جملهای غریب و ناآشنا برای مشهدیها و زائرانی که برای سوغات به مغازهشان میروند را بزرگ، با خطخوش روی یک تکه مقوا نوشته و بالای سرش نصب کرده است؛ «جنس فروخته شده باکمال احترام و بارضایت پس گرفته میشود». جملهای که با شنیدههای ما از بسیاری کاسبان مغایرت دارد، اما اعتقاد قلبی سید عبدالکریم کاظمی و سجاد سجادیان همین است.
محله پایین خیابان به دستور شاهعباس اول صفوی بهطول یک کیلومتر از حرم مطهر تا دروازه پایینخیابان ایجاد شد. از آنجا که بخش انتهایی خیابان اصلی شهر در این محله قرار داشت، مردم مشهد به این محله «ته خیابون» میگفتند. اکنون بسیاری از هتلهای معروف مشهد در پایین خیابان قرار دارد.

کوچه پس کوچههای پایینخیابان را مثل کف دست میشناسد. از روزی که ساختمان حاجیلته سر به آسمان برد و خودش را از خانههای نقلی محله بالاتر کشید را به یاد دارد تا حالا که محله پایینخیابان هزار تکه شده است. محمود ناظرانپور متولد و بزرگ شده محله پایینخیابان است و این هفته با خاطرهگوییهایش ما را به پایینخیابانی میبرد که قزلباشان هرصبح در میدانگاهی نزدیک نوغان مراسم صبحگاه برگزار میکردند و هندیها برای خود کوچهای مخصوص در نزدیک حرم مطهر داشتند. با خاطرههای ناظرانپور به خانهها، کوچهها و کاروانسراهایی میرویم که شاید امروزیهای محله پایینخیابان از وجود این مکانها خبر ندارند.
نخستین مطبعه چاپ سربی در مشهد، «مطبعه طوس» است. براساس یک پژوهش ارزشمند، تعداد ۲۵ عنوان کتاب طبعشده در این مطبعه شناسایی شده است.
کوچه محمدیه9 خانه دیگری هم دارد، به نام شهیدپاسدار غلامحسن نهانی که تنها همسایه دهنویهاست. این خیابان که درمجموع 6شهید دارد، از حدود 2دهه گذشته به نام شهیدان دهنوی تابلو خورده و از سال1396 هم خانه دهنویها با داشتن نشان ایثار مقام معظم رهبری به «خانهموزه شهدا» تبدیل شده است.
«عباس برای کمککردن به آدمها سرش درد میکرد.» این جمله کوتاهترین تعریفی است که خانواده شاهی و همسایههایشان در بالاخیابان از عباس 40سال پیش دارند؛ پسری فنی و خوشاخلاق که وقتی نیاز رزمندهها به تعمیرکار را شنید، به بهانه رفتن به سربازی، مادر را راضی کرد و در هفدهسالگی عازم میدان جنگ شد و با همان عشقی که به کارش داشت، هنگام تعمیر موتور قایق به شهادت رسید.
150سال پیش اگر قرار بود رد یکی از ثروتمندان مشهدی را بزنیم، باید قدم در کوچه عسکریه میگذاشتیم که در دلش بیش از 20تاجر و ارباب و مالدار زندگی میکردند. معروفترینشان هم داروغه شهر بود که خانهای رو به خانه تاجر کشمش مشهد، آقای کشمشیان، داشت.
هنوز یادش است که سینی چای را او میان نمازگزاران مرد و زن تعارف میکرده است. با همین کارها بهمرور مسجد جایگاهی در زندگیاش پیدا کرد که همه مأمن و پاتوق اصلیاش به همانجا ختم میشد. اگر جایی در مسجد نیاز به تعمیرات داشت یا در اقلام موردنیاز کموکاستی بود، رسیدگی به این کارها را به او واگذار میکردند. خبرهشدنش در این مسیر موجب شد مسئولیت کامل مسجدداری را در همان سن نوجوانی به او بدهند. به این ترتیب هر کاری را که به 2مسجد درویش و امامهادی(ع) مربوط میشد، او باید مدیریت میکرد و چموخم همهچیز را در دست داشت.