راستهخیابان دستغیب ۱۹ در محله آبکوه را با گذر از کوچهای باریک و نهچندان طولانی به عزم کارگاه مجسمهسازی مسعود غلامنژاد پیش میرویم. دری کوچک روبهروی ما هویدا میشود که چند تنه درخت درکنار آن، خبر از رسیدن به کارگاه میدهد.
پلهها ما را به فضای نهچندان بزرگی میرساند که بوی چوب، عطر آفرینش و پیکرههایی برآمده از واقعیت و تخیل، خستگی راه را بهیکباره از تن و جان ما دور میکند. مسعود غلامنژاد و همسرش شیدا حسینی ساده و صمیمی پشت میزی چوبی که روی آن انواع تیغههای مغار و ابزار تخصصی است، ایستادهاند.
شنیدهایم که کارهای چوبی حجم و پیکرههای ساخت این هنرمند را نهتنها در ایران که در ینگه دنیا هم میشناسند و مشتریهای پروپاقرص خود را دارد. مسعود و پدرش که سالهاست در راستهخیابان دستغیب کارگاه نجاری و خراطی دارد، با دلشان کار میکنند و این دل است که هنوز برای نشاندادن هنر و هویت و اصالت ایرانی سراپا ایستاده است.
آقای غلامنژاد صحبتش را اینگونه شروع میکند: هر کسی که وارد کارگاه میشود، فرقی نمیکند از چه قشر و صنفی باشد، بدون استثنا با قرارگرفتن در این فضا اعتراف کرده که بخشی از دوران زندگیاش را عاشق چوب بوده است. همه این حس را داشتهاند که چوب، احساس خوب زندگی را برای آنها به همراه دارد.
هنرمند محله آبکوه در معرفی خودش میگوید: سیسال دارم و نزدیک دهسال است که پیکرههای حجم یک تکه و مجسمه میسازم. با اینکه رشته تحصیلیام مکانیک بوده است، عشق کار با چوب مرا به این وادی زیبا و بیکران سوق داده است.
او در توضیح تخصص هنریاش میگوید: ساختن پیکرههای چوبی یکتکه بسیار وقت میبرد. چون برای درآوردن اجزای آن، دستگاهی وجود ندارد و همه باید با دست تراشیده شود. باوجود سختی این کار، هنوز در مشهد این هنر جا نیفتاده است، اما در تهران و خارج از ایران، علاقهمندان و مشتریان خاص خودش را دارد.
از او میخواهیم درباره ورودش به دنیای هنر پیکرتراشی بگوید. با اشتیاقی وصفناپذیر تعریف میکند: از هفتسالگی پای من و برادرم به کارگاه نجاری پدر باز شد، اما او تا سالها به ما کار نمیداد و فقط اجازه داشتیم برای خودمان تفننی چیزی درست کنیم. ما هم معمولا شمشیر و تیروکمان (پلخمون) درست میکردیم و گاه که کار را خراب میکردیم، پدر برایمان، یکی بهترش را درست میکرد.
غلامنژاد ادامه میدهد: پدرم با استعداد خدادادی خود، علاوهبر نجاری، منبت و معرق را نیز با مهارت انجام میداد. علاقهمندی و هنر پدرم تاثیر بسیار روی ما داشت.
آقامسعود درحالیکه حجمهای ظریف و یکتکه چوبی را از روی میز جابهجا میکند، ادامه میدهد: با قبولنشدن در کنکور به سربازی رفتم و بعد از آن، با یکی از دوستانم، آهنفروشی راهاندازی کردیم. اما به قول پدرم که میگوید کسی که خاک چوب را بخورد، نمیتواند از آن دل بکند، آهنفروشی را کنار گذاشتم و با علاقه کار چوب را دوباره بهصورت جدی شروع کردم.
هنرمند خوشآتیه مشهدی ادامه میدهد: دوست داشتم در کار چوب، صاحب سبک خودم باشم. پدرم کار مجسمه انجام نداده بود، اما من میخواستم از یک تکه چوب بهصورت یکتکه مجسمه و پیکره بتراشم؛ بنابراین برای شروع یک گوزن ساختم که روی پایش ایستاده بود.
گوزن را در مغازه پدرم گذاشته بودم که یکی از مسئولان نیشابور، آن را خرید و بعداز مدتی از ما خواست جفت آن گوزن را هم برایش بسازیم. همین سفارش به من انگیزه خوبی داد و راهم را ادامه دادم.
