منطقه ۲

منطقه ۲

بزرگ‌ترین منطقه مشهد

منطقه ۲ بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین منطقه شهری مشهد است که محله‌های برخوردار و کم‌برخوردار بسیاری را در بر می‌گیرد. کوچه حسین‌باشی که طولانی‌ترین کوچه شهر است و بوستان حجاب که اولین بوستان ویژه بانوان در مشهد است، در این منطقه قرار دارد. مجموعه تفریحی‌گردشگری سپاد با برخورداری از مراکز تجاری و تفریحی و میدان جانباز با برج‌های تجاری و رستوران‌هایش، هر روز شهروندان و مسافران زیادی را برای خرید و تهیه سوغات به این محدوده شهر می‌کشاند. راسته‌بازار‌های مختلف ازجمله، بازارخطی پارچه و پرده در خیابان تعبدی، راسته کفش در خیابان عامل، راسته سرامیک در ابوطالب و... از دیگر ظرفیت‌های این منطقه است. فراوانی زمین‌های رهاشده، زباله‌گردها، فروشندگان مواد و آشپزخانه‌های تولید مواد صنعتی در محدوده توس از مشکلات چشمگیر این منطقه است. در مساحت ۳۸۴۴ هکتاری منطقه ۲ حدود ۵۱۳ هزار نفر زندگی می‌کنند.

تولد؛ زیباترین اتفاق هستی
مراسم کوچکی برای ازدواج یکی از بستگان برپا بود که من نیز به آن دعوت شده بودم. زمانی که به میهمانی وارد شدم و خودم را معرفی کردم چند خانم با تعجب به یکدیگر نگاه و کمی پچ پچ کردند تا اینکه یکی از آن‌ها اسم من را دوباره تکرار کرد و سپس گفت گواهی ولادت فرزند اول خانمی که دارد ازدواج می‌کند با نام من صادر شده است. پسر جوان را صدا کردند و من را نشان او دادند و گفتند تو را به دنیا آورده است، پسر نیز برایش بسیار جالب بود، حس خوشایندی بین همه ما وجود داشت!
کوچه زینبیه
اواخر دهه40 و ابتدای دهه50، شهید انفرادی محل سکونت مهاجران شهرهای مختلف شد. تا آن موقع زمین‌های اطراف کوچه، باغ و زمین کشاورزی بودند. این محدوده کدخدایی به نام غلام‌حسین کرمانی‌نژاد داشت که آن را اداره می‌کرد. هر سال، یک روز مردم محله کل زمین کدخدا را درو می‌کردند. او هم مشکلات مردم را حل می‌کرد. آرام آرام زمین‌ها خانه شدند و باغ‌ها آپارتمان. این معبر مدت‌ها پیش، شهیدمنتظری و سپس شهید مطهری و در زمان جنگ شهید انفرادی نام گرفت، استاد بنایی که داوطلبانه به جبهه رفت و تخریبچی لشکر5 نصر شد، او در عملیات والفجر8 به شهادت رسید.
«کیانا» در مسیر ادبیات
کیانا رهنورد بعد از اتمام جلسات دوره شاهنامه‌خوانی در هشت‌سالگی برای اولین‌بار در جشنواره شاهنامه‌خوانی بانوان انجمن سیاووش مشهد شرکت می‌کند. با وجود استرس زیادی که دارد رتبه برتر این جشنواره را به دست می‌آورد. کیانا می‌گوید: چون تا آن لحظه روی صحنه نرفته بودم و اجرایی نداشتم استرس تمام وجودم را فراگرفته بود اما توانستم بر خودم مسلط شوم و با اجرای بخشی از نقالی سیاووش‌خوانی رتبه برتر مسابقات را کسب و مورد تشویق داوران قرار گیرم.
تولد در "پاژ" مرا به ادبیات علاقه‌مند کرد
در دوره تحصیلش معلم‌های ادبیات با شک و تردید به انشاهایی که می‌نوشت نگاه می‌کردند. آن‌ها فکر می‌کردند احسان بزرگ‌تری دارد که برایش انشاها را می‌نویسد. هر بار با ناراحتی به خانه می‌آمد و با ناراحتی به مادرش از معلم‌ها گله می‌کرد. بالأخره مادر برای رفع این سوءتفاهم به مدرسه رفت و از معلم ادبیات خواست همانجا موضوعی به احسان بدهد تا انشا بنویسد و موضوع روشن می‌شود.حالا این جوان بیست‌وهفت‌ساله از چاپ دو کتابش مسرور است و امید به آینده‌ای دارد که بتواند در حوزه ادبیات و نویسندگی بیشتر بدرخشد.
حافظ میراث پدر؛ ساعتی با امیر اسعدزاده فرمانده بازنشسته ارتش
روزهای پایانی جنگ و خدمت در ارتفاعات کردستان باعث می‌شود تا علاوه بر ترکش‌های زیادی که از 8سال حضور در جنگ در بدنش به یادگار دارد، شیمیایی نیز شود. یکی از خاطراتش را این‌گونه روایت می‌کند: بعد از سرنگونی صدام و باز شدن راه کربلا برای زیارت بارگاه حضرت اباعبدالله(ع) به کربلا رفته بودم و همان طور که مشغول زیارت بودم مردی عراقی به سراغم آمد. چهره او بسیار برایم آشنا بود اما به خاطر نمی‌آوردم تا اینکه خودش را معرفی کرد و گفت در یکی از عملیات‌ها اسیر شده است و با وجودی که می‌توانستیم آن‌ها را بکشیم اما این کار را نکردیم و جان خود را مدیون من که فرمانده عملیات بودم، می‌دانست!
امیدواری مادر نتیجه داد
با خودم عهدبستم ورزش را کنار بگذارم و دیگر به دنبال ورزش حرفه‌ای و قهرمانی نروم اما بعد از چند ماه و با تشویق‌های مادرم، ورزش ووشو را از یازده‌سالگی و به صورت حرفه‌ای شروع کردم. مادرم به من اطمینان داد به‌زودی مدال طلای قهرمانی کشور را بگیرم و در گردنم بیاویزم، بعد از آن نیز برنده مسابقات بین‌المللی شوم. همان‌جا به او قول دادم اگر مدال طلای مسابقات کشوری را به دست آوردم، به عنوان هدیه به او تقدیم کنم. آرزویی که خیلی زود برای مهدی شبانی محقق می‌شود.
آرزویم کتابت قرآن است
پرویز خالق‌پناه می‌گوید: هر خطاطی برای آنکه حق خود را به این هنر ادا کرده باشد قرآن، شاهنامه، بوستان یا دیوان حافظ کتابت می‌کند تا به یادگار بماند. من نیز سال‌هاست که آرزوی کتابت قرآن را دارم و حتی چندسال قبل یکی دو مرتبه ‌آیاتی از قرآن را هم نوشتم اما مشکلات اجازه نمی‎داد. حالا هم که در هشتادویک‌سالگی دیگر نوری در چشمانم نمانده است و دستانم قوت گذشته را ندارد بعید می‌دانم که بتوانم به‌ این آرزویم برسم.