتم: «درس میخوانم.» دل مادر شاد شد و مجبور شدم به آن انزوا پایان دهم. صبح یکی از روزها با مینی بوس آمدیم مشهد و دنبال مدرسه ویژه نابینایان.
شعرخواندن، مقدمهای میشود بر شعر سرودن مریم حِلفی، شاعر جوان محله خواجهربیع. او میگوید: به خرید و خواندن کتاب خیلی علاقه دارم؛ بهویژه کتابهای شعر که وقتی میخرم اشعارش را حفظ میکنم.
حاج محمود، هیچگاه دنیایش را با مدح ائمه اطهار معامله نکرد. روزی که در ۸۷ سالگی از دنیا رفت، نه فقط یک پیرِ نوحهخوانِ پیشکسوت که یک گنجینه معنوی بیتکرار به آغوش خاک سپرده شد.
کتاب «ده چهره، ده نگاه»، که جلد سوم آن سال ۱۴۰۲ منتشر شده، گام مهم و بزرگ جلال قیامی میرحسینی است برای بقای خاطرات شخصیتهای فرهنگی و ادبی مشهد. او معتقد است: وقتی تاریخ سکوت میکند؛ خاطرات به صدا درمیآیند.
سرنوشت عمادالدین، گره کوری با تنهایی و فقدان خورده بود. سهساله بود مادرش رفت، ششساله بود پدرش رفت، سیزدهساله بود پدربزرگ تنهایش گذاشت و بعدتر در اوج جوانی، به تماشای مرگ نابهنگام همسرش نشست.