غلامنژاد ادامه میدهد: وقتی پدرم از کارگاه عبدالمطلب به خیابان دستغیب آمد، در کارگاهش شروع به مجسمهسازی کردم و با گرفتن کارم ازطرف سارمان صنایع دستی سفارش داشتم تا سال ۹۰ که در نمایشگاه بینالمللی غرفهای گرفتم و وقتی متوجه شدم که بازارم کشش دارد، تمام تمرکزم را روی حجمهای دستساز چوبی یکتکه گذاشتم. از آن زمان تاکنون پیوسته کار کردهام و آموزش هم میدهم.
آقامسعود درحالیکه مجسمه ققنوس و حجمهای چوبی دیگر را به ما نشان میدهد، درباره سایتی میگوید که تمام کارهای خود را در آن برای تبلیغات و فروش گذاشتهاند؛ «ما با هیچ ارگانی کار نمیکنیم، چون ارگانهای دولتی، حمایت واقعی نمیکنند.
سازمان صنایع دستی به ما پیشنهاد گرفتن وام برای کارآفرینی داد. وقتی مراجعه کردیم، گفتند یک سند ۴۰۰میلیونی و ضامن بیاورید و ما کلا بیخیال این قضیه شدیم. با پدرم برای گرفتن مدرک فنیوحرفهای رفتیم، اما آنجا معیاری برای سنجیدن سبک ما نداشتند که مقایسهای صورت گیرد. سوالاتی از ما پرسیدند که اصلا تخصصی نبود مثلا از من درباره تشکیل الیاف سمباده پرسیدند.
او میگوید: مبنای کار ما واقعا عشق و علاقه است اگر نه با این وضعیت بازار، هر کسی باشد این کار رها میکند. آقامسعود جای خراشها و برشهای کف و انگشتان دستش را نشانمان میدهد و میگوید: با این وضعیت اقتصادی، برای مردم آخرین گزینه، خرید کارهای هنری است.
صحبت از مشتری که میشود، با خنده میگوید: شاید جالب باشد بدانید که بیشتر مشتریان ما از طیف متوسط جامعه و فرهنگیان و هنردوستان و نویسندگان و شاعران هستند؛ مثلا یکی از مشتریان من معلمی است که بهصورت قسطی از من کار خریداری کرده و هر ماه ۵۰ هزار تومان قسطش را میدهد.
تا قسطش تمام نشود هم کار را نمیبرد. این خانم معلم هر سال بیشاز ۲ میلیون تومان از کارگاه من خرید میکند. آقای غلامنژاد این را هم اضافه میکند: وقتی میبینیم خریداری با علاقه به کارهای ما نگاه میکند و ارزش کار ما را درک کرده و حرمت قائل میشود، ما هم عمیقا دوست داریم کار را حتی شده قسطی به او بفروشیم. در این میان، کارهای ما گارانتی دارد و اگر آسیب ببیند، رایگان آن را تعمیر میکنیم.
هنرمند محله آبکوه درباره تهیه چوبهای لازم برای کارشان و مراحل خشکشدن آن میگوید: پدرم معمولا از باغهای اطراف مشهد چوبها را تهیه میکند. باغدارها هم که او را میشناسند، میدانند که از چه نوع چوبهایی استفاده میکند. چوب درخت افرا و راش خوب هستند و از شمال وارد میشوند، اما بیشتر کار ما با چوب درخت گردوست.
اما برای خشکشدن چوب، آنها در انبار خوابانده میشوند و میان آنها چوبهای نازک گذاشته میشود تا هوا بین چوبها در گردش باشد.
دراینمیان، نور مستقیم هم نباید به چوبها بخورد، اما برای کارهایی که قرار است مجسمه شود، چوبها باید حداقل یکسالونیم بخوابد. کارکردن روی چوب تازه، باعث ترکخوردن آن میشود. بعداز خشکشدن چوب، ابعاد کار را مشخص میکنیم و برای برشخوردن، چوب به کارخانه برده میشود.
روی رفها، چند نمونه ماکت چوبی یکتکه از عضلات بدن و مربوطبه مشکلات و عارضههای پا به چشم میخورد. برایمان جالب است بدانیم که این پای پرانتزی، شت بیرونزده و قوزکها، در میان دیگر دستسازههای چوبی چرا جای گرفتهاند.
