در این سالها خیلی وقتها بود که به عنوان مربی دو تیم در لیگهای راگبی کشور داشتم و خودم همزمان مربی و بازیکن بودم. قهرمانیهای زیادی دارم؛ اما به نظر میرسد کسی این زحمات را نمیبیند. وقتی از تیم کناره گرفتم کسی هیچ توضیحی نخواست که چرا مربی تیم اخراج شده است. زمانی که به عنوان مربی برتر انتخاب شدم حتی یک تبریک یا تشکر ساده نکردند.
محله آزادشهر یکی از قطبهای خرید مشهد است. این محله پیش از انقلاب به سبب همسایگی با بوستان «آریامهر» به همیننام معروف بوده است. بعد از انقلاب که نام بوستان آریامهر به «ملت» تغییر میکند، شهید غلامرضا جنگی پیت حلبی روغنی را صاف میکنند و نام «آزادشهر» را به نشانه رهایی از حکومت پهلوی رویش مینویسد.

شهروندان محله آزادشهر که قبل از انقلاب آریاشهر نام داشت، مسافران مینیبوس انقلاب شده بودند. آن زمان آزادشهر محلهای دورافتاده از شهر محسوب میشد که دسترسی ساکنانش به شهر به واسطه فاصله زیاد و کمبود وسایل نقلیه خیلی راحت نبود، یک مینیبوس بود که مسافران محله تا مرکز شهر را هر روز جابهجا میکرد، انقلابیها در روزهای منتهی به انقلاب، مسافران این مینیبوس شده بودند، مقصدشان مرکز شهر و هدفشان رسیدن به تظاهرات بود.
سر خم کرده و وارد زورخانه میشود. در همه زورخانهها به گونهای ساخته شده است که ورزشکار برای ورود به آن باید قامت خم کند. این اولین درس برای ورزشکار باستانی است؛ او باید تواضع و فروتنی را فرا گیرد. پس از آن، رخصت گرفته و وارد گود میشود، شروع به گرم کردن میکند. بدنش که آماده شد میلگیری کرده و سپس چند حرکت با تخته شنا میرود. بعد هم نرمشهای زورخانهای را انجام میدهد. حالا نوبت حرکات پا و چرخ زدن است. مرشد همانطور که در وصف امیرالمؤمنین (ع) میخواند، زنگ را برایش میزند و او تندتر و تندتر میچرخد. حرکاتش که تمام میشود دست به دعا برمیدارد و مثل همیشه خدا را به حضرت زینب (س) و سیدالشهدا (ع) قسم میدهد تا خودش، کارش، خانوادهاش و نسلش را بیمه امام حسین (ع) قرار دهد.