بیشتر خانوادههای مشهدی یک خاطره مشترک از حرم امام رضا (ع) دارند و آن مربوط به آغاز زندگی مشترکشان است. بسیاری از خانوادهها با وجود گذشت سالها از شروع زندگی مشترکشان، همچنان هر باری که به حرم میروند با یکدیگر یاد آن روز را گرامی میدارند و خاطرات برایشان تکرار میشود. فاطمه و جواد نوروزی، زوج جوان محله عنصری ، هستند که سال ۹۳ با حضور در بارگاه منور رضوی زندگی مشترک خود را آغاز کردند. خانواده نوروزی خاطره جالبی از شروع زندگی مشترک خود در حرم دارند که آن را برای ما بازگو میکنند.
محله عنصری که در اسناد به نام «دستگرد» و یا «دستجرد» آورده شده، به احتمال زیاد باستانی و متعلق به پیش از اسلام بوده است. دستکم ۴۴سالی میشود که نام «عنصری» روی این خیابان نقش بسته است. باغخونی از مهمترین بناهای تاریخی عنصری است که هویت مشهد نیز محسوب میشود.

ساختمان مقر اطلاعات و عملیات، حلقه وصل بچههای هیئت انصارالمهدی و بچههای جنگ است. این ساختمان که در خیابان امامرضا(ع) 40 است، خودش روایت جدایی دارد؛ اما امروز به سراغ کسی رفتهایم که این ساختمان را با یاد روزهای جنگ در اختیار بچههای رزمنده سابق گذاشته است. او که جبهه، جنگ و آدمهای وارسته را دیده است حالا به مرام همانها زندگی را میگذراند. نمیدانم کدامیک از انگیزههایش قویتر است تا او بخواهد یک ساختمان میلیاردی را به چنین کاری اختصاص بدهد و راضی باشد.
پزشکان برای ویزیت بیماران نشسته بودند و مردم با رعایت فاصلهگذاری منتظر ویزیت بودند. پس از پرسوجو متوجه شدیم بیماران کرونایی که حال مناسبی ندارند و باید به پزشک مراجعه کنند به این مرکز میآیند و معاینه میشوند. یکی از ویژگیهای مرکز درمانی احداث داروخانهای در ورودی حسینیه است که داروهای بیماران کرونایی را دارد و بیماران یا همراهانشان قرار نیست به دنبال خرید دارو در به در جاهای دیگری شوند. اگر هم برای بیمار تزریق آمپول یا سرم تجویز شده باشد، همان جا رایگان انجام میشود.
مرحوم واله برای هیچ سخنرانی و منبری پول نمیگرفت و هرچه داشت بهراحتی میبخشید تا زمان مرگ جز کتابهایش و چند دست لباس هیچ چیز دیگری در این دنیا باقی نگذارد. پدر شیخ از بزرگان کاشمر با ثروت بیشمار بود که همه آنها را به مستأجران بخشید. وقتی به دنبال یافتن نشانههایی از او هستیم، بیش از عنوان «آیتا... محمد واله» بهعنوان «شیخ محمد واله» برمیخوریم. انگار این سادگی و بیپیرایگی را حتی در عنوانش هم باید حفظ کند. بزرگان دین درجه علمی او را در حد اجتهاد میدانند و مردم او را مردی ساده میبینند که در مجالس این شهر منبر میرفته و همیشه یک دستمال پر از کتاب همراهش بوده که با اشارهای آنها را میبخشیده است.
اسم ماشاءالله رضایی به میان آمد، مردی که هرجا در توانش بود همراه مرادش بود تا بیاموزد و همراهی کند. رمضان زاده، پارچه فروش کاشمری، بارها و بارها در سفرهایش به مشهد او را دیده بود. او می گفت: «همه کارهای حاج آقا را در مشهد ایشان انجام می داد. خودش و خانمش در خدمت شیخ واله بودند. از نظافت منزل تا شست وشوی لباس هایشان را انجام می دادند. شاید 10 سال یا بیشتر آب خوردن را از یکی از قنات های دهات سمت فردوسی برای ایشان می آورد. خیلی ارادت داشت به حاج آقا.» این رفتارها برای ما حرف است ولی رضایی آن را زندگی کرده است!
حدود سال 50 خانواده امینیان هم به مشهد مهاجرت می کنند تا دعای شب های جمعه شان از کاشمر به مشهد منتقل شود: «ما بیشتر ایشان را در جلسات می دیدیم. حاج آقا دوست داشتنی بود. اهل تعارف نبود ولی اهل مراعات بود. کتابخانه ای داشت که گوشه شیشه اش شکسته بود. یک پرنده بالای کتاب ها لانه کرده بود. بچه ها تصمیم داشتند شیشه را عوض کنند ولی چون راه پرنده مسدود می شد حاج آقا گفت حق ندارید دست بزنید. او عالمی بود که عظمت خلقت را در آن پرنده می دید و حیات را حق او می دانست.»
شیخ محمد واله از خطیبان و محدثان بزرگ معاصر حوزه علمیه مشهد محسوب می شود و دروس و جلسات درس اخلاق او در مدرسه سعادت و سلیمانیه و برخی منازل مؤمنان مشهد مثال زدنی بود و در آن یاد علمای بزرگ شیعه را مانند آیات عظام میرزا جواد آقا تهرانی خوانساری یا کوهستانی و مانندشان را گرامی می داشت و از محاسن اخلاقشان سخن ها داشت.