محله جاهدشهر

محله
منطقه ۱۲

جاهدشهر

جاهدشهر یکی از آبادترین محلات منطقه ۱۲ است که به «محله اولین‌ها» شهرت دارد، زیرا نخستین کاربری‌های تفریحی، آموزشی، فضای سبز و... منطقه در این محله ایجاد شده است. جاهدشهر بیابانی بود که جهادگران با همتشان آن را به شهر تبدیل کردند و به همین‌دلیل بیشتر ساکنانش، شاغل در جهادسازندگی و ایثارگران بوده‌اند و علت نامگذاری‌اش هم همین بوده است.

محله جاهدشهر
عروسی که بعد از شهادت همسر، مادرشوهر را تنها نگذاشت
بانو طیبه محمدی شاندیز مادر شهیدان حسن و حسین خزان گلاری است که در محله جاهدشهر سکونت دارد. این دو شهید بزرگوار ۵ سال با هم اختلاف سنی داشتند، یعنی حسین ۵ سال از حسن بزرگ‌تر بود، اما همیشه در کنار هم و یار و یاور یکدیگر بودند. با هم در مبارزات آزادی‌خواهانه مردم ایران در مقابل رژیم پهلوی حضور داشتند و بعد‌ها هم‌زمان با آغاز جنگ تحمیلی خانه و کاشانه را رها کرده و برای دفاع از عزت، ناموس و شرف مردم ایران جان خود را فدا کردند. حسین در زمان شهادت متاهل بود و با بانو عزت نادری زندگی می‌کرد. همسر شهید حسین خزان گلاری بعد از شهادت همسر، سال‌های متمادی را با مادر همسرش زندگی کرده و او را هیچ‌گاه تنها نگذاشته است.
برای اثبات وجود خدا به هم‌کلاسی کمونیستم یک کتاب نوشتم
محمد حنیف‌پور، استاد فلسفه، روان‌شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی ساکن محله جاهدشهر است. او بیش از 3دهه سابقه تدرس روانشناسی مدرن در مراکز آموزش عالی کشور را دارد و تاکنون 4کتاب و 22 مقاله بین‌المللی را در زمینه فلسفه اسلامی به رشته تحریر درآورده است. او در مقاطعی عهده‌دار سمت‌هایی همچون بخشدار داورزن، معاون فرماندار تربت جام و درگز و معاون مدیرکل امور اجتماعی، انتخابات و تقسیمات کشوری استانداری خراسان بوده و تاسیس 10 شهرستان جدید، برگزاری بزرگ‌ترین جشنواره توانمندی‌های شهرستان‌های خراسان و راه‌اندازی و تأسیس ۳۰۰ تشکل غیردولتی و سمن‌ها از جمله خدمات محمد حنیف‌پور در ارگان‌های دولتی است.
کوچه کارمندان جهادسازندگی
کوچه بوستان14 یکی از معابر محله جاهدشهر است که به نسبت سایر معابر منطقه امکانات زیربنایی بهتری دارد، از مدرسه و فضای سبز و تجاری‌ محله پررفت و آمد گرفته تا ایستگاه آتش‌نشانی و فروشگاه‌ «شهر ما» و مجموعه ورزشی روباز دردسترس اهالی است. روزگاری تمام محله جاهدشهر فقط از چند ده خانواده کارمندان جهادسازندگی تشکیل شده ‌بود که علاوه‌بر آبادانی روستاها، سازندگی محله و شهرشان را هم برعهده گرفته بودند.
داستان پسر معلولی که نان‌آور خانه شده است
علی امینی قصه‌ای شنیدنی دارد، از کودکی دچار بیماری جسمی و حرکتی است، اما برخلاف همه این مشکلات مانند کوه استوار است و درکنار تحصیل و کسب علم، خرج یک خانواده را هم می‌دهد. از تعمیرات موبایل گرفته تا مسافرکشی! او وقتی فهمید که برای عمل جراحی و بهبودی جسمی‌اش باید رقمی در حدود 60میلیون تومان هزینه کند، بیخیال شده و خودش را به قضا و قدر سپرده است.
 کوچه علم و ورزش
کوچه بوستان27 بخشی از محله قدیمی جاهدشهر است که برخی از اولین‌های منطقه12 را درخود جای داده و میزبان اولین دبستان، پیش‌دبستانی و اولین سالن ورزشی محله جاهدشهر و منطقه12 به شمار می‌آید. اهالی این کوچه و کوچه‌های اطراف عموما از افرادی هستند که سابقه دودهه سکونت در محله جاهدشهر را دارند و از جهادی‌های قدیم محسوب می‌شوند که با کمک یکدیگر محله را ساختند و آباد کردند و حالا به خاطرات 20سال تلاش خود افتخار می‌کنند.
راوی بچه‌های آسمان
زهرا فرخی، متولد ۴ خرداد ۱۳۶۲ است، همه حسرتش این است که ای‌کاش در ۳ خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر متولد می‌شد تا می‌توانست به تاریخ تولدش بیشتر مفتخر باشد. نزدیک به ۲ دهه است که کار نویسندگی را آغاز کرده و در این مدت ۵ کتاب، ۴ ویژه‌نامه و ده‌ها مصاحبه و گزارش با خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان را در کارنامه کاری خود دارد، البته به قول خودش یکی دو جین مصاحبه و نوشته‌های دست‌نخورده در خانه دارد که به‌واسطه وسواس فراوان روی نوشته‌هایش، فرصت تکمیل و چاپ آن‌ها فراهم نشده است.
خادم خانه خورشید
یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایم خادمی امام رضا(ع) بود، اما تحصیل و درس مانع رسیدنم به این آرزو بود، از طرف دیگر ساکن مشهد نبودم و نمی‌توانستم افتخار خادمی حرم را داشته باشم. سال‌های تحصیل در دانشگاه با سرعت گذشت، روزهای پایانی تحصیل و فارغ‌التحصیلی از دانشگاه برایم سخت و ناراحت‌کننده بود، چون بعد از پایان تحصیل ناچار باید به شهر زادگاهم برمی‌گشتم و این یعنی فراق و دوری از امام رضا(ع). دل‌کندن و دورشدن از هم‌جواری ایشان برایم سخت و حتی دردآور بود. دوباره به حرم رفتم و به امام رضا(ع) متوسل شدم و به زبان تضرع و التماس به او گفتم:«حالا که مجاورت شده‌ام، من را از خود مران، بگذار که در همسایگی تو بمانم، ای امام مهربان که ضامن آهو شدی، ضمانت من را هم بکن.» خوشبختانه این‌بار نیز امام رضا(ع) کمکم کرد و در سال 1375 به استخدام شهرداری مشهد درآمدم و اندکی بعد ساکن شهر مشهد شدم.