علی و مهدی علیدوست دو برادر کاراتهکار هستند که هرروز ظهر بعداز باشگاه سری به مسجد محله یعنی مسجدالنبی(ص) در خیابان محتشمی میزنند و هرکاری از دستشان برآید، انجام میدهند.
سحر مومنی برای رسیدن به مقامهای کشوری یا برون مرزی تلاش زیادی کرده است. خودش میگوید: از مهمانی، تفریح و استراحتم زدم تا بتوانم روی این سکوها بایستم.
وحید نصرتی میگوید: من در فوتبال ناملایمات بسیاری دیدم. آنچه برای برخی از مدیران فوتبالی مهم نیست، عزتنفس بچههاست. برای همین خودم حواسم به بچههای ضعیفتر است و همه بچهها را به یک چشم میبینم.
علی پوررجب میگوید: اگر من مسئولیتی داشتم، به رشتههای مختلف ورزشی به یک اندازه اهمیت میدادم. در هر محله معمولا زمین روباز برای فوتبال، والیبال یا بسکتبال هست.
محمد طاها اسدی، نوجوان پرتلاش میگوید: قهرمانی در این ورزش شیرین است، اما دلم میخواهد در سطح بالای این رشته مربیگری کنم و باشگاه داشته باشم؛ گاهی هم داوری مسابقات را انجام بدهم. میدانم برای رسیدن به این آرزو اول باید یک ورزشکار خوب شوم تا بعد بتوانم مربی خوبی باشم.
این مربی حاشیه شهر برای پسربچههایی که در رعایت چارچوبهایش، تخلفاتی جزئی دارند، اغماضها و ترفندهایی درنظر میگیرد، حتی شده از آنان شهریهای کمتر بگیرد فقط برای اینکه پایشان از این دورهها قطع نشود و در این فضای سالم، رشد کنند.
حمیدرضا معصومیان مربی دروازهبانان تیم ملی افغانستان میگوید: اعضای تیم افغانستان اغلب بچههایی هستند که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شدهاند. کادر مربیان این تیم نیز همهشان ایرانی هستند.