تابهحال کلامی میانمان ردوبدل نشده بود، اما گوشمان به صدای دوتارش عادت داشت. گویی چندین سال است میشناسیمش. هر بار که به آرامگاه فردوسی میرفتیم، زیر سایه درختی نشسته و با صدای دلنواز دوتارش، آرامبخش شلوغیهای پیشخوان بود.
طوری به صدای تارش عادت کرده بودیم که فکر میکردیم بخشی از پیشخوان است و همیشه وجود دارد؛ به همین خاطر هم قبلاز آن به فکر مصاحبه با او نیفتاده بودیم، اما وقتی در چند مراجعه اخیر، صدایش را نشنیدیم، تازه نبودش را احساس کردیم.
از مغازههای اطراف سراغش را گرفتیم، اما کسی خبری نداشت. تا اینکه هفته گذشته دوباره صدای دوتارش، ما را مجذوب خود کرد. نزدیک رفتیم. مثل همیشه چند نفر اطرافش بودند و عکس و فیلمی احتمالاً برای یکی از صفحات اجتماعیشان میگرفتند.
کناری ایستادیم و منتظر ماندیم تا قدری خلوت شود. شنیده بودیم خیلی خوشمصاحبه نیست. به همین خاطر با احتیاط جلو رفتیم و برای مصاحبه اجازه گرفتیم. اما برخلاف شنیدهها با رویی خوش، ما را پذیرفت و داستان زندگیاش را روی دایره ریخت.
«متولد۱۳۳۲ در روستای محمدتقی بیگ از توابع درگز» چیزی است که شناسنامه ابراهیم قویدل نشان میدهد و او هم گرچه خیلی اعتماد ندارد، بهعنوان تاریخ تولد پذیرفته و بر همان اساس، خود را پابهسنگذاشته میپندارد.
سکته چهار سال پیش ابراهیم هم مزید بر این کهولت شده و زمستانهای او را خانهنشین و گذران زندگیاش را سخت کرده است. اما این روزهای گرم بهاری، اوج کار ابراهیم قویدل است. او هر روز صبح چهارپایه و دوتارش را برمیدارد و لنگانلنگان خود را تا جلوی پیشخوان آرامگاه فردوسی زیر یک سایه درخت میکشاند.
آهنگهایی را که پیشتر از رادیو شنیده و در ذهن سپرده مینوازد و بخشی از خاطرات زائران و مجاوران را نقش میدهد. چنانچه وقتی کلیدواژههای «دوتار» و «آرامگاه فردوسی» را در اینترنت جستجو میکنیم، میتوانیم فیلم، عکس و آهنگهای او را در خاطرات دیگران مرور کنیم.
قصه نوازندگیاش را تا آهنگری قدیمی پدر در روستای محمدتقی بیگ میبرد. «قربان، شاگرد پدرم در آهنگری پتکزن بود. او وقت فراغت دوتارش را برمیداشت و مینواخت. از صدای دوتار خوشم آمد. من هم که آن روزها ۱۸ ساله بودم، کنارش مینشستم و گوش میدادم. قربان به من یاد نداد چگونه دو تار بزنم، اما من آنقدر علاقهمند شده بودم که با شنیدن آموختم.»
تا مدتها درکنار آهنگری، شنیدن کار ابراهیم میشود. هر روز کنار قربان مینشیند و آهنگهای او را میشنود، تا اینکه پدر فوت میکند و دیگر ادامه آهنگری بدون او ممکن نیست. ابراهیم مدتی را بهعنوان شوفر مشغول کار میشود، اما بعد به توصیه پسردایی این کار را رها کرده و دوتارزدن را بهعنوان حرفه پیش میگیرد.
«پسرداییام گفت این کار برای تو نان نمیشود. تو هنرت نوازندگی است. برو دنبال هنرت». البته توصیه پسردایی تنها به حرف خلاصه نشد؛ او پساز مدتی دست ابراهیم را میگیرد و تا توس میکشاند. بعد از این، کار ابراهیم دوتارزنی میشود. روزها زیر سایه درخت مینشیند و مینوازد. او که حتی یک نت هم نمیتواند بخواند، با شنیدن نوای بزرگان از رادیو، نتها را در ذهن ثبت میکند.
ابراهیم و مرضیه دهسالی میشود با هم ازدواج کردهاند و اینروزها همه کسِ هم هستند. آنها که نه بچهای دارند و نه فامیل چندانی حتی یک لحظه هم دوری از هم را تاب نمیآورند. به همین خاطر است که ابراهیم به دعوت بسیاری از مجالس جواب رد میدهد.
«شبها مرضیه تنهاست؛ چگونه میتوانم او را تنها بگذارم و بروم؟» او حتی حاضر به برگزاری کلاسهای آموزشی برای کمکخرج هم نمیشود. «ما اتاقی در خانهمان نداریم. همین هال سه در چهار و آشپزخانه است. حالا شما بگویید باوجود مرضیه چگونه مرد به خانه بیاورم و موسیقی یاد دهم؟!» همین دلایل است که آنها این روزها زندگی ساده و کنارهمبودن را به دوری و داشتن پول ترجیح دادهاند.
- چند سال است جلو آرامگاه دوتار میزنید؟
فکر کنم بیست سالی میشود
- مسئولان آرامگاه ایرادی نگرفتهاند؟
فقط یکی از رئیسها بود که ایراد گرفت؛ بقیه کاری نداشتند. رئیس فعلی هم خوب است و با من کاری ندارد.
