کد خبر: ۹۱۰۲
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

توان‌یاران مجیدیه خانه ۱۰۰ کودک کم‌توان ذهنی است

در مرکز توان‌بخشی توان‌یاران در مجیدیه ۳۳ بیش از ۱۰۰ کودک کم توان ذهنی زندگی می‌کنند. آنها منتظر دست مهربانی هستند که بی‌دریغ روی سرشان کشیده شود.

دورتادور اتاق، پنجره است. چشم‌هایش را بسته. دو تخت آن‌طرف‌تر یکی خودش را عین کاغذ مچاله روی ملحفه انداخته. دیگری به ما و لنز دوربینمان می‌خندد. یکی‌شان هم دستش را دور گردن پهلویی می‌اندازد و نگاه می‌کند. اینجا هر لبخند تحقق یک رویای شیرین است؛ جایی که کمترین‌ها رنگ می‌گیرند تا رسم‌شان از اصلِ پردغدغه دنیا جدا باشد. 

سری به مرکز توان‌بخشی توان‌یاران در مجیدیه ۳۳ زدیم تا از معصومیت بچه‌هایی بگوییم که نه فقط این روز‌ها که تمام ساعت‌های سال را منتظر قدم‌هایی هستند که پا پیش بگذارند و حصار دلتنگی‌هایشان را بشکنند. این حرف‌ها تبلیغ یک خبرنگار برای جمع کردن کمک‌های مردمی نیست. حرف‌های مدیری است که می‌گوید: «می‌خواهم مردم فقط برای ملاقات این بچه‌ها بیایند.

بچه‌هایی که دور از آغوش خانواده به دنبال دست نوازشی بی‌دریغ می‌گردند». از ما تا این اندازه که برمی‌آید؟ نمی‌آید؟ همین اندازه که یادمان نرود جهان دیگری پشت دیوار‌های این شهر نفس می‌کشد.

جهانی که دیوار آرزوی مردمش کوتاه‌تر از آجر‌های روی هم چیده شده آسایشگاه است؛ آسایشگاهی که کار خود را از سال ۸۲ شروع کرده و امروز خانه بیش از صد کودک زیر ۱۴ سال و بالای ۱۴ سال است که در دو بخش کاملا مجزا نگهداری می‌شوند.   

غلامرضا شهابی تمامی فرزندانش را به تحصیل در رشته‌های مرتبط با کار در این مراکز تشویق می‌کند

 

در باره توان‌یاران 

غلامرضا شهابی ۱۱ سال است که در سمت مدیریت این مرکز تلاش می‌کند تا شرایط مناسبی برای زندگی بچه‌های کم‌توان ذهنی و جسمی به وجود آورد، آن‌قدر که پسرانش عباس‌علی، عطاءا...، ولی‌ا... و انسیه دخترش را نیز پای کار آورده تا از تخصص آنها در مددکاری اجتماعی، مهندسی عمران، مهندسی کامپیوتر و روان‌شناسی بالینی استفاده کند. اینجا یک خانواده ساعت‌های زندگی‌شان را با کودکان زیادی شریک شده‌اند تا تنهایی‌شان،  اندوهی نباشد که دل کوچکشان را گاه‌و‌بیگاه بلرزاند.

مرکز توان‌بخشی توان‌یاران در سال ۱۳۸۲ تاسیس شد، اما زنگ احداث آن خیلی پیش‌تر از این سال‌ها در ذهن غلامرضا شهابی،  زده شده. او که خودش پیش از این، کار با کودکان استثنایی را تجربه کرده، آن‌قدر در احداث این مرکز ثابت‌قدم بوده که تمامی فرزندانش را به تحصیل در رشته‌های مرتبط با کار در این مراکز تشویق می‌کند.

همین است که حالا او و فرزندانش هر کدام گوشه‌ای از کار را گرفته‌اند تا مرهمی باشند بر زخم تنهایی بچه‌های کم توان ذهنی و جسمی. ناگفته نماند که این مرکز  علاوه‌بر نگهداری از این کودکان خدماتی نظیر روان‌شناسی، گفتار درمانی، فیزیوتراپی وکار درمانی را هم ارائه می‌کند. 

