اسم ماشاءالله رضایی به میان آمد، مردی که هرجا در توانش بود همراه مرادش بود تا بیاموزد و همراهی کند. رمضان زاده، پارچه فروش کاشمری، بارها و بارها در سفرهایش به مشهد او را دیده بود. او می گفت: «همه کارهای حاج آقا را در مشهد ایشان انجام می داد. خودش و خانمش در خدمت شیخ واله بودند. از نظافت منزل تا شست وشوی لباس هایشان را انجام می دادند. شاید 10 سال یا بیشتر آب خوردن را از یکی از قنات های دهات سمت فردوسی برای ایشان می آورد. خیلی ارادت داشت به حاج آقا.» این رفتارها برای ما حرف است ولی رضایی آن را زندگی کرده است!
شیخ محمد واله از خطیبان و محدثان بزرگ معاصر حوزه علمیه مشهد محسوب می شود و دروس و جلسات درس اخلاق او در مدرسه سعادت و سلیمانیه و برخی منازل مؤمنان مشهد مثال زدنی بود و در آن یاد علمای بزرگ شیعه را مانند آیات عظام میرزا جواد آقا تهرانی خوانساری یا کوهستانی و مانندشان را گرامی می داشت و از محاسن اخلاقشان سخن ها داشت.
همه سال هایی که شیخ محمد واله به کاشمر می آمد، خانه ما ساکن می شد. یک بار به پدرم گفته بودند که خانه فدوی برای من مثل بهشت است. ایشان حتی کلید منزل را داشت. ایشان با پدرم انس زیادی داشت. پدرم با آقای واله عهد اخوت خوانده بودند و عجیب با هم مأنوس بودند. پدرم اگر گاهی پول همراهش نبود، از جیب آقای واله پول برمی داشت و نگرانی هم نداشت. حاج آقا این را دوست داشت و می گفت همین درست است. رفاقتشان برای ما قابل تصور نیست.
زن اهل اینجا نیست ولی خانه فدوی را می شناسد. یک «یا حسین» روی دیوار مطمئنمان می کند که باید در همین خانه را محکم بکوبیم. در زدن حاصلی ندارد جز هجوم سؤال های متوالی در ذهنمان که همسایه ای از راه می رسد! این بار از حاج آقا واله می پرسیم. می خواهیم بدانیم که این شهر او را می شناسند یا نه. «خدا رحمتش کند»، «برای تشییع جنازه اش مشهد هم رفتم.» و چیزهایی از این دست زیاد گفته می شود. کمی که جلوتر می رویم، سؤالمان عوض می شود: «آیا در این شهر کسی هست که او را نشناسد؟»
حاج آقای واله یک مسلمان واقعی بود؛ تسلیم محض. از خودش اختیاری در برابر پروردگار حس نمی کرد. این حرف ها را من نه از باب اینکه پسرش هستم که از طرف شاگردی درباره معلمش میگویم. مثلا وقتی می خواست خانهاش را بسازد معمار گفته بود سقف خانه کوتاه است. گفته باید 20سانت دیگر این سقف برود بالا. او گفته بود نه. همین جوری درست کنید. به معمار گفته بود من با این کار به اندازه 20سانت جلوی آفتاب همسایه را می گیرم. هرکاری کردند نتوانستند او را راضی کنند. زمانی که می خواستند قیر گرم کنند می گفتند توی حیاط نه، همسایه ها آزار می بینند، بروید توی زیرزمین.
پاییز 1307 حسینیه آماده و هیئت آل طه در این مکان تأسیس شد، از همان زمان تاکنون شبهای جمعه روضه سید الشهدا(ع) و صبحهای جمعه دعای ندبه برقرار بوده است. بعد از حیاط حسینیه اتاقهای اطرافش ساخته میشود. آنزمان حسینیهها داخل خانهها بودند، بدین صورت که دور تا دور، خانه و وسط، حیاط قرار داشت که از فضای حیاط برای حسینیه استفاده میکردند. پدربزرگم از قفقاز به مشهد مهاجرت کرده بود و دوستان ترکش پای ثابت حسینیه بودند بهطوریکه همان اول کار هیئت 200نفره برپا شد.
مریم زارعدوست، حافظ کل قرآن و دارنده مقام اول کشوری در رشته حفظ قرآن کریم، از جمله کسانی است که به بیماری کرونا مبتلا شده و روزهای سخت قرنطینه خانگی را با قرائت و نوشتن قرآن تحمل و سپری میکند. خانم زارعدوست بعد از ۴۰ روز تحمل درد و رنج بیماری، کرونا را شکست میدهد. یادگاری این روزهای قرنطینه برای وی و خانوادهاش، قرآن دستنویسی است که او به همراه فرزندش (علی رضایی) نوشته است. مریم زارعدوست قصد دارد به پاس خدمات بیدریغ و جانفشانانه کادر درمان، این قرآن را به پرستاران تقدیم کند.