حدود بیستسال قبل بود که نیروی زمینی ارتش در شهر مشهد اینجا زمینهایی را خریداری کرد و برای ساخت به پیمانکار سپرد. حدود چهارسال طول کشید تا خانهها ساخته شود.
جاهدشهر یکی از آبادترین محلات منطقه ۱۲ است که به «محله اولینها» شهرت دارد، زیرا نخستین کاربریهای تفریحی، آموزشی، فضای سبز و... منطقه در این محله ایجاد شده است. جاهدشهر بیابانی بود که جهادگران با همتشان آن را به شهر تبدیل کردند و به همیندلیل بیشتر ساکنانش، شاغل در جهادسازندگی و ایثارگران بودهاند و علت نامگذاریاش هم همین بوده است.
کوچه شهیدکاظمی10، از معابر فرعی محله جاهدشهر است. سکونت شهروندان در این معبر از اوایل دهه80 آغاز شد و اکنون یکی از کوچههای پرجمعیت محله به شمار میآید. همه ساختمانهای کوچه شهیدکاظمی10، مجتمعهای مسکونی چندصد واحدی بوده و الماس، غرب، قائم و... ازجمله این مجتمعهاهستند. باوجود ساخت مجتمعهای زیاد در این کوچه، امکاناتی مانند بازار و نانوایی و... در آن، محدود است.
اواخر دهه70 زمانی که اعضای جهادسازندگی خانههایشان را در محدوده جاهدشهر ساخته بودند، شرکت سرمایهگذاری خانهسازی ایران، شروع به ساخت مجتمع قائم(عج) در انتهای جاهدشهر میکند. این شرکت، مجتمع را در نمایشگاه بینالمللی مشهد به بازدیدکنندگان معرفی میکند و کسانی که خواستار خرید خانه هستند با پرداخت نقدی بخشی از مبلغ، خانهدار میشوند.
در دو ماه اخیر بیش از 103خانواده بسته کمکمعیشتی خود را دریافت کردهاند، وام قرضالحسنه متقاضیان واریز شده است. برای اشتغال تعدادی از شهروندان پیگیری شده است و این روزها هم تلاش برای تهیه وسایل زندگی شش خانواده در جریان است. اینها بخشی از اقدامات خیریه امام زمان(عج) در محله جاهدشهر است.
یاسین علیپور آنقدر در کاراته زبده و آبدیده میشود که در همان سن کم وقتی پا به میدان مسابقات میگذارد، بیشتر حریفانش را در همان راند اول ناکاوت میکند و در نهایت هم قهرمانی مسابقات کشوری و رقابتهای بینالمللی را بهدست میآورد. ورزشکار محله جاهدشهر این روزها با پنج ساعت تمرین در خانه و باشگاه، خودش را برای مسابقات انتخابی تیم ملی که ماه آینده در تبریز برگزار خواهد شد آماده میکند و آرزو دارد عضوی از تیم ملی کشورمان در مسابقات آسیایی ژاپن باشد.
شهید محمد حسن نظرنژاد اولین بار در تاریخ 16مهر 1359 عازم مناطق جنگی خوزستان میشود، درست در همان روزهایی که فرزند اول پسرش(مصطفی) به دنیا آمد و پنجروزه بود.آنقدر دل در گرو پسگرفتن وجببهوجب خاک این وطن داشت که در طول جنگ حتی به مرخصی نمیآمد و تنها زمانی که برای کاری به پادگان مشهد میآمد با مرضیه خانم و بچههایش دیداری تازه میکرد.
فاطمه خانم دختر شهید میگوید: پدر در عملیات فتح بستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد و پهلو و قفسه سینهاش شکافته شد، هشتماه در بیمارستان امام رضا(ع) بستری بود، من هر روز پیشش بودم اما یکبار هم صدای نالهاش را نشنیدم. در عملیات والفجر یک، کمرش شکست و ترکش خمپارهها قسمتی از رودهاش را از بین برد، دکترها به مادرم گفتند که دیگر نمیتواند راه برود اما آنها اراده بابانظر را دستکم گرفته بودند.