آقامسعود میگوید که این کارها را از دفتر مطالعات و اتاق آناتومی دانشگاه فردوسی سفارش گرفته است. همسرش ماکت نیمتنهای با شانه افتاده را روی میز میگذارد و از مطالعات و پژوهشهایی میگوید که سهماه با هم درباره نشانههای انواع بیماریها روی بدن انسان انجام دادهاند.
وقتی از آینده کارش میپرسیم، میشنویم: این طبیعی است که اگر بخواهیم کارمان آینده داشته باشد، باید فراتر از مشهد و تهران کار کنیم؛ بنابراین چه در طراحیها و چه در اجرا باید دقت بیشتری کنیم. ما اکنون در سایتهای معتبر خارجی مثل «پینترس» کار میگذاریم که استقبال خوبی میشود و بازدیدکنندههای فراوانی دارد.
غلامنژاد از اهمیت طرح در کارش بهویژه ترکیب طرحهای انتزاعی با واقعی میگوید. اینجاست که حرف همسرش به میان کشیده میشود؛ چون خانم حسینی طراح و گرافیست است. این بانوی هنرمند هم میگوید: من طراحی میکنم و همسرم با دقت آنها را بررسی میکند و در ذهنش سهبعدی آن را میبیند و میسازد.
کارکردن روی چوبهایی که قویتر هستند، فرق میکند؛ چوب درخت گردو و راش حس فوقالعادهای دارند
کارکردن روی چوبهایی که قویتر هستند، فرق میکند؛ چوب درختان اشن و سپیدار حس خاصی را منتقل نمیکنند، اما چوب درخت گردو و راش حس فوقالعادهای دارند.
دراینمیان ممکن است بعد چند روز کارکردن روی درخت، خسته شویم، اما اگر کار را با حوصله تمام کنیم و راضی باشیم، انگار چوب هم از تلاش تو راضی است و تشکر میکند. غلامنژاد معتقد است در کار آنها افسردگی وجود ندارد و اگر نگرانی اقتصادی نداشته باشند، شغل آرام و شادی است.
یک روز کاری زوج هنرمند و موفق چگونه است؟ غلامنژاد با انرژی برای ما میگوید: ما صبح بعد از ورزش، اول به کارگاه پدرم سر میزنیم و چای میخوریم، بعد صبحانه را در کارگاه خودمان میل میکنیم.
آشپزی برای ما خیلی مهم است؛ آنقدر که شاید یک روز کاری ما فقط به درستکردن غذا بگذرد. ما سعی میکنیم غذاهای صددرصد سالم درست کنیم. مصرف روغنمان هم بسیار کم است.
از تهران سفارش حدود ۴۰ پیکره داشتم. کارها را در ۱۰ روز انجام دادم و تمام شد. شب آخر که قرار بود فردا سفارشدهنده کارها را تحویل بگیرد، اتفاق بدی افتاد. درست وقتی رنگکاری من تمام شد و آمدم که پیسوله رنگم را جمع کنم و کنار بگذارم، شلنگ گیر کرد و نصف کارها افتاد و شکست.
کارها هم حجمهای بزرگی بود. آنقدر عصبی شدم که کارگاه را بستم و فقط یک گوشه نشستم و فکر میکردم که حالا چکار کنم. بههرحال قول داده بودم و نمیتوانستم بیتفاوت باشم؛ بنابراین تمام شب را بیدار ماندم و تا صبح کاری را که در ۱۰ روز انجام داده بودم، حاضر کردم. خدا را شکر کارها با کیفیت از کار درآمد و آنها را به مشتری دادم.
در کارگاه کوچک هنرمند محله آبکوه، زندگی جریان دارد. به هر طرف که نگاه میکنیم، اجزایی از طبیعت خودنمایی میکند؛ حتی روی درِ یخچالی قدیمی و آلمانی از سازههای پرت چوبی پر شده است.
طبقات رفها و طاقچهها، تا کنار چهارپایههایی که ما روی آنها مینشینیم، هر کدام نقشی از مهارت استادی جوان است که بیتردید، هنر بیبدیلش را باید با افتخار نهتنها به تمام ایران که به تمام دنیا شناساند.
* این گزارش شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴ در شماره ۱۶۸ منطقه یک چاپ شده است.