 

در مرکز توان‌بخشی توان‌یاران در مجیدیه ۳۳ بیش از ۱۰۰ کودک کم توان ذهنی زندگی می‌کنند

 

او پدر بیش از صد فرزند است

اینجایک ساختمان سفید‌رنگِ چهار‌طبقه است. یکی شبیه هزاران ساختمانی که توی این شهر قد کشیده‌اند و سایه‌های کوتاه و بلندشان می‌نشیند توی چشم. گاهی تنها یک پنجره باز حواسمان را پرت آدم‌هایی می‌کند که زیر این سقف‌ها با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، زشتی و زیبایی، رنج‌ها و آرزو‌های زیادی سر می‌کنند.

تنها کافی است یک در، سمتِ آشنایی باز شود. سمت شناختن آدم‌های آن طرف دیوار. این طرف دیوار که ما ایستاده‌ایم، از حیاط پهلو زده به آبان تنها و برگ و بار ریخته درختان پیداست و سبزی کم‌رنگ‌شده گل‌های رز و سکوتی که گاهی با صدای رهگذر کلاغ‌ها، پاییز را فریاد می‌زند؛ این ولی نمی‌تواند چیزی از صفای این خانه کم کند که تنور آن به محبت صاحب‌خانه‌اش گرم است.

 شبیه حال‌وهوای این خانه را پیش از این در دو مرکز توان‌بخشی «ارم» و «نرگس» تجربه کرده بودیم و این سومین بار است که به دیدن همسایه‌ای می‌رویم که پدر بیش از صد فرزند است. این را عملشان می‌گوید، وقتی مهربانی بی‌دریغ‌شان هر روز دستی می‌شود که بر‌گونه بچه‌ها می‌نشیند و گفته‌های تک‌تک آنها را در ناگفته‌هاشان می‌شنود.

حقیقت اینکه در ابتدای ورودمان به مرکز توان‌یاران تنها به تهیه گزارشی از عملکرد این مرکز بسنده کرده بودیم، اما در خلال گفتگو با غلامرضا شهابی، مدیر مرکز توان‌بخشی توان‌یاران با خانواده‌ای آشنا شدیم که همت بلندشان مسیر این سطر‌ها را تغییر داد. سطر‌هایی که عطر خوش مهربانی گرفته است.

   

- از چه زمان و چرا تصمیم به احداث این مرکز گرفتید؟  
از آنجا که خودم معلم آموزش کودکان استثنایی بودم احداث این مرکز چندان دور‌از‌ذهن و اتفاقی انجام نشده. اما پیش از گرفتن مجوز  و بالا رفتن تابلوی مرکز، برای پا‌گرفتن آن یک برنامه‌ریزی بیست‌ساله انجام دادم.

به طوری‌که از همان ابتدا رشته تحصیلی فرزندانم را طوری انتخاب کردم که حالا اکثر رشته‌های مرتبط با نیاز این بچه‌ها مثل روان‌شناسی، مددکار اجتماعی، روانشناس بالینی. گفتار درمان و... را در میان اعضای خانواده دارم که همه آنها در حال همکاری مستمر با این مرکز هستند.

- وضعیت بیماران را برایمان تشریح می‌کنید؟  
همه این بچه‌ها کم‌توانان ذهنی هستند که از نظر شدت معلولیت با هم متفاوتند. تعدادی از آنها آموزش‌پذیرند، تعدادی تربیت‌پذیر و عده‌ای هم بچه‌های اوتستیک هستند که در برقراری ارتباط دچار مشکل‌اند.

- در حال حاضر چند نفر را تحت پوشش دارید؟  
تعداد بیماران تحت پوشش مرکز بیش‌ازصدنفر است، اما ما این امکان را داریم که تعداد تخت‌ها را به ۲۰۰ هم برسانیم.