- معمولا چه وقتهایی میآیید؟
صبحها حدود ساعت۱۰ تا ۱۳ میآیم و بعد میروم خانه. غذا که خوردم، دوباره عصر میآیم. البته فقط روزهایی که هوا گرم است. زمستانها نمیتوانم.
- زمستان چطور امرار معاش میکنید؟
همسایهها کمک میکنند. خدا صاحبخانهمان را هم حفظ کند، خیلی با ما راه میآید. الان دو ماه است اجاره ندادهام، ولی یک بار هم به رویمان نیاورده.
- چقدر اجاره میدهید؟
ماهی ۲۰۰ هزار تومان.
- بیشترین درآمد روزانهتان چقدر است؟
معمولا ۱۵ هزار تومان. اما تاکنون چندباری هم در روزهای شلوغ به ۳۰ تا ۴۰هزار تومان رسیده است.
- بیشتر زائران کمک میکنند یا مشهدیها؟
زائران. آخر مشهدیها که همیشه هستند، ولی زائران، خوششان میآید و بیشتر پول میدهند.
- چه روزهایی بیشتر شلوغ میشود؟
روزهای عید و تابستان؛ بهخصوص جمعهها.
- باتوجهبه اینکه ۲۰ سال است اینجا هستید، میتوانید بگویید قدیم مردم بیشتر به آرامگاه میآمدند یا این روزها؟
این روزها جمعیت بیشتری میآیند، اما قدیمیها بیشتر کمک میکردند. امروزیها فقط فیلم و عکس میگیرند و میروند.
- تابهحال کسی حالتان را نپرسیده؟
نه فقط میآیند صدای دوتار را گوش میکنند و میروند، معمولاً کسی با من همکلام نمیشود. بهجز یکبار که یکی از ایرانیان مقیم خارج به سراغم آمد و گفت میتوانم نیمساعت وقتتان را بگیرم. گفتم بله. گفت میتوانید آهنگ امام علی (ع) را بزنید.
شروع به نواختن کردم. چند ضرب زدم که دستش را روی تار گذاشت و گفت: زن داری؟ گفتم بله. گفت حاضرم به تو و همسرت یک خانه رایگان با آب و برق مجانی در خارج بدهم. آفتاب به آفتاب هم ۱۰۰ هزار تومان میدهم بهشرط اینکه با من بیایی و آنجا همین دوتار را بزنی. گفتم حاجآقا ناراحت نشوید، اما من ایران را ترک نمیکنم. با تعجب نگاهم کرد و یک تراول ۵۰ هزارتومانی داد و رفت.
- چرا با او نرفتید؟
آخر من که سواد ندارم. زبان خارجیها را هم نمیدانم. اگر میرفتم و آن فرد بعداز چند روز، من را رها میکرد، در مملکت غریب چه میکردم؟ اینجا هرچه باشد، کشور من است.
- مسئولان چطور؟ در این سالها بهسراغتان نیامدهاند؟
نه، تابهحال هیچ کس حالی از من نپرسیده.
- دوتارتان را از کجا تهیه کردید؟
حدود ۱۰ سال پیش این دوتار را از استاد یگانه گرفتم.
- ایشان صدای دوتار شما را هم شنیدهاند؟
بله؛ بهجز ایشان استاد «اولیا قلی» هم که از دوتار نوازان معروف و سرشناس ایران است، صدای دوتارم را شنیده و تعریف کرده. وقتی درگز بودم، خودش مرا صدا کرد و گفت تمام ایران از من تعریف میکنند، اما مثل تو نیستم. پنجهات خیلی خوب است. اصلاً تعریف اولیا قلی هم سبب شد که پسرداییام مرا به اینجا بیاورد.
- همراه با دوتار نمیخوانید؟
نه؛ خجالت میکشم.
- مجلسی تابهحال از شما برای دوتار زدن دعوت نکردهاست؟
چرا زیاد دعوت کردهاند، اما ما فرزندی نداریم. مرضیه هم اقوامش سبزوارند و اینجا کسی را ندارد؛ بنابراین نمیتوانم او را تنها بگذارم و بروم.
- چطور با مرضیهخانم آشنا شدید؟
خواهر مرضیه، عروس خالهام است. او مرضیه را به من معرفی کرد و خدا را شکر بعداز یک ماه رفتوآمد جواب مثبت گرفتیم.
- مرضیهخانم روزها در منزل چه میکند؟
وقتی من نیستم، مرضیه هم میرود مسجد محله و قرآن میخواند. الان خیلی وارد شده. (ابراهیم از مرضیه میخواهد برود قرآنش را بیاورد و قدری برایمان بخواند. به محض آمدن قرآن، تار را کنار میگذارد و سراپا گوش میشود.)
- شما هم برای مرضیهخانم دوتار میزنید؟
بله؛ هر وقت دلش میگیرد، برایش آهنگ میزنم. او هم درمقابل برای من قرآن میخواند.
- چه درخواستی از مسئولان دارید؟
فقط میخواهم اگر میتوانند کاری برای بیمهام بکنند. من ۲۰ سال است جلوی آرامگاه دوتار میزنم، اما تاکنون بیمه نبودهام. حالا هم بیمه را برای خودم نمیخواهم. ما بچهای نداریم که وقت پیری عصای دستمان باشد. نگران مرضیهام. نمیدانم بعداز رفتن من میخواهد چکار کند.
* این گزارش پنج شنبه، ۷ خرداد ۹۴ در شماره ۱۰۱ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.