فصل، فصل زمستان بود. ایران هم زمستان بود. مردم از این همه غبار و تاریکی خسته شده بودند و بهار میخواستند. اما آوردن بهار به متن زندگی، بعد این سرمای طولانی و سخت، آسان نبود و مبارز میخواست و سال۵۷ مبارز کم نبود.
هر گوشهوکنار شهر و محله، پیر و جوان برای آوردن بهار، سینه سپر کرده بودند. کسی بیم ازدستدادن جان را نداشت.
اعتراض و مبارزه در برخی قسمتهای شهر، پررنگتر بود. میدان «سوم اسفند» که بهمناسبت تاجگذاری رضاخان در این روز نامگذاری شده بود، بعداز قیامهای خونین در تاریخ مشهد، میدان «۱۰ دی» نام گرفت.
میدانی که روزهای عجیبی را درجریان این فصل و سال به خود دیده است. کسبه و قدیمیهای آن زمان محله، به رحمت خدا رفتهاند و کسی نمانده است.
از بین کسبه، برخی جوانهای هفدههجدهساله آن روز، راه پدر را دنبال کرده و کسبوکار او را پیش گرفتهاند. تعدادشان خیلی محدود است، اما فرارسیدن سالروز واقعه دهم دی، بهانهای شد برای احوالپرسی و گفتگو با برخی جوانهای آن روز.
برخیها فراموشی گرفتهاند و چیزی را به یاد ندارند؛ برخی هم مرور تاریخ را خیلی دوست ندارند و ترجیح میدهند سکوت کنند و حرفی نزنند. حرفهای بعضیهایشان هم وجه اشتراک زیادی با هم دارد.
امیر شکوه که حالا سالهای میانسالی را میگذراند، آن روزها جوانی هفدههجدهساله بوده. بعد راه پدر را رفته است و مغازه بقالی او را میگرداند و مدیریت میکند.
حرف که به آن روزها میرسد، از صفهای طولانی نفت و نان تعریف میکند که مردم در آنها درباره جریانهای روز میگفتند و میشنیدند؛ حتی قرارهایشان را در همین صفها میگذاشتند و برنامهریزی میکردند.
باوجودیکه رژیم در شهرهای بزرگ، مدام حکومتنظامی اعلام میکرد، کسی گوشش به این حرفها نبود. راهپیماییها در مشهد فراگیر شده بود، اما پایه تظاهراتهای اساسی، برمیگشت به جریانی خاص مثل هفتم یا سوم شهدای انقلاب.
میدان «سوم اسفند» بعداز قیامهای خونین در تاریخ مشهد، میدان «۱۰ دی» نام گرفت
مثل جریانی که در روز ۹ دی پیش آمد و بهانهاش هفتم شهدای ۲ دی بود. آن روز، تانکها به سمت مردم حرکت کرده بودند و چند نفر در این جریان به شهادت رسیدند.
عصر ۹ دی به انتقام حرکت نظامیان، مردم جلوی ارگانهای دولتی تظاهرات کردند. شهر فلج شده بود؛ هم کار و کسب تعطیل شده بود و هم مراکز آموزشی و مدارس. باوجود اعلام حکومتنظامی، کسی باکی از این حرفها نداشت.
میدان دهدی فعلی بهخاطر نزدیکی به پادگان بیشتر درخطر بود. معمولا تانکهای کوچکی که به «اسکورپین» معروف بودند، برای خاموشکردن اعتراضها و ایجاد رعب و وحشت در مردم، حوالی میدان مستقر بود؛ آن روز هم به همین شکل، اما همه چیز شهر به هم ریخته بود.
روز ۱۰ دی برای خرید نان به یکی از نانواییها در ابتدای خیابان رازی رفته بودم. این نانوایی به لطف بازسازیهایی که انجام شده، هنوز هم سرپا و فعال است.
آن روز حکومت نظامی اعلام شده بود، اما خیابان مملو از جمعیتی به نظر میرسید که علیه رژیم، شعار میدادند؛ اول تیرهای هوایی شروع شد.
همان تانکهای کوچک شروع به حرکت کردند. صدای تیرهای هوایی ترسناک بود؛ بهویژه که چندتیر را به سردر نانوایی زدند. تنها کاری که از ما برمیآمد، درازکشیدن بود.
خلاصه اینکه همه آنهایی که در صف بودند و تعدادشان هم کم نبود، دراز کشیدند؛ دستهایشان را روی گوششان گذاشته بودند تا چیزی نشنوند. من هم خودم را به خدا سپرده بودم و فکر میکردم هر لحظه ممکن است هدف تیر قرار بگیرم.
نمیدانم چقدر زمان گذشت تا اوضاع آرامتر شد و با ترسولرز، از کوچههای میانبر خود را به منزل رساندم. سیدحسن بحرنیان، پیرمرد باتجربهای به نظر میرسد. در مغازه لوازمالتحریر خیابان رازی که نشانش را یکی از کسبه میدهد، مشغول به کار است.
آدم مشتریمداری است و میخواهد اول، کار مشتری راه بیفتد تا نوبت به ما برسد. حرفهای او هم وجه اشتراک پررنگی با صحبتهای دیگران دارد.
میگوید: آن روزها زندگی تعطیل بود و همهچیز به مبارزه ختم میشد. اتحاد و همدلی عجیبی بین مردم موج میزد. بین آن همه شلوغی، چون عادت به کار داشتم، گاهی به مغازه میآمدم، اما کرکره پایین بود و مغازههای دیگر هم در کل تعطیل بودند.
تعریف میکند: علیرغم مجروح و زخمیشدن معترضان و تظاهراتکنندگان، خیابانها مملو از جمعیت بود.
روز دهدی باتوجهبه جریانی که شب قبل پیش آمده بود و فروشگاه ارتش را تاراج کرده بودند، من برای سرکشی از مغازه به میدان آمدم و چون دیدم شرایط مناسب نیست، پشت یکی از ستونهای نزدیک پناه گرفتم و مغازه را میپاییدم.
تانکها از سمت چهارراه لشکر به طرف میدان دهدی در حرکت بودند. جمعیت خیلی زیاد بود؛ مردم همه شعار میدادند و نظامیان تیراندازی میکردند.
تعداد مجروحان خیلی زیاد بود و به کمک مردم به بیمارستان انتقال داده میشدند. همه حرکتها مردمی و خودجوش بود. همین مهمترین علت پیروزی در آن ایام شد.
ماشینهای ارتش به سمت میدان میآمدند و تیراندازی هوایی انجام میشد، اما گاه افراد هم هدف قرار میگرفتند.
* این گزارش پنج شنبه ۹ دی ۹۵ در شماره ۲۲۳ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.