- در‌مورد بچه‌ها و چگونگی معرفی‌شان به این مرکز توضیح می‌دهید؟
 بچه‌ها از طریق بهزیستی به این مرکز معرفی می‌شوند. عموم این بچه‌ها دارای خانواده‌های بد‌سرپرست و یا خانواده‌هایی هستند که توان نگهداری از کودکشان را ندارند، تعدادی از آنها هم کودکان رها‌شده‌ای هستند که پلیس آنها را در خیابان و اطراف حرم پیدا کرده و تحویل بهزیستی می‌دهد.

- هزینه این بچه‌ها معمولا از چه طریق تامین می‌شود؟
 بهزیستی براساس یک تعرفه معین، ماهیانه مبلغ مشخصی را برای این افراد در نظر می‌گیرد. عده‌ای هم که دارای خانواده هستند معمولا شهریه ثابتی را برای نگهداری از فرزندشان پرداخت می‌کنند، اما از آنجا‌که بعضی از این خانواده‌ها خود از توان مالی مناسبی برخوردار نیستند، نمی‌توان برای نگهداری از این بچه‌ها که با درد‌ها و بیماری‌های دیگری هم دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، تکیه کرد. در‌نهایت می‌توان گفت که کمک خیّران و مشارکت‌های مردمی برای بهتر‌شدن وضعیت این بچه‌ها می‌تواند گره‌گشا باشد.

این بچه‌ها دوست‌داشتنی‌ترین و معصوم‌ترین آفریده‌های خداوند در زمین هستند

- اگر بخواهید این بچه‌ها را تعریف کنید؟ چه می‌گویید؟
 این بچه‌ها دوست‌داشتنی‌ترین و معصوم‌ترین آفریده‌های خداوند  در زمین هستند. چیزی که نمی‌توان کتمان کرد، وجود محرومیت در این کودکان است. کودکانی که مثل همه انسان‌های دیگر حق حیات و زندگی دارند. این کودکان در بر‌طرف‌کردن کوچک‌ترین و پیش پا‌افتاده‌ترین نیاز‌های خود، ناتوانند. آن‌قدر که اگر دردی داشته باشند قادر به بیان آن نیستند. حق نیست که آنها را تنها بگذاریم و یاریشان نکنیم.

- چند پرسنل ثابت و شناور دارید؟
۳۰ نفر از کارکنان به‌صورت شبانه‌روزی مشغول کارند و دیگر پزشکان به‌صورت‌ماهیانه یا بر حسب نیاز برای چکاپ مددجویان به این مرکز آمد‌و‌شد دارند.

- فکر می‌کنید مردم چطور می‌توانند به این بچه‌ها کمک کنند؟  ‌
می‌شود گفت بدون کمک خیّران، حمایت و ارائه خدمات به این بچه‌ها لنگ می‌زند؛ اما ما در اینجا به‌دنبال کمک مادی نیستیم. می‌خواهم بگویم درِ این مرکز همیشه به روی مردم باز است. تنها بیایند و از این بچه‌ها سر بزنند. این بچه‌ها پیش از نیاز مادی، تشنه محبت‌اند. محبت هزینه ندارد. همت می‌خواهد و اراده آمدن. هرازگاه سری بزنند و دست نوازشی روی سر این بچه‌ها بکشند، کافیست. 

  

در مرکز توان‌بخشی توان‌یاران در مجیدیه ۳۳ بیش از ۱۰۰ کودک کم توان ذهنی زندگی می‌کنند

 

غلامرضا شهابی تعریف می‌کند:

سال‌ها‌پیش، یکی‌از بستگان صاحب فرزندی شد. عمل تنفس نوزاد در بدو تولد دیر انجام شده بود. یعنی بعد از پاره شدن بند ناف، اکسیژن دیر به مغز رسیده و این مشکل باعث آسیب بخشی از کورتکس مغز شده بود. این کودک با اختلال ذهنی چشم به این دنیا باز کرد.

معمولا برای این افراد شش‌سال طلایی برای آموزش و تربیت وجود دارد که اگر از آن استفاده بهینه نشود، شاید دیگر نتوان انتظار اتفاق خاصی را داشت. برای همین آموزش او را شروع کردیم.

