وقتی شهید صیاد شیرازی در جریان گزارشهای میدانی قرار گرفت، با هواپیما خود را به کرمانشاه رساند و در بیمارستان امامحسین(ع) این شهر، جلسه اضطراری فرماندهان عملیاتی حاضر در منطقه را تشکیل داد. حوالی نماز صبح همان روز، شهید سپهبد صیاد شیرازی وارد پایگاه هوانیروز ارتش در کرمانشاه شد و شخص ایشان خلبانان تیزپرواز بالگردها را علاوه بر توجیه عملیاتی، به 2 تیم آتش مجزا تقسیمبندی کرد.
بعد از آزادسازی پاوه و دیگر مناطق، نوبت به سردشت رسید. شهید چمران نیز نیروهایی را به آن مناطق فرستاده بود. قرار بر این شد تا نیروها را سرجمع کنند اما ضدانقلاب دوباره تحرکات خود را آغاز کردند. دکتر چمران قصد داشت به آن منطقه برود. لحظه عزیمت، فردی خبر آورد که سروانی از اصفهان آمده و میخواهد دکتر چمران را ببیند. روی پلهها صیاد با شهید چمران ملاقات کرد. خودش را معرفی کرد و من نیز به برادرم گفتم: از دوستان مسلمان و مبارز انقلابی قبل از انقلاب است. شهید چمران صیاد را در آغوش کشید.
ماجرای شهادت پدرم به این صورت بود که آن زمان، 21 فروردین 1378، بنده هفده هجده سال داشتم. پدرم هرروز صبح من و برادر کوچکترم را به مدرسه میبرد . حوالی ساعت 6:30 صبح بود که پدر خودرو را از پارکینگ درآورد و به من گفت که در پارگینگ را ببندم. یعنی پدرم پشت فرمان بود. دیدم که از کوچه بالایی یک نفر با لباس رفتگر به همراه یک جارو درحالیکه به صورتش ماسک زده بود به سمت خودروی پدرم آمد. بعد یک پاکت نامه به پدرم داد. پدرم شیشه خودرو را پایین کشید و پاکت را گرفت. در همین فاصله، آن فرد از جیب خودش یک کلت درآورد و به سمت صورت پدرم تیراندازی کرد.
نشریه «مالین» چاپ فرانسه در سال۱۳۶۲ صیادشیرازی را اینگونه توصیف میکند: «برای صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد، بلکه فقط به خداباوری بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دستهایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفتهاند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروز نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت میکند، از فرمولها نمیترسد. او با سادگی میگوید که یک سرباز اسلام است!»
کوچه قائمی35 در محله بلال که نام شهید مجید یعقوبیریاحی را بر خود دارد، بین اهالی به راسته فعالان فرهنگی معروف است. علاوه بر مجموعههای فرهنگی، خیلی از ساکنان نیز در این حوزه پویا هستند؛ ازجمله خانواده شهید احمد فلاحتی و حاجآقای محبی که هیچوقت نگذاشتهاند برنامههای مناسبتی لنگ بماند و اجرا نشود. یک قسمت از فضای کوچه برای اجرای این برنامهها در نظر گرفته شده است که در مناسبتهای خاص مثل عزاداری امام حسین(ع) و اعیاد صندلی چیده و مراسم برگزار میشود.
شاید کمتر کسی بداند که در کوچهپسکوچههای محله مسلم هنوز هم درهای مسجدی صدساله به روی نمازگزاران باز است و منارههایش از دور چشم را مینوازد. روبهروی در مسجد ایستادهام؛ خیره به کاشیهای لاجوردی و نقشونگارهای اسلیمی حکشده بر دیوار. عبارت «مسجد حضرت ابوالفضل(ع)» بر کاشی طلاییرنگ بزرگ سردر مسجد و کلمه «شقاء» ریزتر با رنگ سفید در کنارش نقش شده است. خیلی از قدیمیهای محله مسجد را به همان نام «شقاء» میشناسند.
شهید حاج رضا محمدی قرقی، فرمانده نامدار جنگ، از روستای قرقی بوده است. به گفته دوستان همرزمش حضور پرشور او باعث جلبتوجه عموم مردم به جبههها شد بهنحویکه تنها از روستای قرقی ۳۶ شهید تقدیم اسلام و انقلاب شد. در بین این شهدای گرانقدر قرقی میتوان از دوست صمیمی و همرزم شهید ، سردار شهید اسدا... کشمیری قرقی، معاونت طرح و عملیات لشکر ویژه شهدا و معاون شهید محمود کاوه نام برد.