این کودک با بالا رفتن سن، آموزش‌ها و مهارت‌هایی متناسب را فرا گرفت؛ به‌طوری‌که بعد‌ها توانست ازدواج کند. حالا او دارای همسر و دو فرزند باهوش است که خودش مخارج زندگی‌شان را تامین و مثل یک پدر مسئولیت‌پذیر به وظایف پدرانه‌اش عمل می‌کند. همین است که می‌گویم اکثر این بچه‌ها اگر حمایت بشوند و امکانات مناسب در اختیار آنها قرار بگیرد، می‌توانند یک زندگی تقریبا عادی و کم‌رنج را تجربه کنند.   

 

عباسعلی شهابی تعریف می‌کند:

به‌واسطه شغل پدرم، از دوران کودکی با بچه‌های کم‌توان ذهنی دوست بودم و با نیازها، درد‌ها و مشکلاتشان آشنا. چند‌سال‌پیش، یک نوزاد کم‌توان ذهنی به مرکز آوردند که با مشکلات زیادی روبه‌رو بود؛ به‌طوری‌که که همه هم‌و‌غم من و کارکنان مرکز شده بود زنده‌نگه‌داشتن او.

بعد از بهتر‌شدن حالش، آموزش‌ها را شروع کردیم. آن نوزاد حالا ۹ ساله است و هنوز در این مرکز نگهداری می‌شود. تلاش ما برای زنده‌نگهداشتن او خاطره‌ایست که هرگز فراموش نمی‌کنم.   

 

دری به دنیایی دیگر

مصاحبه که تمام و به‌قول‌معروف گفتنی‌ها که گفته می‌شود، وقت ناهار چهارده ساله‌ها به بالاست. برای همین از حیاط می‌گذریم و خودمان را به طبقه سوم می‌رسانیم. جایی که بچه‌های زیر چهارده ساله نگهداری می‌شوند و می‌شود چند‌دقیقه‌ای قبل از صرف ناهار  با آن‌ها ملاقات کرد.

پیش از زدن دکمه آسانسور، چرخی در طبقه همکف می‌زنیم. احمد و مرتضی که مویی سفید کرده‌اند، با لبخندی مهربان و گفتن «خسته نباشید» خوش‌آمدگویی گرمی می‌کنند. آقای شهابی می‌گوید:« تقریبا از ابتدای افتتاح این مرکز با ما بوده‌اند.

اینجا آموزش و مهارت‌های زیادی را فرا‌گرفته‌اند، مثلا احمد توی این روزها مداحی می‌کند و اگر کاری از دستشان برآید، کمک احوالمان هستند.» فیزیوتراپی، سالن بازی و ورزش با اسباب‌بازی‌هایی که دور‌تا‌دور سالن چیده شده، در طبقه همکف قرار دارد و بچه‌ها به کمک پرسنل روزانه برای چکاپ و درمان دو طبقه جابه‌جا می‌شوند.

به طبقه دوم که می‌رسیم انگار درها به سمت دنیای دیگری باز می‌شود. یک سالن بزرگ و چند اتاق و بچه‌هایی که می‌توانی هیجان حضور چند نفر را  توی چشم‌هایی که حرکتت را دنبال می‌کند، به راحتی ببینی.

 اسم هر بچه و سن و وضعیت‌اش روی تابلو و بالای تخت هر یک از آن‌ها نصب شده. کنار نگاه‌ها، خنده‌ها و حتی سکوتشان دنبال کلمه‌ای برای توصیف فضا می‌گردی، اما حقیقت این است که کلمه‌ها هم لالند. تنها باید باشی و ببینی یا به‌قول عباسعلی شهابی، مادر یا پدرباشی و بی‌پناهی این بچه‌ها را درک کنی.

بی ادعاترین زمینی‌هایی که همه سهمشان از زندگی چار‌دیواری آسایشگاه است و عده‌ای پرستار که تنهایی آن‌ها را می‌فهمند، اما این کافی نیست. نمی‌شود ما سهمی در کم‌کردن اندوه آن‌ها نداشته باشیم.


* این گزارش پنج شنبه، ۱۵ آبان ۹۳ در شماره ۷۴ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44